نسلهای اولی که قدم در این رشته گذاشتند مشقات بسیاری را روبهروی خویش میدیدند ولی با پشتکار و جدیت توانستند این رشته را در سطح دانشگاهی پیشرفت دهند و راه را برای نسلهای آینده هموارتر کنند. نشست «نیم قرن فلسفه» به همتسرای اهل قلم برپا شد تا ماندگارانی چون رضا داوریاردکانی، غلامحسین ابراهیمیدینانی و غلامرضا اعوانی از گذشته سخت و امیدهای آینده فلسفه کشور سخن بگویند. در این نوشتار خلاصهای از این نشست را میخوانید.
نخستین کسی که در این نشست سخن گفت دکتر رضا داوریاردکانی بود. وی در ابتدا به یادآوری شرایط آموزش فلسفه در نیم قرن پیش پرداخت و گفت: زمانی که من دانشجوی فلسفه غرب بودم هیچ کتابی به جز سیرحکمت در اروپا اثر مرحوم فروغی در دسترس نبود و از آنجا که در دانشجویان دوره کارشناسی حداکثر یکی دو نفر زبان خارجه را مسلط بودند امکان استفاده از کتابها و منابع خارجی نیز وجود نداشت. از آنجا که رشته ما فلسفه و علوم تربیتی بود حجم عمدهای از درسها روانشناسی، جامعهشناسی و
علوم تربیتی بود.
در زمینه فلسفه اسلامی نیز متن درسی وجود نداشت ولی اساتید بزرگی مانند شیخ محمدحسین فاضلتونی و سیدکاظم عصار، جزواتی را به دانشجویان ارائه میدادند. در آن زمان نظام دانشگاهی ترمی نبود، بلکه سالی بود و ما در سال اول، فلسفه یونان را نزد دکتر صدیقی آموختیم در سال دوم دکتر مهدوی فلسفه قرون وسطی را ارائه میکردند و دکتر رضازادهشفق نیز در سال سوم فلسفه جدید را آموزش میدادند.
دکتر داوری پس از طرح این سخنان گفت: از آن زمان تاکنون من با خود فکر میکنم که چرا کسی به فهم فلسفه توجه نمیکند ولی خویش را راضی میکنم که فلسفه همیشه غریب بوده است و از زمان سقراط تاکنون این وضع را داشته است. سالها پیش مردی را که ما امروز همه به نیکی از او یاد میکنیم اعدام کردند اشرار آتن سقراط را نکشتند بلکه بهترین و فاضلترین آنها این تصمیم را گرفتند.
فیلسوفان از زمان سقراط تاکنون تذکر دادهاند. مردم آتن در مسیر سیل بنیانکنی خوابیده بودند و سقراط به گفته خودش مانند خرمگسی آنان را بیدار میکرد. مردم تذکر و ذکر خطر را دوست ندارند؛ مردم نوازش را دوست دارند. سقراط به جای آرام کردن، آتن را به آشوب کشید. اما درباره وضع کنونی فلسفه در ایران باید بگوییم که در این 30سال اخیر فلسفه رونق گرفته است. ترجمه و نوشتن آسان نیست. کارهایی که انجام شده است ممکن است ایرادات و نقایصی داشته باشد ولی بسیار ارزشمند هستند.
ما نباید ناشکری و ناسپاسی کنیم و نه اینکه راضی باشیم. دکتر داوری در پاسخ به این سؤال که با توجه به پیشرفت فلسفه و علاقمندان زیاد به آن، فلسفه چه تاثیری در فضای فعلی جامعه ما گذاشته است؟ گفت: نظر من این است که جامعه بشری در تعادل قرار دارد و فلسفه، شعر و ادب، علوم و معارف و قواعد و قوانین در تناسب هستند. اگر تاریخ دوره اسلامی را درنظر بگیریم ابنسینا و فردوسی در درخشانترین دوره رشد سیاسی پس از اسلام هستند.
در قرنهای بعد هم به همین نحو تعادلی وجود دارد. عدهای میگویند: این اهل فلسفه و شعر که پریشانند چه نظمی را میتوانند ایجاد کنند؟ همین پریشانها، اگر باشند، مظهر نظم هستند. اگر میخواهید نفوذ فکر را ببینید بهترین دوره نشاط نسبی مردم دورانی است که فکر و تفکر در آن است. هر جا که بینشاطی و افسردگی و گسیختگی میبینید نشاندهنده این است که تفکر اثر نکرده است و هرجا نظم و انضباط و قاعده میبینید یعنی فکر اثر کرده است. من از علت و معلول سخن نمیگویم، آنچه میدانم این است که همه ادوار تاریخ تعادل دارد.
ژاپن هرچند پس از روسیه شروع به پیشرفت کرد ولی زودتر به نتیجه رسید و مدرن شد. آیا ژاپن فقط شیمی، بیولوژی و فیزیک غرب را خواند؟ این علوم مهم است و باید خوانده شود ولی هر کدام باید در جای خویش قرار گیرد و این نظم و عدل بدون تفکر، شکل نمیگیرد. بیتفکری ظلم است. ژاپن وقتی شروع کرد که از غرب چیزی بیاموزد همه آثار ادبی و علمی را ترجمه کرد، ژاپن فقط رادیوسازی را از آمریکا نیاموخت، ژاپن دانشجویانی فرستاد تا در محضر هوسرل فلسفه بخوانند.
ما نباید چنین بیندیشیم که شعر و ادب و فلسفه و عرفان تفنن است. همه چیز در حد خود و در جای خود لازم است ولی بعضی بنیادیتر و پایهایتر هستند که اگر نباشد، دیگران نیز نیستند.
دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی دیگر سخنران این مراسم بود. این استاد بزرگ فلسفه اسلامی راجع به شیوه تحصیل خویش چنین گفت: پیش از ورودم به فلسفه سالهای زیادی فقه، اصول و ادبیات خواندم و اکنون بیش از 50سال است که به فلسفه اشتغال دارم. استاد بزرگ من در فلسفه اسلام مرحوم علامه طباطبایی است. من وی را «مرد بزرگ قرن» ما مینامم. ایشان در مرتبه اول فیلسوف بود؛ مفسر بزرگی بود که تفسیر المیزان نشاندهنده آن است و هرچند سالها در فقه تلمذ کرده بودند ولی آثارشان را منتشر نکردند. ایشان فیلسوفی آزاداندیش به معنای واقعی کلمه بود که قابل مقایسه با آزادترین فیلسوفان غربی از لحاظ آزادی اندیشه است هرچند که فقیه و عارف نیز بود.
علامه در حوالی تبریز که یک شهر سنتی است متولد شد و در نجف تحصیل کرد و به شهر خویش بازگشت. ایشان به حسب استخاره به قم آمد. پیش از ایشان علمای فیلسوفی مانند مرحوم آشتیانی و مدرس یزدی را از قم اخراج کرده بودند. اما علامه اگر مفسر نبود و زیرسپر تفسیر فلسفه نمیگفت او را هم اخراج میکردند. نکته دیگر هم این است که ایشان انسان محتاط و پر ملاحظهای بود و اندیشههای خاصش را در جلسات عمومی نمیگفت و این موهبتی بود که نصیب من شد که در محضر این استاد باشم. در آن زمان کتابی به جز متون اصلی برای فلسفه اسلامی نبود که این متون نیز برای همه قابل استفاده نبود و طلاب پنهانی فلسفه میخواندند. امروز خوشبختانه کسی فلسفه را نهی و تکفیر نمیکند و کتاب هم در زمینه فلسفه غرب وهم اسلامی فراوان است.
دکتر ابراهیمیدینانی پس از بیان این نکات گفت: با این اوضاعی که داشتیم، شما باید به سر عقبماندگی تاریخ ما واقف شوید. ملتی که فلسفه ندارد و با اندیشههای فلسفی آشنا نیست، حتی اگر علم داشته باشد نمیداند در کجای تاریخ ایستاده است و چه میخواهد. فلسفه جایگاه فرد و جامعه را مشخص میکند. کسانی میگویند فلسفه ما را از قافله تمدن عقب انداخته است ولی ابلهانه نمیدانند که غرب اگر پیشرفت کرده است، فلسفه داشته است.
دکتر دینانی در پاسخ به این سؤال که چرا فلسفه اسلامی را به معنای واقعی کلمه مدون نمیکنید گفت: فلسفه تدوینی نیست، اصلا اگر تدوین شود به نقل تبدیل میگردد. فلسفه دستوری نیست؛ نقل دستوری است. فلسفه به جز در برابر عقل هیچ کجا سر تعظیم فرو نمیآورد. مسئله فلسفه، تدوینی و دستوری نیست، فلسفه همه چیز را زیر سؤال میبرد و خطرناک است. هر چیز بزرگی خطرناک است ولی باید خطر کرد. اگر ما فلسفه نداشتیم، طالبان بودیم. ایمان آنها از ما کمتر نیست، بلکه عقلشان کمتر است. راه تعالی بشریت، فلسفه است.
دکتر غلامرضا اعوانی سخنران سوم جلسه بود. وی گفت: در زمان تحصیل ما، فلسفه در دبیرستان بسیار ضعیف بود و ما پس از اینکه دبیرستان را تمام کردیم به دانشگاه آمریکایی بیروت رفتیم و در آنجا بود که من با فلسفه آشنا شدم و آثار افلاطون شوق و آتشی را در من برانگیخت. اولین درسی که خواندیم آپولوژی (دفاعیه) سقراط بود. البته آپولوژی دفاع از سقراط نیست، دفاع از حکمت است و وی تجسم حکمت است. هر چند رشته اصلی من فلسفه غرب بود ولی چند تجربه و آشنایی با اساتیدی مانند کربن و ایزوتسو باعث شد به فلسفه شرق تمایل پیدا کنم.
رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران در ادامه به سخنگفتن پیرامون حکمت پرداخت و گفت: عظمت علامه به حکیم بودن اوست. حکمت، علم اعلی است؛ علم به مسائل اساسی و بنیادی و پرسشهای نخستین است. در زمینه افلاطونی دیدن هستی از منظر الهی و تشبه به خداست و فقط انسان است که به جز خدا دارای حکمت است. ما وقتی میخواهیم وضعیت فلسفه را در ایران بررسی کنیم باید به این نکته توجه کنیم که هرچند فلسفه جدید بسیار عظمت دارد ولی آیا حکمت است یا نه؟ برخی از قسمتهای آن هست و برخی نیست. ما در سنت پیش از اسلام خویش نیز حکمت داشتهایم.
حکمت همیشه به کتاب احتیاج ندارد حکمت عملی هم وجود دارد. مملکتداری کوروش هم حکمت است. تنها جایی که حکمت ظهور داشته ایران بوده است و در سایر ممالک حکمت را تکفیر میکردند. دکتر اعوانی در پاسخ به این سؤال که وضعیت نهادهای آموزشی فلسفه را چگونه میبینید گفت: زمانی فلسفه فقط در دانشگاه تهران تدریس میشد اما اکنون تعداد دانشگاههایی که این رشته را دارند در حال افزایش است.
ولی آیا به آن جایگاهی که ایران در گذشته در حکمت داشت رسیدهایم؟ هرچند ما در این زمینه بسیار پیشرفت کردهایم ولی به نظر من باید در انتظار بود که جوانان ما به ریشهها تأمل کنند و با مسائل و چالشهای جهان امروز دست و پنجه نرم کنند. امیدواریم که فلسفه عمق بیشتری بیابد.