چرا که براساس نصوص قرآن و سنت، دعوت به دین اسلام بر پایه آزادی، موعظه نیکو و حکمت است. یکی دیگر از عواملی که در توسعه و گسترش اسلام در ایران سهم مؤثری داشت خصوصیات روحی و معنوی مردم ایران بود. گرایش ایرانیان به اسلام در زمان حیات رسول اکرم (ص) و پیش از عصر فتوحات نمایانگر این واقعیت است.
یکی از دلایل گسترش و توسعه تمدن اسلام این بود که مباحث علمی آزادانه بدون هیچ محدودیتی طرح میشد. مناظرات علمی، آزاداندیشی و روح سهل و سمحه و آسانگیری که در نهاد اسلام وجود دارد باعث شد تا علاوه بر مسلمانان، سایر دانشمندان مذاهب دیگر هم که زیر چتر حمایت علمی و معنوی و مادی جامعه اسلامی قرار گرفتند، خدمات ارزندهای به تمدن اسلامی داشته باشند.
تمدن اسلامی بهدلیل روح تساهل و مدارایی که در جوهره فرهنگ خود داشت، از همه مظاهر تمدنی عصر خود بهره برد و از تجربیات ملل و نحل مختلف بهره برد اما روح و جان آن اسلامی ماند. یکی از دلایل رشد فرهنگ و تمدن اسلامی در این بود که دین مبین اسلام نه سلطهپذیری را مباح میداند و نه سلطهگری. اسلام وقتی به شبه جزیره ایبری و اسپانیا یا اندلس اسلامی رفت، هم مسیحیان حکومتگر و هم یهودیان که تحت فشار و سلطه مسیحیان بودند را در دین خود آزاد گذاشت و با مساوات و برابری، حقوق اجتماعی را برای همه ساکنان سرزمین اسلامی محترم شمرد.
نه زوری و نه فشار و اکراهی و به این دلیل که اسلام مزایای اجتماعی غیرمسلمانان را حفظ میکرد، تظاهر و ریاکاری در پذیرش دین نبود و اگر کسی اسلام را میپذیرفت به معنی حقیقی مسلمان بود. نشانههایی که از تعارض مسیحیان به مسلمانان در اندلس وجود دارد مربوط به دین آنها نبود بلکه به خاطر حفظ منافع ظالمانهای بود که نمیخواستند آن را از دست بدهند.
تمدن اسلامی زمانی به شکوفایی و بالندگی رسید که احساس هویت اسلامی در میان جوامع اسلامی شکل گرفت و روحیه خود باوری و اعتماد به نفس در آنها تقویت شد. این روحیه باعث شد تا کسانی چون زکریای رازی و ابوریحان بیرونی جرأت نقد و حتی رد نظریههای علمی دانشمندان یونانی و دیگران را پیدا کنند. اتکا به هویت اسلامی و آشنایی نسلهای جوان با تمدن و پیشینه غنی دینی و ملّی میتواند، گذرگاهی باشد که از طریق آن آینده را ساخت.
در طول تاریخ میان اقتدار مسلمانان با رشد و شکوفایی تمدن اسلامی رابطه مستقیمی مشاهده میشود و در زمانی که جوامع اسلامی از درون و یا از بیرون و با هر دو عامل داخلی و خارجی به سمت انحطاط و اضمحلال و فروپاشی سوق پیدا کردهاند، ستاره تمدن اسلامی رو به افول و خاموشی رفته است اما هرگز به خاموشی محض و یا مرگ محتوم ختم نشده است. هرگاه بارقه امیدی درخشیده است، تمدن اسلامی بار دیگر سر برآورده و در پی تجدید حیات خود برآمده است.
هجوم مغول، استعمار و انحطاط در جوامع اسلامی و حکومتهای مستبد و خودکامه و فساد و زبون از جمله عوامل مهم افول و رکود تمدن اسلامی و عقب افتادگی به شمار میرود. در طول تاریخ، زمانی که عالم و علم تابع قدرت است، تا هنگامی که قدرت تابع علم و عالم باشد، شرایط کاملاً متفاوتی برای تمدن اسلامی رقم خورده است. جوامع اسلامی در زمانی که زیر سلطه قدرتهای استعماری قرار گرفتهاند و تحتتأثیر نفوذ فرهنگی و فکری، استقلال سیاسی و فکری خود را از دست دادهاند، هویت تاریخی خود را نیز فراموش کردهاند و یا هویتهای جدید را در لایههای هویتی خود تقویت کردهاند.
آنها همچنان که قادر به حفظ میراث و هویت تاریخی خود نبودهاند، هرگز نتوانستهاند در جهت شکوفایی علمی و تمدنی گامی بردارند و در بسیاری از موارد خود مانع مهمی در مسیر تمدنسازی بودهاند. زمانی که استعمار وارد سرزمینهای اسلامی شد، قبل از آنکه میراث مادی، معادن و ثروتهای جوامع اسلامی را چپاول و غارت کند، اعتماد به نفس و عزت و غرور آنها را از میان برد. کشوری که متکی به داشتههای خود و خودباوری نباشد، در برابر اندیشههای جدید احساس عقب ماندگی و سرافکندگی میکند و بسیار آشکار و روشن است که به جای پیشتازی، دنبالهرو و به جای ابتکار به سوی تقلید میرود.
بیداری اسلامی
انقلاب اسلامی ایران محصول مشترک یک کار جمعی جهان اسلام پس از 2قرن مبارزه علیه جبهه سلطهگر غرب بود و همچنین اولین فتح آشکار مسلمانان علیه تهاجم جدید صلیبیان بیاعتقاد به مسیح که با ابزار و سلاح فرهنگی این بار به جنگ مسلمانان آمدند. در جنگهای صلیبی از قرن 5 الی 7 هجری قمری، کاتولیکهای صلیب بر دوش از پشت کوههای پیرنه تا بیابان قدس یکسره تاختند و از هیچ کاری که پر از شقاوت و خشونت بود، کوتاهی نکردند. آن طور که در نامه ریچارد صلیبی آمده، در معبد سلیمان، مهاجمان تا زانو در خون مسلمانان راه میرفتند. اما ماهیت موج جدید حملات صلیبی در عصر نظام نوین جهانی با تئوری هانتینگتون از پرده بیرون افتاد.
بیداری اسلامی پاسخی به بحران هجوم استعمار به سرزمینهای اسلامی بود. زمانی که هویت اسلامی تخریب شد، بیداری هم جوانه زد. این موج از همان زمانی آغاز شد که استعمار غرب و شرق با هدف سلطهگری، فرهنگ اسلامی را به چالش کشید و تا امروز ادامه دارد و کموبیش سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است.
میدانیم که هویتهای قوی جغرافیایی ادعای جهانیشدن را ندارند ولی ادیان و ایدئولوژیها ادعای جهانشمولی دارند. مکتب انسانساز اسلام از ابتدای ظهورش و در بطن خود پیام جهانی برای همه انسانها در همه اعصار و قرون داشت. یکی از ارکان مهم دین اسلام مسئله آخرالزمان و تشکیل حکومت جهانی اسلامی هنگام ظهور منجی بشریت حضرت قائم عجلالله تعالی فرجهالشریف است.
انقلاب اسلامی ایران که ریشه در اصول اسلام دارد به تعبیر امام خمینی به همه مظلومان جهان تعلق دارد. جهان شمولی اسلام در اصل11 قانون اساسی جمهوری اسلامی به حکم آیه کریمه «إنّ هذا اُمّتکم اُمّه واحده و أنا ربّکم فاعبدونِ» تجسم یافته است و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را برپایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و تلاش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.
موج بیداری و بازیافت هویت اسلامی در میان جوامع اسلامی و مسلمانان سایر کشورها نظیر آنچه که در کشورهایی چون ترکیه، شبه قاره هند، کشورهای جنوب شرقی آسیا، اندونزی، مالزی، فیلیپین، برونئی، تایلند و سایر کشورهای آسیایی و خاورمیانه که بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران است، یکی از چالشهای مهمی است که در پیش روی فرهنگ لیبرالیسم و سکولاریسم غرب مقاومت میکند. احیای هویت اسلامی در عرصه جهانیشدن و ایجاد تعامل با سایر فرهنگهای ملل جهان میتواند در دهههای آینده به جای انزوای فرهنگی بهطور فعال در عرصههای جهانی حضور داشته باشد.
بنابراین چنین بهنظر میرسد که قطع نظر از جهانیسازی و ابعاد سیاسی پیرامون آن، در پدیده جهانیشدن، فرهنگهای دیگر نیز میتوانند فعال و اثرگذار باشند و همان طور که اقوام مختلف با حفظ فرهنگ بومی خود در سایه فرهنگ ملی کشور خود زندگی میکنند،سایر فرهنگها نیز در پدیده جهانیشدن به حیات خود ادامه خواهند داد.
این موضوع اخیر حتی از نگاه مروجان نظام لیبرال- دموکراسی غربی همچون فوکویاما قابل انکار نیست. به عبارت روشنتر او باور دارد که فرهنگ جهانی غربی(آمریکایی) نمیتواند همه فرهنگها را درون خود جذب کند و موانع همسانسازی فرهنگی را عدماعتماد و انحطاط و زوال خانوادههای آمریکایی که الگوی جاذبی برای آسیاییها نیست، ذکر میکند.
علاوه بر آنچه گفته شد، موانع دیگری بر سر راه جهانیسازی و همسانسازی فرهنگی در میان جوامع مختلف جهان وجود دارد و چنین مینماید که همه ملتها به یک میزان قائل به جمعگرایی نیستند. آنها میان «خود ما» و «خود دیگران» تعارض برقرار میکنند. واقعیت مهمتری که در این میان وجود دارد، این است که فرایند جهانیشدن به معنی حقیقیاش وقتی تحقق مییابد که اشتراکات گسترده و عمیقی میان ملتها بهوجود آید تا بتواند همه ملتها را با وجود تضادها و اختلافها به هم پیوند دهد.
پرسش اصلی این است که آیا فرهنگ جهانی غرب شایسته این همه اشتراک و همدلی است یا معنویت و نورانیت فرامین جهانشمول اسلام. بیتردید اسلام ستیزی آمریکا و بیم از به چالش کشیدن فرهنگ آمریکایی توسط فرهنگ و تمدن اسلامی نمایانگر این واقعیت است که بعد جهانشمولی اسلام و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران در جهان به میزان نگران کنندهای آثار خود را برای زمامداران سلطه آشکار کرده است.
گرانیگاه چالش سلطهگران با جوامع سلطهگریز و سلطهستیز از احیای هویت و بیداری آغاز میشود. احیای هویت اسلامی بهعنوان یک خطمشی نوین و یک راه حل در کشورهای اسلامی که فرهنگ و سلطه غرب را رد میکند، ممکن است چندان نگرانکننده بهنظر نرسد زیرا میتواند تجدید حیات مذهبی در زندگی فردی محسوب شود، اما اگر به عنوان احیای یک جنبش در عرصه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به شمار رود، جای نگرانی دارد زیرا این جنبش در کشورهای اسلامی ابتدا به شکل فرهنگی ظهور میکند و سپس در عرصه سیاسی و اجتماعی عینیت مییابد. در جوامع اسلامی سلطهپذیر که همچنان در اردوگاه غرب قرار دارند، جنبشهای فرهنگی اولین زنگ خطر به شمار میروند.
ایران، کانون توجه جهان اسلام
با آغاز انقلاب اسلامی، هویت دینی و اسلامی ایرانیان که بیش از نیم قرن آماج تخریب سیاستهای اسلامستیزی قرار گرفته بود، با نهضت امامخمینی(ره) و بیدارگری اندیشمندان و علمای دین، حیات دوباره یافت.
احیای هویت اسلامی مردم ایران، «کیستی» نسل جوان و جامعه ایرانی را که سالها در پیچ و خم مکاتب مادی، الحادی و استعماری «خفته» بود، «بیدار» کرد و بازگشت به خویشتن، خودباوری و مجد و عظمت ایران اسلامی را به ارمغان آورد.با پیروزی انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن اسلام سیاسی از مسیر مردمسالاری دینی در ایران گرایش به اسلام و بازیابی هویت اسلامی در میان جوامع اسلامی شتاب گرفته است. جوامع اسلامی که نهضتهای ناسیونالیستی و سوسیالیستی را تجربه کردهاند و دریافتند که اندیشههای ناسیونالیستی و سوسیالیستی آثار مفیدی در پیشرفت جوامع آنها نداشته، بنابراین درصدد بازشناسی هویت تاریخی خود برآمدند و هویت خود را از نو تعریف کردند.
انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است که مهمترین و فوریترین دستاورد آن استقلال بود؛ استقلال سیاسی، فکری و فرهنگی طراوت و شادابی ایرانیان در برخورداری از استقلال اولین ثمرهاش را در خود باوری و اعتماد به نفس نمایان ساخت و این حس به آنها انرژی و نیرویی قوی بخشید تا به جای دنبالهروی و یا تقلید از دیگران به ابتکار و نوآوری روی آورند و پایههای مستحکم برای تمدنسازی را پی ریختند و بهتدریج ثابت کردند که تمدن خفته ایرانی- اسلامی، بار دیگر در حال بیداری و شکوفایی است. اکنون با پیشرفتهای شگفت انگیز دانشمندان ایرانی معلوم شده است که ملتی که در گذشته تمدنساز بوده است، میتواند با ایجاد شرایط لازم بار دیگر در عرصه تمدنسازی بدرخشد.