این فاصله طولانی میان فیلمها را کنار کارنامهای پربار و غبطهبرانگیز شامل فیلمنامههایی درخشان که امکان ساخت نیافتند و نمایشنامههایی که اغلب موقعیت اجرا و روی صحنه رفتن را پیدا نکردند، اگر بگذاریم، میتوانیم به میزان انتظاری که از هر فیلم بیضایی وجود دارد پی ببریم.
«وقتی همه خوابیم» آخرین ساخته این فیلمساز که هماکنون روی پرده سینماهاست، واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است؛ تماشاگران استقبال قابل قبولی از آن به عمل آوردهاند و واکنش منتقدان چندان مهرآمیز نبوده است! بخشی از این واکنشها شاید به همان انتظار بالایی بازگردد که همواره از فیلمسازی با جایگاه بیضایی وجود دارد.
- برخی از صراحت «وقتی همه خوابیم» انتقاد کردهاند و اینکه چرا این فیلم، فاقد پیچیدگیها، ابهامها و نمادهای آثار گذشتهتان است. در اینکه «وقتی همه خوابیم» حرفش را با صراحت میزند، شکی نیست ولی فیلم، هم پیچیدگی دارد و هم به لحاظ نمادپردازی هنرمندانه، اثری شاخص است؛ اینکه اینبار خواستهاید پیامتان را با وضوح بیشتری منتقل کنید، کاملا با ساختار اثر همخوان است. وقتی فکر میکنیم که این فیلم را چگونه میشد ساخت، میبینیم برای بیان حرفتان، هم روایت درستی در پیش گرفتهاید و هم لحن مناسبی اتخاذ کردهاید. در واقع بهترین شکل ساخت «وقتی همه خوابیم» همین است که در حال حاضر مشاهده میکنیم؛ چگونه به این لحن و ساختار رسیدید؟
برایم جالب است که همزمان برخی از پیچیدگی «وقتی همه خوابیم» حرف میزنند و برخی از اینکه چرا بدون پیچیدگی است و هم صراحت میطلبند و هم ضدصراحت هستند! هر اثری ساخت خودش را دارد و ریشههای خودش را. این فکر که کسانی گامبهگام جای کسان دیگری را میگیرند، در فیلمنامه چاپ و منتشر نشده من یعنی «سفر به شب» هست و همینطور مضمون زیرآبزدن و جایگزینی از روی خیرخواهی کسانی به جای کسانی را- با همین لحن- در یکی از چندین طرح فیلمنامههای صدثانیهای که 14سال پیش به قصد ساختن در صدمین سال سینما نوشتم و فقط در مجله فیلم چاپ شد، میتوانید پیدا کنید. اما شاید ساختمان نهایی «وقتی همه خوابیم» از آنجا آمده است که سالهاست به معناشناسی داستانهایی با ساختمانهای هزارویکشبی فکر میکنم و همینطور به معناشناسی سینمای عامیانه معروف به فیلمفارسی، که به نظرم عرصه گستردهای در جامعهشناسی کشور عزیز ماست و تحلیل روانی مردمانی که هم آنها را ساختهاند و هم خود را از آنها جدا میدانند.
- با توجه به اینکه «وقتی همه خوابیم» اثری است در نقد مناسبات غلط سینمای ایران، طبیعی بود که برخی از دستاندرکاران سینمای بازاری مقابلتان جبهه بگیرند؛ درست همانقدر که غیرطبیعی به نظر میرسد که به جای سینمای سینماگران تجاری، منتقدان به اعتراض علیه فیلمتان پرداختهاند! این موقعیت متناقض را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید باور کرد که در کشوری غیرقابلپیشبینی زندگی میکنیم. موقع تصویب فیلمنامه «وقتی همه خوابیم» مخاطرات ساخت آن را محترمانه به من گوشزد کردند و هر کدام از همکاران که به این فیلم پیوست اول از مخالفتهای احتمالی دامنهدار موقع نمایش این فیلم گفت. همزمان با ساخت آن میشنیدیم چه مشتها در چه جلسهها پر میشود و چه تلاطمی علیه آن برپاست. بعدا مدیر پخش با دیدن فیلم گفت نمایش آن بیمسئله نیست و باید منتظر خطرات آن بود. اما هیچکس پیشبینی نمیکرد بخش سرمایه سینما خاموش میماند و بخش نقد آن پیشاپیش میجوشد.
ارزیابی من این است که بخش سرمایه عاقلتر است و بخش نقد شتابزده. میشد کمی هم فکر کرد و این همه تندوتند اسناد و القاب به فیلم و فیلمساز نبست. میشد اول فیلم را همانطور که هست دید و هضم و جذب کرد و بعد دست به قلم برد. کار سختی نیست. بخش نقد، اول «وقتی همه خوابیم» را پشت صحنه فیلم دیگری از من- یعنی لبه پرتگاه- وانمود کرد که متاسفانه اصلا نساختهام تا پشت صحنهای داشته باشد، و بعد به اصرار و تکرار و زور عصبانیتی را به من نسبت داد که خودش نسبت به فیلم داشت و در این افکار عمومیسازی- که اصلا لایهای از «وقتی همه خوابیم» نمایشگر آن است- تهمتهای ناروای دور از انتظاری به من بست که نگویم بهتر و از منتقد شگفتانگیز است.
خدا کسانی را ببخشد که میگویند میان این دو بخش سینما ارتباط بسیار نزدیکی هست؛ و مرا یاد منتقدی میاندازند که در «لبه پرتگاه» نهانی در دفتر فیلمسازی کار میکند و هر وقت و بیوقت میکوشد نشان دهد مستقل است! اما برگردم به سوال شما؛ «وقتی همه خوابیم» در نقد مناسبات غلط سینمای ایران نیست؛ در تعارض سرمایه سالاری و فرهنگ است، و تشریح تحمیل به اثر فرهنگی و مسخ آن. ممکن است برخی را این فیلم در نگاه اول محدود به سینما در نظر آید، ولی سینما همچون نمونهای فراگیر، نمایشگر تعارض بزرگتر سرمایهسالاری و اندیشه در کل عرصه فرهنگ است.
- نیرم نیستانی کارگردان داخل فیلم «وقتی همه خوابیم» بیضایی نیست و هست! از سویی از شما دور است و حتی فیلمی هم که در حال ساختش است چندان بیضاییوار نیست و تنها اثری با سروشکل حرفهای و دور از ابتذال است. ضمن اینکه او در نهایت تن به چیزی میدهد که شما هرگز ندادید. از سوی دیگر بارقههایی از دغدغههای شما و را به همراه دارد یا لااقل بخشی از مشکلاتش برای شما هم به نوعی دیگر، سر برخی پروژهها برایتان پیش آمده است. همانطور که خودتان گفتهاید از زمان فیلم «رگبار» با پیشنهاد عوضکردن بازیگر مطلوبتان با چهرهای تجاری مواجه بودهاید و داستان «لبه پرتگاه» را هم که همه میدانند! میپذیرید که به هر حال، تماشاگر پیگیر، با وجود تلاش شما برای ایجادنشدن مشابهت، در نیرم نیستانی تا اندازهای تصویر شما را مشاهده میکند؟ به هر حال نمیشود انکار کرد که مشکل کارگردان فیلم، مشکل شما هم بوده است!
چند تصحیح کوچک در سؤال شما: یکی اینکه فیلمی که نیرم نیستانی میسازد سخت بیضاییوار است؛ دیگر اینکه در «رگبار» یافتن بازیگر زن مناسب و پیشنهاد عوضکردن او در یک روز اتفاق افتاد؛ سوم اینکه داستان منتفیشدن «لبه پرتگاه» را کسی نمیداند- حتی من- و نمیخواهم وارد آن بشوم تا چه رسد که خواسته باشم فیلمی درباره آن بسازم؛ و دیگر اینکه بسیارند نویسندگان یا فیلمسازانی که تجربههای خود را آشکار و نهان در اثری بازگفتهاند، و معنیاش این نیست که خود را به نمایش گذاشتهاند و حالا جواب: اینکه برخی مشکلات نیرم نیستانی کارگردان، مشکلات من هم بوده است ما را به این نتیجه نمیرساند که او منم! مشکل نیرم نیستانی مشکل اغلب فیلمسازانی بوده و هست که در کار خود روش و منشی دارند و استقلالی میطلبند و به دلیل وجدان حرفهایشان سال تا سال کار از آنها دریغ میشود.
چند نفر را میخواهید نام ببرم؟ پس لطف کنید و بپذیرید که واقعا هر کس اول نام و نام خانوادگیاش یکی است همان من نیستم که نام و نامخانوادگیام یکی است، یا هر که موی سرش خاکستری یا سفید است، یا سبیل داشته و حالا ندارد. مثلا نیرم نیستانی نویسنده نیست و بهرغم وجدانش، گریزی از مصالحه ندارد و با همه کنارآمدنهای ناگزیر، همان مقاومت اولیهاش را هم سرمایهسالاری روبهرشد تحمل نمیکند. در عین حال نیرم نیستانی خلق نمیشد اگر بخشی از 4 دهه تجربه و تقلای من در چنین سینمایی را با خود نداشت و چیزی در او کم بود اگر فردای بسیاری از سینماگران امروزی ایران نبود!
- موقع نوشتن «وقتی همه خوابیم» فیلم خاصی پس ذهنتان نبود؟
چرا؛ فیلم «وقتی همه خوابیم»!
- یکی از ایرادهایی که برخی از منتقدان به شما میگیرند این است که سبک خاص کارگردانیتان را به فیلمهایتان تحمیل میکنید. حتی اگر این سبک بصری و شیوه چیدمان نماها و حرکتهای توأمان بازیگران و دوربین، تناسبی با اثر نداشته باشند. البته واقعیت این است که در «وقتی همه خوابیم» مثل دیگر ساختههایتان ساختار بصری، همخوان با مضمون اثر است و با دکوپاژ و میزانسنهای ساده و متعارف نمیشد این فیلم را «درست» کارگردانی کرد. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
این دیدگاه به گمانم از بنیاد غلط است، چون من فیلم را همانطور که میبینم مینویسم و همانطور که مینویسم میسازم؛ پس چهطور شکلی را بر فیلمنامه تحمیل میکنم که خود نگارشیافته همان شکل است؟ به زبان روشنتر، هر فکر به شکلی میآید که مینویسم و همه نوشته کوشش برای ثبت آن فکر است در شکلی که به ذهنم آمده؛ پس هر دو یکی است! مگر اصلا مسئله آنجا باشد که چرا فکر دیگر است، یا چرا فکر به شکلی غیر از آنکه به ذهن دیگری میآید به ذهن من آمد. جوابش در فرق مردم با یکدیگر است که همه گوناگونی و شکوفایی فرهنگی جهانی در همین است.
آیا پیچیده انگاشتن فیلمسازی من از قناعت ما به سادگی است؟ یا تظاهر به سادگی؟ یا تعبیر ما از سادگی؟ من سادگی را دوست دارم و سادهانگاری را نه! پیچیدگی پشت سادگی را میکوشم به سادهترین شکلی نشان دهم که البته ساده نیست. آیا مشکل در فرق زاویه نگاه من به مضمون با زاویه نگاههای عادت شده است؟ یا فرق تعریفهای ما از واقعیت و نمایش آن، یا حتی سادگی؟ هر واقعیت نمایی واقعی نیست و هر سهلانگاری سادگی نیست. سادگیای که از توانایی و پختگی بیاید را ستایش میکنم؛ اما ناتوانی را سادگیخواندن، در نظرم فریب است.
- فیلمی که نیرم نیستانی در حال کارگردانیاش است به مرور و با دخالتهای دیگران و عوض شدن بازیگران چنان تغییر میکند که در انتها دیگر شباهت چندانی با فیلم اولیه ندارد. در این مسیر به هجو روی آوردهاید که از سویی گریزناپذیر است و از سوی دیگر هجو با این شکل و شمایل در آثارتان چندان مسبوق به سابقه نیست. یکی از دلایل این رویکرد، کمی تعدیل تلخی حاکم بر اثر نیست؟
فیلم دوم یا تغییریافته، عملا به هجو فیلم اول تبدیل میشود؛ و منطق فیلم واسطه- یعنی دادوستدهای پشت پرده- مناسب این مسخ است. ممکن است کسانی خیال کنند مسخکنندگان هم حق دارند یا اصلا حق با مسخکنندگان است؛ یا اصلا فقط مسخکنندگاناند که حق دارند؛ فیلم «وقتی همه خوابیم» در این باره قضاوت نمیکند، ولی فیلم چهارمی را میافزاید که سرنوشت کناررفتگان است که فیلم – شاید به اشتباه- خیال میکند آنها هم حقی دارند. و طبیعی است که زبان شکست آنان با زبان پیروزی مسخکنندگان فرق کند. به نظرم زبان غمانگیز زور وقتی میکوشد خود را منطقی و موجه جلوه دهد خندهآور است؛ بنابراین زبان طنز یا هجو در گوهر و ساخت این رابطه است نه ترفندی برای تعدیل تلخی اثر!
- مطابق معمول، سطح کار همکارناتان، غیرقابل مقایسه با دیگر کارهایشان است. اصغر رفیعی جم مانند 2 تجربه قبلی همکاریاش با شما، این بار هم در مقام فیلمبردار تواناییهای تازهای را به رخ میکشد؛ بازیگران هم چهرهای از خود بروز میدهند که به کل متفاوت از کارهای دیگرشان است. مثلا حسام نوابصفوی به عنوان بازیگر تیپیکال سینمای تجاری، در نقش شایان شبرخ فوقالعاده است؛ به خصوص در سکانسهایی که تعمدا قرار است بد بازی کند، استعداد تاکنون نادیده گرفته شده او، بیشتر به چشم میآید. چگونه است که این آدمها وقتی با بیضایی کار میکنند چنین میدرخشند و در بقیه کارها، حضور چندان قابل اعتنایی ندارند؟ این همه یکسره از فوقالعاده شما در کارگردانی و کمالگراییتان که حتی یک لحظه را هم به حال خود رها نمیکنید؟
هیچ بازیگری نیست که بخواهد بد بازی کند یا در فیلم بدی بازی کند و هیچ فیلمبرداری نیست که بخواهد بد فیلمبرداری کند یا اثر بدی را فیلمبرداری کند. میزان تاسف کارکنان سینمای ایران همیشه بیشتر از میزان رضایت آنان از کارشان بوده و اغلب در کمتر از سزاواری خود به کار گرفته شدهاند. هر سینمادوستی منتظر موقعیتی خوب است اما فیلمسازان نمیتوانند فیلمهای والاتری بسازند مگر که تماشاگران سرمایه آن را برگردانند، و این نمیشود مگر که همزمان با گسترش آزادی بیان و اندیشه در سینما، درجهت اعتلای سلیقه و سطح فرهنگ تماشاگر- و نه تنزل آن- جای نصیحت، عملا کاری انجام شود.
مسلما اگر از کارکنان سینمای ایران جای سرهم بندی- و تعریف سینما به عنوان کاسبی یا تبلیغات- کار خوب خواسته شود بیشترین کوشش خود را خواهند کرد، مگر اینکه تاکنون ایمان خود را به حرفهای که روزی دوست میداشتهاند از دست داده باشند. در «وقتی همه میخوابیم» از همه بیشترین تواناییشان خواسته شده و ممنونم که بیجواب نماند. «لبه پرتگاه» هم چهره سرشناسی میخواست که در نقش چهره سرشناس بازی کند و اگر آن فیلم ساخته میشد آنجا هم چهره سرشناس را حتما در بهترین نتیجه میدیدید.
در «وقتی همه خوابیم» حسام نوابصفوی در نقش چهره سرشناس و شقایق فراهانی در نقش چهره جدید، گاهی قرار است بد بازی کردن را خوب بازی کنند اما در صحنه تحمیل [و در مورد خاطره مقبول جلوی دوربین تبلیغاتی] طوری خودشان باشند که پشتیبانهای آنها- و چهره سرشناس بودن- از آنها انتظار دارد. آنها در لحظات کوتاهی هم واقعا خود واقعی خودشان میشوند و رنج میبرند که تحمیلاند یا پذیرفته نمیشوند یا باید شرمسار کسی باشند که جایش را گرفتهاند. اگر هر دو بازیگر بیشترین تلاش خود را کردهاند، برای این است که «وقتی همه خوابیم» عشق به سینمایی که روزی دوست میداشتهاند را به آنها باز داده است. در مورد اصغر رفیعیجم با آن همه توانایی، واقعا متاسف میشوم وقتی گاهی از سر دلتنگی و نیاز ناچار است کاری کمتر از سزاواری خود را بپذیرد و در همان لحظه هم پشیمان باشد. این تاسف را برای هر فیلمبردار خوب و هر فناور خوب دیگری هم دارم که پاگیر سینماست.
- در تغییراتی که پس از ورود سرمایهگذاران تازه در فیلم رخ میدهد، لحن اثر به سمت فیلمی لمپنی گرایش پیدا میکند و حتی در لحظاتی به نظر میرسد به هجو آثار یکی از کارگردانان مشهور همنسل خودتان میپردازید. در این زمینه چه نظری دارید؟
من قبلا گفتهام که «وقتی همه خوابیم» قالبهای آشنای سینمای ایرانی و حتی فیلمفارسی را در منظری دیگر به کار میگیرد، و هرگز نگفتهام که خودش فیلمفارسی است. تعبیر نادرست حرفهای من- اینجا و آنجا- امیدوارم که عمدی نبوده باشد. اما قالبهای فیلم فارسی به هجو گرفته نشده یا ستوده نشده و قضاوت نشدهاند، بلکه فیلم «وقتی همه خوابیم» رشد پایدار آنها، پا به پا- و همزمان- با رشد جامعه را به نمایش گذاشته. یک نمونهاش سرمایهگذار / تهیهکنندهای که در فیلم بلند اولم شناختم و لطف به خودش و تحمیل بازیگر دلخواهش را لطف به ما جلوه میداد تا علاوه بر دخالت، دستمزد وی را در فیلم ما سهیم شود.
با گذر زمان و رشد همه چیز، این سرمایهگذار / تهیهکننده هم رشد کرده و در «وقتی همه خوابیم» در قالب سر تهیهکننده و چهار سرمایهگذار ظاهر میشود؛ یعنی شخصیتی با هفت سر! موقع نوشتن مینوشتم و متوجه این گفتوگوی درونی با فرهنگ جامعه نبودم؛ و اینکه چگونه بسیاری شخصیتهای مقبول و موجه و محترم امروزه، رشد یافته شخصیتهای فیلمفارسی گذشتهاند. در یکی از بازاندیشیهای فیلم بود که جدولی از این رشد شخصیتها در طول زمان- و تعارض همیشگی آنها- را در «وقتی همه خوابیم» کشف کردم و آنقدر به هیجان آمدم که باید کسی را پیدا میکردم و برایش میگفتم؛ خوشبختانه مژده شمسایی از در رسید و با شنیدنش مثل خودم ذوقزده و هاج و واج ماند!
- نمایش عمومی فیلمی از بیضایی همواره اتفاقی شوربرانگیز بوده، هرچند این اتفاق در طول 4دهه تنها 7بار رخ داده است. شما فقط 20فیلم بلند ساختهاید که در میانشان «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» که توقیف شدهاند، «کلاغ» هم در بحبوحه پیروزی انقلاب، میشود گفت عملا اکران نشد (فیلم فقط چند روز روی پرده بود.) در مورد دیگر فیلمهایتان هم تا پیش از «وقتی همه خوابیم» فقط «سگکشی» اکران خوبی داشت و حتی پرفروشترین فیلم سال هم شد. از شرایط اکران «وقتی همه خوابیم» چقدر رضایت دارید؟ حتما میدانید که برخی از سینماهای نمایشدهنده فیلم شما در سانسهایی، یک فیلم دیگر را روی پرده میبرند؛ فیلمی که علاوه بر پیشتبلیغ نام خودش، تبلیغ وسیع آن در تحویل سال از تلویزیون به صورت یک برنامه چند ساعته و تحریک ذائقه نوروزی تماشاگران اساسا معارض فیلم جدی بود!
اکران هیچ معنایی جز پرده ندارد و اگر منظورتان شرایط بر پرده رفتن «وقتی همه خوابیم» است نمیدانم چند درصد مردم میدانند که اصلا روی پرده است. پخش خوب یک فیلم قبل از هرچیز بستگی دارد به خبررسانی و تبلیغ وسیع و متنوع آن، که هر دو بسیار گران است و همه توانایی به کار گرفتن آنها را ندارند. ما جزو آن «همه»ایم. هر فیلم فرهنگی مستقل جزو آن «همه» است. فیلمهایی که تجاری خوانده میشوند نه تنها به سرعت سرمایهگذاران خود را پیدا میکنند که موقع نمایش هم پشتیبانهای مالی داوطلب دارند که با تبلیغ فیلم، محصول یا نام خودشان را هم تبلیغ میکنند. فیلم اصطلاحا فرهنگی، پشتیبان مالی ندارد و عملا تبلیغ وسیع؛ و اصلا فرهنگ یعنی همین!
راه دیگر تبلیغ، تفسیر فیلمهایی است که مطبوعات مینویسند که خوشبختانه ضدتبلیغی که چندی پیش از نخستین نمایش «وقتی همه خوابیم» آغاز شد کاملا در شوراندن علاقهمندان علیه این فیلم، و عینک تیرهای به آنها دادن، و رساندن این پیام سربسته که «وقتی همه خوابیم» را نبینید، موفق بود. و البته همچنین در عیانکردن هویت دوگانه خود، از طریق انواع بدفهمیهای عمدی، و گرداندن سادهترین صحنههای فیلم به پیچیدهترین تعبیرهای دور از ذهن، و قضاوتهایی صریح و سیاه و بدلحن و عصبانی در ضم صراحت و تیرهبینی و تلخی و خشم که به فیلم نسبت میدادند و اعلام اینکه «وقتی همه خوابیم» نومیدکننده و آشفته و استالینی و هر اصطلاح تماشاگرترسان دیگری است. میماند تلویزیون و آن تبلیغات عظیم محصولات خوراکی و صنعتی و آثار اولویتی و غیره و غیره. اما تبلیغ از تلویزیون گران است و ثانیهای است و هرچه کوتاه بگیریم بازتاب پرداخت بهای آن را نداریم.
خوشبختانه در قبال یک سال و نیم عمری که سالها پیش در پیگیری ساخت فیلم «چشمانداز» در ارشاد از من تلف شده بود، مدیر محترم تلویزیون که آن روزها معاونت محترم ارشاد بود موافقت کرد تخفیفی به من بدهند و تعدادی هم آگهی رایگان هفده ثانیهای،که خودش آغاز تهمتهای تازهای از سوی برخی منتقدان به من شد. اما نمایش فیلم دیگری در نوبتهای نمایش فیلم که سندش در همشهری هم چاپ شده قانونا تخلف است و هیچ عنوان دیگری ندارد. باید راضی بود یا نبود؟
- «وقتی همه خوابیم» به نقد شیوه حضور سرمایهگذاران در سینمای ایران میپردازد ولی خود شما با سرمایه یکی از علاقهمندان به سینما امکان ساخت این فیلم را یافتید؛ پس نقش حضور سرمایهگذاران نمیتواند منفی باشد. فکر نمیکنید اگر در کنار انتقاد درستتان به تسلط سرمایهسالاری در سینما کمی هم نیمه پر لیوان را میدیدید، با این میزان انتقاد مواجه نمیشدید؟
سرمایه هم ضروری رشد و تداوم فراهنگ است و هم آفت آن اگر به استبداد سرمایه بینجامد و فقان اهل فرهنگ! ولی «وقتی همه خوابیم» نقد حضور همه سرمایهگذاران سینمای ایران نیست. کجای این فیلم سرمایهگذارانی را که بانی فیلم فرهنگی و مترقیاند نفی کرده؟ سرمایهسالاری میتواند آفت خلاقیت شود و این تنها یکی از لایههای «وقتی همه خوابیم» است نه همه آن. ضمنا نیمه لیوان 8 سال است برای من پر نبوده و پیش از آن هم 10 سال خالی بوده. خیال میکنید 18سال خیره ماندن به لیوان خالی برای فراموشکردن کل آن بس نیست؟
- موقع دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران بخش بینالملل جشنواره گفتید امیدوارید فیلمهای بهتری بسازید؛ این جمله کنایهای به مخالفان فیلم بود یا چنانکه عدهای گفتند خودتان هم «وقتی همه خوابیم» را اثر متوسطی در کارنامهتان میدانید؟! از احساس رضایت درونی چه در هنگام ساخت و چه پس از آماده نمایش نشدنش تا چه حد برخوردار بودید!؟ «وقتی همه خوابیم» از نظر خالقش چه جایگاهی در کارنامه بیضایی دارد؟
من این جمله را در سگکشی هم گفته بودم. جملهای است که روزگاری ساتیا جیت رای گفت و روزی کوروساوا. درست نیست آرزوی صمیمانهای را با تعبیر، تلخ و پر معنی کنیم. واقعا امیدوارم فیلمهای بهتری بسازم. این جمله هیچ معنایی جز خودش نداشت. چرا کنایه به مخالفان باشد، و چرا معنیاش نفی فیلمی باشد که با عشق ساختهام؟ «وقتی همه خوابیم» مثل هر فیلم دیگرم است؛ متفاوت و نه کمتر! فیلمی است ضدعادت؛ و ناگزیرمان میکند آنچه را که از فرط تکرار عادی شده بود با چشم دیگری ببینیم؛ خطرکردنی است در حرفهای پرخطر، و داستانگویی آن تجربهای است که یادم نیست پیشتر دیده باشم؛ فیلمی است در اندازه هر فیلم آن کسی که – خوب یا بد- منم. و اگر خودستایی نخوانید یا کنایه، یکی از بهترینهای آنها؛ و امیدوارم آخری نباشد.