به گزارش همشهری آنلاین، نه اثری از رنگ پریدگی بهصورت دارند و نه از سیاهی چرک و کثیفی بر چهرهشان خبر هست. لباسهای مرتب پوشیده و ظاهری آراسته دارند. خیلی شمرده و دقیق صحبت میکنند. حواسشان هم حسابی جمع است که مبادا حرفی بزنند که به کسی بربخورد. «زری» و «پرستو» هر ۲ در چند قدمی ۳۵ سالگی قرار دارند، بانوانی که وجه اشتراکشان تجربه زندگی زیر سقفهای مقوایی و سست است. یکی ۱۴روز را در چادر و دیگری ۲سال را در گوشه و کنار شهر و میان شمشادها سپری کرده است. یکی از آن روزها با خنده یاد میکند و دیگری روایتها را بغضآلود شرح میدهد. اما هر ۲، حالا دیگر از آن روزها فقط بهعنوان برگی از تاریخچه زندگیشان یاد میکنند و دوست ندارند دوباره به آن دوران برگردند. سرنوشت این ۲ بانوی کارتنخوابی که این روزها مشغول به تحصیل در دانشگاه هستند، خواندنی است.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
قصه از کجا شروع شد؟
سرنوشت کارتنخوابی هر ۲ نفر از یک نقطه شروع شده و آنها را راهی خیابان کرده است. هر ۲ با ازدواج ناموفقی که داشتهاند و همسر معتاد، خود را به خیابانها سپردهاند. زری میخندد و میگوید: «همسرم معتاد بود و قرص میخورد. من هم در خانه مردم کار میکردم و شبها دیروقت بر میگشتم. چند شب متوالی پشت در ماندم و همسایهها حرفهای نامربوط گفتند. من هم عصبانی شدم و به خانه یکی از دوستانم که در آنجا بهصورت دستهجمعی زندگی میکردند، رفتم. چند شب را آنجا بودم و برای اینکه بتوانم در آن محیط ناامن بیدار بمانم به مصرف شیشه عادت کردم. کار در خانه مردم کفاف مخارجمان را نمیداد. در شرکتها و هرجاکه به نیروی خدماتی نیاز بود، میرفتم و کار میکردم. تا اینکه همسرم به خاطر مصرف قرص فوت کرد. بعد از فوت او، صاحبخانه، اثاثم را بیرون ریخت و من هم مجبور شدم در ساختمان متروکهای چادر بزنم و زندگی کنم. ۱۴ روز بیشتر طول نکشید اما برای من مثل ۱۴سال گذشت. » پرستو هم سرش را پایین میاندازد و آه میکشد و از شرایطش اینطور یاد میکند: «نوجوان که بودم، حتی تصور دوربودن از خانه برایم دشوار بود اما وقتی پدرم من را به مردی همسن و سال خودش داد، ضربه محکمی خوردم. او معتاد بود و دست به کتک زدن داشت. یک شب که از دستکمربندش فرار کردم، پایم به خیابان باز شد و...»
اعتیاد و کارتنخوابی
هر ۲ چند سالی درگیر اعتیاد بودند. زری ۴ سال شیشه مصرف کرده و پرستو هم ۳ سالی روانگردان مصرف کرده است. هر ۲ معتقدند: «کارتنخوابی که بگوید معتاد نبوده، دروغگو است. » زری ابروی خود را بالا میاندازد و میگوید: «همه کارتنخوابها معتادند فقط نوع مصرفشان فرق میکند. اما من اول معتاد و بعد کارتنخواب شدم. آن شبها که به خانه دوستم در محلهای در جنوب تهران میرفتم، آنجا خلافکاران با هم زندگی و البته کار میکردند. نقشه خلافهایشان را شبها میکشیدند و تا صبح بیدار بودند. من هم برای اینکه بتوانم بیدار بمانم و از خودم مراقبت کنم، شیشه مصرف میکردم تا اینکه کمکم متوجه شدم که درگیرش شدهام. حدود ۴ سال هم معتاد به شیشه بودم. با توهم زندگی میکردم. وقتی میخواستم بیرون بروم، ۸ ساعت مداوم ناخنم را میجویدم. فکر میکردم موجوداتی با من حرف میزنند. از در و دیوار موجوداتی بیرون میآمدند. دوران خیلی بدی بود. » پرستو هم خوب به یاد دارد که چطور حشیش را نخستین بار کف دستش گذاشتند. او میگوید: «نمیدانم چطور اما وقتی به خودم آمدم و هوشیارشدم، دیدم در پارکی هستم که بعدها متوجه شدم در حوالی میدان شوش بوده است. »
شبهای سرد و سگهای ولگرد
خیلی دوست ندارند جزئیات را به یادآورند و بازگو کنند. روزهای سیاه و تلخی که بخشی از زندگیشان است اما میتوانست بهتر سپری شود. زری ادامه میدهد: «زندگی در چادر ۲ در ۲ متری آن هم در ساختمان متروکه، سخت بود. مخفیانه آنجا تردد میکردم تا کسی متوجه حضورم نشود و شناسایی نشوم. همه اثاثم را آنجا برده بودم. هم به خاطر مصرف شیشه و هم از ترس شبها خوابم نمیبرد. برای من آن ۱۴ روز، برابری میکرد با ۱۴ سال. خیلی ضربه خوردم. برخی از رفقای همجنس خودم موقع رفتن تا غافل میشدم، اندوختههای مالیام را میبردند. سگهای ولگرد در اطراف ساختمان تردد داشتند. اولش از آنها میترسیدم اما بعدها جان سخت شدم. کارتنخوابهای دیگر هم گاهی میآمدند در گوشه حیاط ساختمان شب را به صبح میرساندند. تا اینکه مسئولان متوجه حضور ما شدند و آنجا را تخلیه کردند. مراقبت از خود در آن فضا چنان دلهرهانگیز بود که هنوز گاهی متعجب میمانم. » پرستو هم میگوید: «نقطه امن من در پیادهرو پارکی بود که یک طرفش را دیوار و سمت دیگرش را شمشاد پوشانده بود. از میان زبالهها یک پتو و چندلایه کارتن پیدا کردم. کارتن را زیرم میانداختم و پتو را برای گرم کردنم به خودم میپیچیدم. از ترس اینکه حضورم جلب توجه کند، آتش روشن نمیکردم. زمستانها تا صبح از سرما میلرزیدم و تابستان هوا بهتر بود و مشکلی نداشتم. مدام دلواپس میخوابیدم. هیچوقت فراموش نمیکنم یک شب کم مانده بود طعمه ۲ سگ گرسنه شوم. »
فقط لطف خدا
حالا از آن روزها و شبهای سیاه سالها میگذرد و در زندگی هر ۲ خبری از آن دوران نیست. زری دانشجوی رشته روانشناسی است و پرستو در سال آخر مدیریت درس میخواند. زری میگوید: «به ظاهر خیلی اتفاقی از آن شرایط اعتیاد و آوارگی نجات پیدا کردم اما در حقیقت لطف خداوند بود. یک آدم خداشناس و با وجدان پیدا شد و من را کمک کرد. اول مشغول به کار شدم و همزمان شیشه را در ۶ ماه ترک کردم. حالا در زندگی هدف دارم و مشغول به تحصیلم. امیدوارم بتوانم در این حوزه به جامعه خودم خدمت کنم. » پرستو هم میگوید: «چندباری دستگیر و به مرکز ویژه بانوان منتقل شدم و مددکارها خیلی با من صحبت کردند. از طرفی هم تهیه مواد برایم دشوار شده بود. از درونم احساس کردم خسته شدم. دیگر آوارگی و دربه دری را دوست نداشتم. با اینکه ترک مواد روانگردان و حشیش خیلی سخت است اما مددکارهای مرکز نگهداری بانوان خیلی کمکم کردند و من را به مراکز ترک اعتیاد ارجاع دادند. سخت بود ولی چون خودم شرایط قبلی را دوست نداشتم، همت کردم و خدا کمک کرد، تا رها شدم. » زری حالا یک توصیه دارد: «از خانوادهها میخواهم بچهها را از کانون گرم خانواده به معنای واقعی خود محروم نکنند تا برای پیدا کردن محبت راهی خیابانها نشوند. »
تماس با ۱۳۷
اگر در محلهتان فرد کارتنخوابی را مشاهده کردید برای کمک به او و نجاتش از این شرایط، نخستینکاری که میتوانید برایش انجام دهید، تماس با سامانه۱۳۷ شهرداری است تا گشتهای شهرداری برای جمعآوری به محل مراجعه کنند. روند اجرایی و قانونی جمعآوری کارتنخوابها به این صورت است که گشت فوریتهای اجتماعی که ۲۴ ساعته فعال هستند بعد از هماهنگی سامانه با آنها در محل اعلام شده حاضر میشوند. نکته مهم در این بخش اعلام نشانی صحیح به سامانه است تا کارکنان گشت، در سریعترین زمان به نشانی داده شده دسترسی پیدا کنند. پس از جمعآوری فرد یا افراد کارتنخواب، با تشکیل پرونده مددکاری و مشاوره با حفظ کرامت انسانی هر فردی متناسب با شرایطی که دارد به مراکز ویژه منتقل میشود. مثلاً آقایان به مددسرای اضطراری منطقه ۴ ویژه آنها و بانوان به سامانسرای لویزان ارجاع داده میشوند. این میان افراد بیمار و کمتوان به سامانسرای اسلامشهر و مراکز بهداشتی درمانی دیگر انتقال مییابند. پس از طی این روند، افراد در آن مراکز از خدمات تخصصی بهرهمند میشوند. اشخاص بهبود یافته و دور از خانواده نیز به خانه بین راهی (شلتر) برای اسکان موقت و درمان ارجاع داده میشوند.
اسکان بانوان آسیب دیده
ممکن است شما هم تاکنون در گذر از محله کوهسار، تابلوی «سامان سرای لویزان» را دیده باشید. مرکزی که محل نگهداری بانوان آسیب دیده اجتماعی و در معرض آسیب است و در این مرکز خدمات متنوعی به آنها ارائه میشود. به گفته معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهردار منطقه مراجعان این مرکز از خدمات درمانی، بهداشتی، آموزش و توانمندسازی برای تسهیل در روند اجتماعپذیری که برای این افراد ارائه میشود، بهرهمند میشوند. اکنون در ساختمان ۲ طبقه این مرکز ۱۸۰ مددجو مستقر هستند که در کنار اینها از خدمات مشاوره و مددکاری اجتماعی به مددجویان استفاده میکنند. روند ساماندهی مددجویان در مددسرا و سامانسراها نیز به این صورت است که پس از ثبتنام و تکمیل پرونده مددکاری، غربالگری برای تفکیک افراد بیمار و معتاد از افراد سالم انجام میشود. بعد بستهای حاوی لباس و لوازم بهداشتی توزیع و فرد برای استحمام و نظافت فردی ارجاع داده میشود. آنها با حضور در این مراکز از امکانات سالن غذاخوری (صرف چای و شام و تماشای تلویزیون) استفاده و بعد به اتاق مشاوره و انجام اقدامات مددکاری مراجعه میکنند. درکنار اینها معاینات پزشکی انجام شده و در نهایت برای استراحت به خوابگاه انتقال داده میشوند. در ادامه روند حضور افراد، صرف صبحانه، تماس با خانواده مددجو و ارجاع به خانواده در صورت پذیرش از دیگر مراحل کار است. این میان در صورت پذیرفته نشدن فرد توسط خانواده، مددجو به خانه بین راهی برای اسکان موقت ارجاع داده میشود.
_________________________________________________________
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۴ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
نظر شما