همشهری آنلاین - محمد بحرینی: گاهی میشنویم که گفته میشود اجبار همیشه موجب مقاومت و لجبازی میشود پس در هر کاری اجبار بد است. این جمله تا چه اندازه دقیق و علمی است؟ برای بررسی این نکته لازم است با مفهوم «مقاومت واکنشی» آشنا شویم. مفهوم «مقاومت واکنشی» یا Reactance در اینجا به ما کمک میکند تا در این موضوع به ذهنیتی دقیقتر و علمیتر برسیم.
«مقاومت واکنشی» که به معنی همزمان مقاومت کردن و واکنش نشان دادن است، زمانی شکل میگیرد که ما تهدیدی علیه ارزشهای فردی خود احساس کنیم. طبق تعریفی که برای این مفهوم وجود دارد، گاهی انسانها عکس آن چیزی را که به آن دعوت میشوند انجام میدهند و این اتفاق زمانی میافتد که احساس کنند آن چیز علیه ارزشهای آنهاست. بنابراین دعوت به چیزی همزمان با حمله به ارزشهای فرد دعوتشونده، موجب مقاومت و واکنش عکس میشود.
از اینجا این نکته را میفهمیم که اجبار، همیشه بد و مخرب نیست و نتیجهبخش نیز است اما در صورت همراه شدن با زیر پا گذاشتن ارزشهای انسانی میتواند با واکنش مواجه شود. بهعنوان مثال اجبار به کاری در عین توهین به کرامت انسان موجب مقاومت و مخالفت آن فرد خواهد شد.
مثالهای زیادی از وجود اجبار را همه روزه مشاهده میکنیم که هیچگونه مخالف و واکنشی را نیز به همراه ندارد بلکه وضع قوانین اجباری و حتی جریمه و مجازات، موجب میشود که همگان در چارچوب آن قوانین رفتار کنند. مثلاً قوانین راهنمایی و رانندگی، موضوعات حقوقی و قضایی، قطع شدن آب و برق در صورت پرداخت نکردن قبض آن، یونیفرم در سازمانها و مراکز مختلف، برخی تضمینها در رویههای اداری و شغلی و... .
در مدیریت کردن نمیتوان اجبار را به ک لی کنار گذاشت. در عمل چنین ایدهای تحقق نیافتنی است. این مسئله در ابعاد وسیعتر یعنی حکمرانی نیز صدق میکند. در متون علوم سیاسی از حکومت با تعبیر «جبر مشروع» یادشده است. جبر مشروع به این معنی است که حکومت در استفاده از اجبار مشروعیت دارد. حکومتها در تعریف منبع مشروعیت متفاوتند اما در به رسمیت شناخته شدن اجبار تفاوتی وجود ندارد. چرا که که در اداره یک کشور با انواع اقسام جرائم و افراد بزهکار مواجه هستیم و نمیتوان همه انسانها را افرادی سالم در نظر گرفت. چه اینکه در شرایط خلأ قانون و عدموجود نظارتهای کافی، میل انسانها به ارتکاب جرم بالا میرود؛ یعنی وسوسه به سراغ افراد میآید. اگر کسی از خوب بودن و قانونمند بودن تمامی مردم بدون استثنا سخن گفت، حرفی عوامفریبانه بیان کرده که با واقعیت منطبق نیست و این نگاه، اول از همه به ضرر خود مردم است.
پیچیدگی این ماجرا آنجاست که با ارزشهای نسبی مواجه شویم. آن وقت است که کار دشوار میشود. چرا که ارزشها همواره در طول تاریخ و در جوامع مختلف متفاوت بودهاند. بارها مشاهده کردهایم که چیزی در یک جامعه ارزش و همان چیز در جامعهای دیگر ضدارزش بوده است. «چالش ارزش و دانش» یا The Fact/Value Distinction در اینجا مطرح میشود. چالش ارزش و دانش میگوید گاهی فکتهای علمی جدید، برخی عقایدی که ما آنها را ارزش تلقی میکنیم را رد میکند.
قشریگری، Localism یا Provincialism یکی دیگر از مفاهیمی است که همواره در طول تاریخ وجود داشته که بهمعنای شکلگیری عقاید و آداب قومی و قشری و گروهی است. در واقع چیزی ممکن است در یگ قوم و گروه ارزش باشد اما در گروه دیگر خیر. برخی معتقدند برای رسیدن به حقیقت در اینجا باید علم را شاخص قرار دهیم. یعنی طبق چالش ارزش و دانش، اگر کشف جدید علمی برخلاف ارزشهای قشری و گروهی ما از آب درآمد، باید از ارزشهای خود کوتاه بیاییم و آن کشف جدید علمی را بپذیریم.
اما این نگاه نیز زمانی مورد تردید واقع شد و باعث عمیقتر شدن چالش ارزش و دانش شد که ابطالپذیری علم نیز اثبات شد. طبق دیدگاه کارل پوپر که از آن به «ابطال پذیری» یاد میشود، مشخص شد که نظریات علمی نیز مطلق نیستند و میتوانند رد شوند. بنابراین در دنیای امروز با شدیدترین و پیچیدهترین حالت از چالش ارزش و دانش مواجه هستیم. هم فکتهای علمی نسبی هستند و هم ارزشها. امروزه علم و بهویژه علوم انسانی با نسبیگرایی شدیدی مواجه است و روش علمی داروین با ترکیب قیاس و استقراء نیز نتوانست این معضل را حل نماید بلکه نسبیگرایی در علم را تشدید کرد.
اما راهحل چیست؟ چالش ارزش و دانش چگونه قابل حل است؟ تنها راه نجات از این چالش آن است که هم برای علم و هم برای ارزشها، شاخصی قابل اتکا پیدا کنیم. شاخصی که منجر به انطباق ارزشها و فکتهای علمی با هم شود، نه اینکه میان این دو اختلاف بهوجود آورد. از طرفی از گرداب نسبیگرایی باید نجات پیدا کنیم و ارزشهای حقیقی را کشف نماییم و نیز شاخصی برای علم بیابیم که منجر به ابطالپذیری در علم نشود. تا کی باید نظریات علمی مدام یکدیگر را ابطال کنند؟ انتهای این ماجرا کجاست؟ بالاخره چه زمانی باید به حقیقت برسیم؟ اگر منشأ ارزشهای جهان و منشأ وجود علم و پیچیدگیهای جهان را پیدا کردیم، راهحل چالش ارزش و دانش را یافتهایم.
بنابراین اجبار همیشه بد و منجر به نتیجه عکس نیست مگر در زمانی که همزمان با اجبار، به ارزشهای افراد نیز حمله شود. اما مسئله آنجا پیچیده میشود که با تکثر و نسبی بودن ارزشها مواجه میشویم.
نظر شما