او بیش از ٧٠ سال از عمرش را روی سکوهای تعزیه گذراند. کسی که در دلش عشق و بر لبش نام حسین (ع) جاری بود. از پیر تعزیه ایران حاج «رضا لنکرانی» صحبت می‌کنیم که خانه‌اش تا چند سال قبل زیر آسمان منطقه شانزده بود و حالا دیگر در بین ما نیست.

لنکرانی

همشهری آنلاین _ مریم قاسمی: هرچند در اواخر عمرش چشمانش کم‌سو و دستانش لرزان شده بود اما در تیزی نگاهش می‌شد شنید این بیت شعر را:«طبال بلرزان دل این خسرو جمع را_‌افکن می‌جان عرض و سما را و قلم را _ تا من بروم پشت سرا پرده عصمت _ سوزم جگر شاه عرب میر عجم را.» این پیر غلام اهل بیت(ع) که متولد سال ۱۳۰۹ بود، ۸۰ سال از عمرش را در هنر تعزیه خوانی صرف کرد و در تاریخ ۱۶ آذرماه سال ۱۳۹۹ دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

تا آخر عمر لباس شمر پوشید تا ارادتش را نشان دهد

کلاهخود و سپرهایی که به درودیوار اتاق خانه اش زده بود نشان می‌داد که چقدر به هنرش عشق دارد. رضا کودکی ٦_٧ساله بود که حاج «حسن ترابی» تعزیه‌خوان معروف تهران، او را همراه برادرهایش شبیه سکینه (س) و علی‌اکبر (ع) و... می‌کرد و روی صحنه می‌برد و از همان‌جا مهر امام حسین(ع)، اولاد و اهل‌بیت(ع) به دلش افتاد.

جالب اینکه او در زمان حیاتش خارج از کشور هم تعزیه اجرا کرده است. مرحوم حاج رضا لنکرانی برای اجرای تعزیه همراه با گروهشان در ایتالیا، هند، امریکا، دبی، ‌ترکیه، سوریه و خیلی جاهای دیگر بازی کرده است. خودش  تعریف می‌کرد: «از تعزیه‌خوانی در آلمان زیاد استقبال نشد، اما یک ماهی که در آمریکا بودیم، ١٨ روز تمرین کردیم و ٣ تعزیه را در ١٠روز اجرا کردیم. جالب اینکه آنقدر ایرانی‌ها و حتی مردم آن کشور علاقه داشتند که بلیت برنامه تعزیه خیلی زود کمیاب شده بود.»

حاجی‌لنکرانی اوایل کار موافق‌خوان تعزیه بود. قبل از اینکه در شرکت واحد کار کند علی‌اکبر(ع) و قاسم(ع) می‌خواند. او راننده شرکت واحد هم بود. اما هیچ‌وقت تعزیه را کار دوم نمی‌دانست و شب‌وروزش با تعزیه می‌گذشت. یک بار قرار بود در بروجرد و ملایر تعزیه‌خوانی کنند که آن روز «شبیه فتاح» مریض شد و به تهران برگشت. کارگردان از او خواست که فتاح بخواند. در واقع آن روز  اولین تجربه مخالف‌خوانی‌اش بود و از فردای آن تا پایان عمر لباس شمر پوشید و شد مخالف‌خوان.

خودش خاطره‌ بامزه‌ای دراین‌باره تعریف کرده است: «روزی برای استراحت در روستایی توقف کردیم. آن موقع ماشین نبود و ما بقچه به‌دست راه می‌افتادیم. مردم محل تا ما را دیدند سراغ کدخدا رفتند و او را آوردند. او هم یکی‌یکی از ما می‌پرسید که چه می‌کنیم و شبیه چه کسی هستیم. به شبیه‌های امام حسین (ع)، علی اکبر (ع) و زینب (س) که می‌رسید دستانشان را بوسه می‌زد و کلی قربان صدقه‌شان می‌رفت. همین‌که به من رسید و نام شمر را از زبانم شنید، دنبالم کردند، کتک مفصلی بهم زدند و بعد من را بدون آب و غذا تنها در اتاقی گذاشتند. گروه هر چه گفتند که این ذاکر امام حسین (ع) است و نقش بازی می‌کند، حرف خودشان را ادامه می‌دادند. خلاصه با چه بدبختی آن شب را گذراندیم.»

کد خبر 774788

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha