این یک نگاه است که اگر قرار است بنویسیم جدیتر باشیم.
1- بدترین اتفاق ممکن این است که هی به تو بگویند: «دخترم، دخترم» بعد هی بخواهی به آنها ثابت کنی که تو آدم بزرگی. بعد آنها بگویند: «دخترم تو توی گروه سنی «هـ» هستی؟» و بعد تو بگویی نه، من خبرنگارم و آنها با تعجب نگاهت کنند و فکر کنند به خاطر سرخوردگی داری دروغ میگویی و تو دوست داشتهای خبرنگار شوی، اما الان تو را به زور فرستادهاند رشته ریاضی و به خاطر همین حالا یک نوجوان دروغگو شدهای.
2- اینجا پر از نوجوان است. دختر، دختر، همه جا دختر، البته پسرها هم هستند. اما آدم همهاش به این فکر میکند که بعداً همه گلهگذاری میکنند که چرا به دخترها بیشتر بها میدهید!
شهرام شفیعی میگوید:« برایم دست بزنید.»
بعد همه دست میزنند. همه یادشان رفته بود آقای شفیعی این همه برای آنها از طنز و تئوریاش حرف زده و قاعده این است که با دست زدن از او تشکر کنیم. بعد ما هستیم و 60 کودک و نوجوان گروه سنی «ب.ج.د.هـ»
همه اینها کسانی هستند که کارهایشان در دومین جشنواره طنز نوجوانان (تحفه طهرون) برگزیده شده است.
در میانشان خبرنگارهای افتخاری دوچرخه هم دیده میشوند. ما خوشحال میشویم.
شهرام شفیعی در حال خواندن داستانی طنز
3- اینجا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است . ما در کارگاهها میآموزیم پردازش طنز چند بخش دارد، «ما طنز موقعیت، طنز گفتار، طنز رفتار و طنز ذهنیت داریم و در این چهار وضعیت میتوانیم طنز خلق کنیم»
«طنز در واقع ابزار تاریخشناسی است، بهطور مثال مطالعه طنزسیاسی باعث میشود تا ما تحقیق و تفحصی در تاریخ داشته باشیم و از واقعه های گذشته مطلع شویم، پس لزوماً طنز برای خنده نیست.»
«برای بیان منظورمان در داستان طنز، باید از زبان و واژه هایی که بار طنز دارند استفاده کنیم.با واژه های جدی نمی شود خواننده داستان را خنداند.»
«طنز زمانی نیمهکاره میماند که ما پیش از پردازش آن؛ برای آن پیشبینیای نکرده باشیم. همچون داستان، ما باید ابتدا سوژه و موضوع داشته باشیم ، بعد برای خودمان خلاصهای از آنچه را میخواهیم، بیان کنیم و بعد تدوین کنیم.»
اینها را شهرام شفیعی، رضا رفیع، فرهاد حسنزاده و اسماعیل امینی میگویند.
اینجا، کارگاههای جشنواره است. صبح که رسیدیم یک سخنرانی بود که در آن درباره تئوری طنز به طورکلی صحبت شد، اما بعد، یعنی بعد از آب انبه و شیرینی، کلی کودک و نوجوان از زیر درس در رفته، ساعت ده و نیم در کارگاههایشان حاضر شدند، مربی داشتند: فرهاد حسنزاده، برای گروه «ب»، شهرام شفیعی، برای گروه «ج»، اسماعیل امینی، برای گروه سنی «د» و رضا رفیع، برای گروه سنی «هـ» استادان خوبی بودند؛ همگی سالهاست که در طنز کودک و نوجوان و بزرگسال فعالند و حالا دارند تجربههایشان را به دیگران میبخشند.
اسماعیل امینی کارگاه خود را با بحث های تئوری آغاز می کند
4 - عباس قدیر محسنی اینجاست. دنبال او میدویم. به او میگویم میشود ده دقیقه به ما وقت بدهید. میگوید من هیچ کارهام!*
میگویم:« یعنی چه؟»
میگوید:« پس بنویسید یکی از همکاران این جشنواره گفت.»
و او میگوید: «دومین جشنواره طنز «تحفه طهرون» به صورت سراسری برگزار شد و 400 اثر به دست ما رسید. 200 تا از 15 استان کشور و 200 تا هم از تهران؛ 200 برگزیده داشتیم و 10 برنده؛ از لرستان و اهواز و ایلام برنده داشتیم و حتی یک طنزپرداز کلاس اول دبستانی.»
و من با او در باره کارگاهها صحبت میکنم.
5- آمدهایم گزارش بگیریم. میدانید، زیاد از این اتفاقها نمیافتد و وقتی اتفاق میافتد، یعنی چیز مهمی است.
جالب است که کودکان اینجا هم طنز را جدی گرفتهاند ؛ وقتی کارهایشان را میخوانند طنز است، نه هزل و هجو...
وقتی کسی پیدا میشود که به نوجوانها میدان میدهد، نمیشود این اتفاق را نادیده گرفت. در دوره قبل جشنواره برندگانی داشت که حالا کار طنز را بهطور جدی دنبال میکنند.
اسماعیل امینی،در کارگاه خودش میگوید: «همه ما ممکن است روزی مطلب طنز بنویسیم، اما باید بدانیم زبانمان نباید تقلیدی باشد و نباید با زبان طنز نیتهای بدی را دنبال کنیم. این خود ما هستیم که باید نثر خودمان را خلق کنیم و آنقدر کتاب خوانده باشیم که دایره لغت ما گسترده باشد.»
رضا رفیع میگوید: «اگر ما این روزها میبینیم که گاهی طنز دچار نزول شده، برای این است که در گذشته کارها درجهبندی میشد و همین باعث میشد تا هر بار آثار پختهتر از قبل باشد، اما این روزها ما توقع داریم همه چیز با سرعت پیش برود.»
رضا رفیع تعریف می کند که چگونه شروع به نوشتن طنز کرده
شهرام شفیعی هم میگوید: «یادمان باشد که طنزهای روزمره نباید تنها منبع ما در نوشتن باشند. طنزی که آن را از دل جامعه بگیریم و خود آن را به جامعه تحویل بدهیم طنز نیست.»
6- میگویم: هدف این کارگاهها چه بوده؟
یادم میافتد که این جشنواره است، برای خود خود نوجوانهاست؛آن هم آن دسته که طنز مینویسند. آنهایی که اکتسابی یا غیر اکتسابی مینویسند، لازم است که با بعضی تئوریها آشنا شوند. به چهار تا کارگاه سر میزنم.
گروه سنی ب، ابتدا یک داستان طنز مینویسند و بعد استادشان با کمک آنها داستانها را نقد میکند. بچهها در برابر چشمان گرد شدهام، در باره شخصیتپردازی و اغراق حرف میزنند. یکی میگوید: «در یک اثر استفاده از خیال مطلق از جذابیت آن کم میکند.» و ما باور نمیکنیم او کودک است با این حرفها. گروه سنی ج، مشکل دارند در طنزنویسی و میپرسند: چرا گاهی طنز ما تلخ میشود، یا دیگر طنز نیست؟
گروه سنی «د» اول در باره آثارشان سؤال میکنند و در گروه سنی «هـ» آثاری که بچهها برای مسابقه فرستادهاند، خوانده میشود.
میپرسم: «آقای قدیر محسنی، چرا برای کارگاهها خطمشی تعیین نکردهاید؟»
میگوید: «کارگاهها را به دست خود استادان سپردهایم.»
میگویم:« آخر شبیه هماند؟»
میگوید: «تمام استادان اول آثار را خواندهاند و بنابه آنها بحث را آغاز کردهاند.»
میگویم: «هدف جشنواره چیست؟»
میگوید: «هدایت.»
میگویم: «نمیتوانید برنامهریزی هم کنید؟»
میگوید: «این خود نوجوانها هستند که میتوانند آیندهشان را تعریف کنند.»
7- عصر میشود. همه دور هم جمع میشوند. نامها خوانده میشود. بزرگداشت منوچهر احترامی هم هست. برندگان بالا میآیند و بعد آرام آرام از پلهها پایین میروند. به گمانتان از در که بیرون بروند، آینده شان را تعریف میکنند؟
قدیر محسنی گفت:« دو سال دیگر جشنوارهی بعدی است.»