همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور: در تهران سالی ۲ بار قحطی میشد. بسیاری از درباریان نقش مهمی در احتکار و گرانی گندم داشتند و بهاصطلاح قحطی مصنوعی راه میانداختند. سال ۱۲۳۹ دوباره قحطی شد. با این تفاوت که اینبار قیمت نان هم افزایش بیسابقهای داشت. قیمت نان از ۵ شاهی به ۲۰ شاهی رسید. این افزایش قیمت باعث شد جمعیتی ۵ هزارنفری از زنان نزد شاه بروند و از وضع خود گلایه کنند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
سال ۱۲۳۹ یکی از قحطیهای بزرگ تهران در دوره ناصرالدینشاه بود. سال قبل به دلیل بارش کم، زمینها محصول چندانی نداشتند. آن سال قیمت نان از ۵ شاهی به ۲۰ شاهی رسید. روزی ناصرالدینشاه برای شکار از شهر خارجشده بود و زمان بازگشت با زنان بیشماری روبهرو شده که خشمگین به طرفش میآمدند.
طبق نوشته تاریخ نویسان جمعیتی ۵ هزارنفری از زنان در جاده جلو کالسکه شاه را گرفتند تا از گرسنگی و قحطی و گرانی نان شکایت کنند. شاه بهمحض رسیدن به کاخ دستور داد تا «محمود خان کلانتر» رئیس شهربانی وقت را احضار کنند.
محمود خان وقتی به کاخ رسید در ورودی آن از دست زنانی که بیرون کاخ در حال اعتراض بودند چنان کتک مفصلی خورد که تلوتلوخوران خودش را نزد شاه رساند. آن روز بخت با محمود خان کلانتر یار نبود. شاه نیز غضب کرده و دستور قتل او را داد. بعدازاین ماجرا نانواییها نان را باقیمت ۱۶ شاهی فروختند، نانواها نان را ارزان کردند ولی در اصل وزن نان را به ۳ چارک کاهش داده بودند تا اینگونه جبران کم شدن قیمت نان را کرده و به قول خودشان ضرر نکنند.
«هنریش بروگش» دیپلماتی که طی دوره قحطی در تهران به سر میبرد در باره این ماجرا در کتاب «سفری به دربار سلطان صاحبقران» مینویسد: «محمود خان با چشمانی اشکآلود ماجرای کتک خوردن خود را از دستزنان تعریف کرد و نیز اعتراف نمود که مأموران او در امر ماجرای نان مسامحه کردهاند. سر و صورت محمود خان مجروح شده بود و جای ناخن و پنجه زنان بر پوست صورتش دیده میشد. نمیدانست در جلسه مشورتی با او چهکار دارند. ازاینرو فوقالعاده نگران بود. بخت با محمود خان یار نبود و ناصرالدینشاه دستور داد تا داروغهها او را با طناب ببندند و آنقدر به اینطرف و آنطرف بکشند تا بمیرد. بعد هم جسد بیجان او را از دروازه شهر آویزان کردند تا بقیه مقصران بلوای نان حساب کار دستشان بیاید. چند نفر هم بدون هیچ محاکمه، گوش و بینیشان بریده شد تا درس عبرتی برای بقیه باشد.»
نظر شما