به همین دلیل هم لابی هتل شلوغتر از همیشه به نظر میرسد. حضور بازیکنان و مربیان و مدیران استقلال باعث شده افراد زیادی اعم از دوست و آشنا یا صرفا هواداران علاقهمند به دیدن مردان محبوبشان بیایند و آرامش همیشگی هتل را به هم بزنند.
هر چند اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به عنوان دوست و رفیق شفیق جماعت بازیکن و مربی و کادر رسمی باشگاه که پنجشنبه شب به هتل رفت و آمد میکردند، بعد از سلام و علیک و خوش و بش معمول بدون هیچ معطلی میرفتند سر اصل مطلب.
«آقا بلیت نداری به ما بدی؟ VIP باشه خیلی بهتره» و این چنین بود که ملاقاتهای به ظاهر دوستانه خیلی سریع به یک بده و بستان بلیت (حالا چه از نوع ویژهاش و چه عادی) تبدیل میشود.
علی نظری جویباری که اتفاقا کنار مدیرعامل باشگاه و دو سه نفر دیگر یکی از جمعهای چند نفرة مشخص در لابی هتل لاله را تشکیل داده بودند، جزو آن دسته افرادی بودند که غریبه و آشنا وقتی به او میرسیدند، بیتعارف سراغ بلیت را میگرفتند و آقای سرپرست هم به آنهایی که یک پیراهن به او نزدیکتر بودند اصل برگة بلیت را تحویل میداد تا با لبخند به بازی فردا بیاندیشند.
جماعتی که کمی دورتر بودند، وعدة بلیت را میگرفتند و گروه سوم هم که مراوداتشان با نظری صرفا در حد سلام و علیک بود وقتی از طرف سرپرست آب پاکی روی دستشان ریخته میشد سراغ یکی دیگر از نفرات سرشناس باشگاه میرفتند.
اما قرار است فردا شصت و یکمین دربی پایتخت در ورزشگاه آزادی، عشق فوتبالیها را میخکوب کند. یک پای این نبرد سنتی هم همین استقلال است که بر خلاف اوضاع و احوال نه چندان مساعد در طی فصل ششم، بازیکنانش با روحیه و امیدوار نشان میدهند.
این بار بر خلاف همیشه، پیش از دیدارهای دشوار از سوی مربیان قانون منع رفت و آمد بیدغدغة بازیکنان در هتل اعمال میشود. شاید تنها غایب مشخص جمع استقلالیها در لابی هتل لاله، آقای سرمربی است. همه هستند غیر از صمد مرفاوی.
آقا صمد چند ساعتی هست که خودش را در اتاق حبس کرده. هر چقدر دوستان و نزدیکانش اصرار میکنند که یک توک پا به جرگة سایرین بپیوندد و از اتاق بیرون بیاید، زیر بار نمیرود. حتی همان دسته از دوستانی هم که به دلیل معلوم طلب بلیت، خدمت آقا صمد میرسند تا عرض ادب کنند، همگی با این جملات از طرف سرمربی جوان استقلال مواجه میشوند که: «من چند ساعتی هست که اصلا پایین نرفتم.
نمیدانم چه خبر است. اصلا نمیدانم بلیت بین بچهها پخش کردهاند یا نه؟ اگر به دست من هم برسه، چشم حتما خبرتان میکنم.» سرمربی استقلال با این جمله دوستانش را بدرقه میکند و در اتاق را میبندد تا بخوابد، اگر چه کسی نمیداند پنجشنبه شب، خواب راهی به چشمان صمد مرفاوی پیدا کرد یا نه؟
اما در شرایطی که سرمربی در فضایی آرام و به دور از سر و صدا مشغول تمرکز و استراحت است، یک طبقه پایینتر و در لابی هتل، بلوایی به پا شده و همهمة جمعیت، صدا را به صدا نمیرساند. غالب صحبتها به پیروزی استقلال در دربی شصت و یک بر میگردد.
اکثر بازیکنان و دوستانشان معتقدند چون سه سال پیاپی مقابل پرسپولیس باخت ندادهاند، امسال هم با حفظ این روند، رکورد شکست نخوردن را پابر جا نگه میدارند، با اعتماد به نفس خاصی صحبت میکنند، غافل از اینکه همة پیشگوییهایشان چند ساعت بعد به نتیجة غافلگیر کنندهای ختم خواهد شد.
به هر صورت کمکم وقت آن رسیده که آقایان بازیکن به اتاقهایشان تشریف ببرند. لابی هتل خلوت میشود. مقابل در ورودی هتل لاله، یکی از هواداران استقلال به وحید طالبلو میرسد و همان سؤالی را از دروازهبان استقلال میکند که خیلیهای دیگر هم از او پرسیدهاند: «آقا وحید میبینم که فردا تو دروازهای.
حواست باشه ولی دمت گرم. وقتی تو توی گل وامیستی ما خیالمون راحته.» طالبلو اما بهتر از همه میداند که این بار هم قرعه به نام او نیفتاده، بنابراین خیال هواداران را راحت میکند: «نه آقا من تو دروازه نیستم. البته فرقی هم نمیکنه.»
در همین گیر و دار یکی از طرفداران وحید وارد معرکه میشود که تحت هیچ شرایطی حاضر نیست بپذیرد کس دیگری غیر از طالبلو حراست از دروازة استقلال را به عهده بگیرد: «نه خیر، خود حمید بابازاده به من گفت تو دروازهبان هستی. تازه از امیرخان هم خودم شنیدم که تو جلوی پرسپولیس بازی میکنی.»
وحید طالبلو لبخند میزند: «حاضرم شرط ببندم که من تو گل نیستم. شرط یک دست مبل.» اتفاقا آقای طرفدار هم قبول میکند اما حالا چند روزی هست که این هوادار محترم دور و اطراف وحید طالبلو آفتابی نمیشود. بلکه دروازهبان آبیها شرط و شروط را فراموش کند.
خلاصة کلام اینکه با بگو و بخند و امیدواریهای بسیار، هر کسی به اتاقش میرود به خیال اینکه فردا همین موقع جشن پیروزی در دربی به افتخار استقلال برپا شده است...
جمعه، ساعت 5 بعدازظهر
اینجا کجاست؟ چرا صدا از کسی در نمیآید؟ یک کمی دقت کافی است تا متوجه شوید این چهرههای درهم همان کسانی هستند که شب گذشته به اتفاق هم دم از پیروزی میزدند. هیچ صدایی به گوش نمیرسد. سکوت محض تنها اتفاق رختکن استقلال است.
صمد مرفاوی که شب گذشته ساعات زیادی خودش را تک و تنها در اتاق حبس کرده بود، وارد رختکن میشود و یک تشکر خشک و خالی به یاران شکست خوردهاش، حواله میکند. حرف دیگری نیست یعنی هیچ کس توان حرف زدن ندارد. علیرضا منصوریان البته از دست مهدیرحمتی به شدت ناراحت است.
تعصب بیش از اندازة شماره10 به استقلال بعید نیست همة رفاقتها و معرفتها را تحتالشعاع قرار دهد و اتفاق ناخوشایندی بیفتد. شاید اگر اطرافیان علیرضا منصوریان خشم او را مهار نمیکردند، یک زد و خورد ندیدنی بین او و رحمتی سوژة داغی دست خبرنگارها میداد که دم به دقیقه دنبال اخبار حاشیهای بودند تا گزارش های خود را از مسابقه کاملتر کنند.
اما این سکوت همچنان ادامه داشت تا اینکه زنگ تلفن همراه مهدی رحمتی به صدا درآمد و خیلی از نگاهها را به طرف خود کشید. رحمتی نگاهی به اسم حک شدة روی تلفن همراهش میاندازد. هر چند بدش نمیآید بیخیال بشود و ارتباط را برقرار نکند، اما خوب میداند که این حرکت عواقب ناخوشایندی در پیش خواهد داشت.
پس گوشی را جواب میدهد. امیر خان قلعهنویی زنگ نزده که به مهدی رحمتی بابت به نمایش گذاشتن جشنوارهای از اشتباهات محرز خسته نباشید بگوید. حتی سلام و علیکی هم در کار نیست. امیر خان بی رودربایستی روزهای گذشته را که در قامت سرمربی استقلال همة نگاهها را متوجه خود میکرد، برای رحمتی و همة کسانی که اطراف او هستند یادآوری میکند.
رحمتی هم مثل سایر هم تیمیهایش خوب میداند که خشم امیر قلعهنویی و عصبانیت بیحد و حصرش چه معنایی دارد. قلعهنویی شروع میکند: «مرد حسابی، چه کار میکنی؟ این چه وضعی بود؟ حواست کجاست؟» و عصبانیت مدیر فنی، لحظه به لحظه اوج میگیرد و فقط خدا میداند در ادامه این گفت و گو چه گذشت که در پایان رنگ به صورت رحمتی نمانده بود.
البته این فقط مهدی رحمتی نیست که مورد عنایت آقای مدیر فنی قرار میگیرد. محمود فکری رفیق شفیق و یار دیرینة امیرخان به زعم وی متهم دوم شکست استقلال محسوب میشود و به این ترتیب در مکالمة تلفنی دوم مشخص میشود که خشم امیرخان شامل حال کاپیتان هم میشود: «حاجمحمود راجع به اشتباههایی که کردی توضیح بده، مثلا شما یکی از باتجربههایی.
موقع گل دوم پرسپولیس کجا تشریف داشتید؟ اصلا در این تیم همدلی نیست. هر کس فقط به این فکر میکند که چی کار کنه تا توی ترکیب باشه. آخر این چه بساطیه؟»
... و این آخر دربی شصت و یک برای استقلال بود. استقلالی که میخواست پرسپولیس را ببرد تا دوباره احیا شود، اما باخت، آن هم در دیداری که با برتری محسوس پرسپولیس همراه بود. پیروز قربانی رختکن را ترک میکند و موقع رفتن به اطرافیان این جمله را میگوید: «از همان اول هم معلوم بود چی میشود. ما انگیزه نداشتیم. چقدر با سال گذشته فرق میکردیم.»