حسن مزرعینوده، که 13 سال است بهعنوان پرسنل خدمات شهری در شهرداری گرگان کار میکند بعد از اینکه یک کیف پول حاوی یک میلیارد تومان چک و دلار پیدا کرد، به خانه رفت و با کمک همسرش توانست صاحب این کیف را پیدا کند.
او سپس با این مرد تماس گرفت و بعد از چند ساعت کیف پول یک میلیاردی را به او پس داد، گفتوگوی ما با این کارگر شهرداری را بخوانید.
- آقای مزرعی، از روزی که کیف را پیدا کردید بگویید.
ساعت 5 صبح بود که برای رفتن به سرکار از خانه خارج شدم. منطقه کاری من بلوار امام رضای گرگان است و هر روز صبح وظیفه نظافت این منطقه بر عهده من است. آن روز هم به سر کارم رفته و مشغول نظافت خیابان بودم که متوجه شیء سیاه رنگ شدم که در باغچه کوچک کنار خیابان افتاده بود. ابتدا فکر کردم آشغال است و رفتم که آن را از روی زمین بردارم اما نزدیک که شدم دیدم یک کیف پول چرمی است که داخلش پر از پول است.
- چقدر پول داخل آن بود؟
700 میلیون تومان چک بانکی وصول نشده بود و مقدار زیادی هم دلار. بعدا فهمیدم که ارزش دلارها هم 300 میلیون تومان بوده است.
- با دیدن این همه پول وسوسه نشدی که آنها را برای خودت برداری؟
اگر قرار بود وسوسه بشوم، چند سال پیش که 500 میلیون تومان چک پول پیدا کردم و خیلی راحت میتوانستم آنها را نقد کنم وسوسه میشدم. اما احساسی که موقع پیدا کردن کیف پر از چک و دلار داشتم همان احساسی بود که موقع پیدا کردن 500 میلیون تومان چکپول داشتم و با خودم گفتم که اینها مال من نیست و هر طوری شده باید صاحب این پولها را پیدا کنم.
- پس نخستین باری نبود که کیف پر از پول را به صاحبش بر میگرداندی؟
دقیقا همینطور است. خاطرم نیست دقیقا چه سالی بود، اما چند سال پیش هنگام جارو کردن خیابان، یک سبد پیدا کردم که داخل آن یک کیف پر از چکپول بود. وقتی در کیف را باز کردم با دیدن مدارکی که داخل آن بود فهمیدم صاحب کیف، یک راننده کامیون است که در همان حوالی زندگی میکند.
من او را میشناختم و برای همین یک راست به گاراژی که در آنجا کار میکرد رفتم. وقتی کیف را پس دادم خیلی خوشحال شد. میگفت کیف را داخل سبدی در روی قسمت تاج کامیون گذاشته بود، تا کسی آن را سرقت نکند اما وقتی سبد از بالای کامیون افتاده بود متوجه آن نشده بود. بنده خدا پول را از فرد دیگری گرفته بود تا برایش از تهران بار لوازم خانگی بخرد و اگر پولها پیدا نمیشد زندگیاش تباه میشد.
- بر گردیم به همان روزی که کیف پر از چک و دلار را دیدی. بعد از اینکه آن را پیدا کردی، چرا به اداره نبردی؟
خب، ساعت 5 صبح کسی در اداره نبود. درست هم نبود که منتظر بمانم تا اداره باز شود. خودم را گذاشتم جای صاحب کیف. پول کمی نبود. حتما بنده خدا حسابی ترسیده بود. برای همین با عجله به خانه رفتم تا با کمک همسرم و بچهها صاحب کیف را پیدا کنیم.
- چند تا بچه داری؟
یک پسر و یک دختر بزرگ دارم.
- چقدر حقوق میگیری؟
ماهانه دور و بر 370 هزار تومان. البته الان 20 سال است که مستاجرم اما با همه این مشکلات خدا را شکر، از زندگیام راضی هستم.
- با این حقوق کم و زندگی مستاجری، فکر نکردی اگر کیف را برای خودت برداری دیگر لازم نیست کار کنی و میتوانی بچههایت را سر و سامان بدهی؟
از قدیم گفتهاند مال مردم مال مردم است. من هم به این جمله اعتقاد دارم و میدانم پولی که متعلق به فرد دیگری است حرام است. برای همین بود که فکر برداشتن پولها به ذهنم خطور نکرد.
- وقتی همسر و بچههایت کیف را دیدند، چه عکسالعملی داشتند.
خانواده همسرم خیلی مذهبی هستند. بنده خدا وقتی دلارها و چکها را دید دست و پایش میلرزید. میگفت هر طوری شده باید صاحبش را پیدا کنیم و آن را پس بدهیم. بعد پسرم که با سواد است آمد و از داخل کیف یک دفترچه تلفن کوچک پیدا کرد. شمارهها را یکییکی گرفت تا رسید به شماره صاحب کیف. نمیدانید وقتی او فهمید کیفش را پیدا کردهایم و همه پولها سر جایش هستند چقدر خوشحال شده بود.
- صاحب کیف را تا به حال دیده بودی؟
اصلا نمیشناختمش. انگار اهل مشهد بود، میگفت تاجر است. وقتی متوجه گمشدن کیف پولش شده بود که در راه مشهد بود. خودش میگفت هنگام عبور از گرگان کیف در جیبش بوده و متوجه افتادنش نشده است. اما چند ساعت بعد وقتی برای سوختگیری به پمپ بنزین رفته بود فهمیده بود که کیفش گمشده. بنده خدا بدجوری شوکه شده بود و وقتی به در خانهام آمد و کیف پول را دید گریهاش گرفت. باورش نمیشد کسی پیدا شود که از این همه پول بگذرد و کیف را پس بدهد. بعد هم با اصرار 100 هزار تومان بهعنوان شیرینی به من داد و به طرف مشهد به راه افتاد.
- همکاران و دوستانتان وقتی از ماجرا با خبر شدند، چه احساسی داشتند. از شما در اداره قدردانی هم شد؟
میپرسیدند چطور پول را برای خودم برنداشتهام، آنها میدانستند که با این حقوق و درآمد، زندگی به سختی میچرخد. مخصوصا وقتی کلی قسط هم داشته باشی. مسئولان اداره هم در مراسمی یک ربع سکه بهار آزادی بهعنوان قدردانی به من دادند و بهعنوان کارگر نمونه معرفیام کردند.
- با همه اینها، اگر دوباره یک کیف پر از پول پیدا کنی، باز هم آن را به صاحبش پس میدهی؟
مطمئن باشید این تنها کاری است که انجام میدهم و تا آخر عمرم هم به آن افتخار میکنم.