سیر صعودیاش را نشان سلامت و پیشرفت جامعه و توفیق مسئولان بدانیم و در مقابل، اوج گرفتن نمودار طلاق، نگرانمان کند، تا آنجا که میتوانیم فراوانیاش را پنهان کنیم و با شعار و نصیحت و پند و وام ازدواج و طرحهای ضربتی و جشنهای ازدواج گروهی تلاش کنیم که بر آمار امر مطلوبمان یعنی ازدواج، افزوده و از شتاب گرفتن آن نکوهیده(طلاق) بکاهیم.
اما زیستن در جهانی که پیشرفت روز افزون فناوری، همه وسایل و شیوههای زندگی را به تسخیر درآورده و سرعت بیامان تبادل اطلاعات و امکانات متنوع ارتباطات، بزرگترین تفاوت زندگی ما و پیشینیان است، زندگی در دهکده جهانی که انواع تعاملات فرهنگی را ممکن ساخته و عقل هر لحظه شکوفهای تازه میزند و سرآمد همه اینها بر حرمت انسان و ارزش لحظهلحظه زندگی او افزوده میشود بدون تغییر و تحول در نگرش به بسیاری از پدیدههای اجتماعی و روابط انسانی ممکن نیست و کدام رابطه انسانی مهمتر از ازدواج وجود داردکه آغاز شکل گیری مهمترین نهاد تربیتی (خانواده)است؟
با تن ندادن به نیاز زمانه و مقاومت در مقابل لزوم تغییر و تحول دیدگاهها، از کاروانی که انسان امروز را به سعادت میرساند دور خواهیم ماند و برای همگام شدن با واقعیات دنیای امروز و داشتن نگاه و تفسیری که متناسب با شرایط کنونی جامعه است، عجولانه و سطحی است اگر تنها به ستایش ازدواج و نکوهش طلاق اکتفا کرده و به بالارفتن تعداد یکی و پایین آمدن آمار دیگری دل خوش داریم... شاید بد نباشد که به قول مبلغان برخی کالاهای مصرفی، درباره ازدواج نیز به« کیفیت» بیندیشیم. چه خوب است که آمارگیران به دنبال تعداد افراد راضی از زندگی مشترک و سنجیدن میزان موفقیت زن و مرد در تبدیل خانواده به بستری امن و آرام و تکامل بخش باشند.
برای پی بردن به میزان سلامت خانوادهها، تشخیص آسیبها و چارهاندیشی برای مشکلات و معضلات ازدواج و زندگی مشترک به آمار همسرکشی، زندگیهای پرتنش و اضطراب و زندگیهای مشترکی که به هزار دلیل (نیاز اقتصادی، ترس ازآبرو، بخاطر بچهها و...) جز عشق، دوام یافته نیازمندیم.چه سود از بالا رفتن آمار ازدواج در حالیکه بخشی از ازدواجها شامل تن دادن دختران کم سن و سال به ازدواجهای اجباری و تحمیلی خانوادههاست.
ازدواجهایی از سرفقر و برای کم شدن یک نان خور از کنار سفره یا ازدواجهایی بهدلیل سنتهای کهنه و پوسیده قدیمی و سنتی... آیا بالا رفتن آمار ازدواجشادی بخش است؟ اگر بدانیم که بخشی از ازدواجها برای رسیدن به کارت اقامتی دائم در کشوری خارجی، برای فرار از نابسامانیهای خانواده و یا براساس معامله و محاسبات مادی است؟ چه تلخ است که فشارهای اقتصادی و کاستیهای فرهنگی گاه معیارهای ازدواج دختر و پسر را آنچنان به زیر میکشد که پیش از بررسی و شناخت همسر آینده به حساب بانکی پدر او میاندیشند...
آیا اگر بخشی از ازدواجها به زندگیهای مشترکی بینجامد که تنها همزیستی زیر یک سقف باشد و دچار طلاق روانی، و زن و مرد در حسرت جداشدن از یکدیگر به سر برند و برای تسکین، به شکل مداوم از جاده انحرافی خیانت بگذرند، تداوم زندگی زن و شوهر امتیاز به شمار میرود؟ و از سوی دیگر چرا باید از شنیدن آمار طلاق برخود بلرزیم و نگران و گلهمند باشیم، اگر جدایی، پایانی باشد بر یک همزیستی پرتنش و رهاشدن 2 انسان از شرایطی که بیشتر رنج آور و فرساینده روح است تا آرامش دهنده و لذتبخش؟
همانقدر که ازدواج،کشش و جذب زن و مرد به یکدیگر براساس انواع نیازهای غریزی و فطری امری طبیعی است، به تفاهم نرسیدن 2انسان با2 فرهنگ و ویژگیهای شخصیتی متفاوت، طبیعی است.آیا بهتر نیست به جای تلاش برای پوشاندن جامه تنگ معیارهای پیشین ازدواج و زندگی مشترک بر قامت خواستههای زنان و مردان امروز، واقعیات ازدواجها و زندگیهای مشترک کنونی و مشکلات و معضلات آن را با نگاهی آسیب شناسانه بنگریم و از منظری بالاتر؟
و به نتایجی کارآمدتر برسیم؟ پنهان کردن آمار آسیبها و آفات زندگیهای مشترک و پرهیز از بررسی کردن آنها مانند پنهان کردن زخم است به جای پرداختن به مداوا... بهعنوان نمونه شاید بهتر باشد هنگام روبهرو شدن با فزونی گرفتن پدیده همسرکشی و به ویژه شوهرکشی و نیز شوهرکشیهایی که توأم با خیانت است (یا به بیان دیگر شوهرکشیهایی که خانه آخر خیانت است ) چنین نتیجه بگیریم که از نکوهیدن طلاق و عدمامنیت اقتصادی، روانی و اجتماعی زنان مطلقه و دشوار و طولانی بودن روند انجام طلاق به ویژه هنگامی که زن، متقاضی طلاق است کاسته و بر حمایت از زنانی که متحمل خشونتهای مکرر شوهر هستند بیفزاییم تا میزان شوهرکشیها کمتر شود.(58درصد زنانی که مرتکب قتل همسر شدهاند قصد متارکه داشته و با موانع و مشکلات اجتماعی و قانونی مواجه شدهاند).
افزایش تقاضاهای طلاق از سوی بانوان گواه آن است که دیگر سفارش«با لباس سفید بازگرد» چندان مورد توجه و کارآمد نیست (طلاقهای انجام شده 29درصد توافقی -23درصد با تقاضای مرد و 48درصد با تقاضای زن بوده).
نیمی از طلاقها در 4سال نخست زندگی مشترک اتفاق میافتد...با آگاهی از این واقعیت شایسته است اگر از تجملات و زرق و برق جشنهای ازدواج بکاهیم که شاید مفصل بودن آن مراسم حاصلی جز بدهی و مشکلات اقتصادی برای عروس و داماد نداشته باشد (عروس و دامادی که به راستی پس از تجربه 3یا 4 سال زندگی مشترک زیر یک سقف میتوانند از دوام طولانی مدت زندگیشان اطمینان یابند...)و چه بسا که یادآوری گسترده بودن آن مراسم و با خبر شدن جنجالی فامیل و آشنا، زوج جوان را که در رابطه خود به بن بست رسیدهاند، به زندگی فرسایشی و یا جدایی دیر هنگام وادارد.
خبر رخ دادن نیمی از طلاقها در سالهای نخست زندگی، دلیل استواری است برای تشویق زوجهای جوان به « بچهدار نشدن در سالهای نخستین زندگی» تا از تعداد بچههای طلاق کاسته شود.
آمارها و واقعیات موجود نشان میدهد که سالهای نخست زندگی مشترک، یک نامزدی حقیقی است و به جای درگیر کردن زن و مرد جوان با مشکلات اقتصادی و ارتباطها و معاشرتهای گسترده با فامیل، دو طرف بهتر است که آنها را به حال خود بگذارند تا به شناخت یکدیگر و پیچ و خمها و ریزه کاریهای ارتباطیشان بپردازند (بخش قابل توجهی از تلاشها برای برگزاری جشن مفصل، تهیه جهیزیه آنچنانی، خانهای بیش از حد نیاز 2نفر و... به دلیل اهمیت بخشیدن بیش از حد به معاشرت با فامیل است...) اگر در پی به دست آوردن آمار از زندگیهای مشترکی باشیم که به دلیل رابطه زیاد با خانواده و فامیل دچار مشکل میشوند(مثلاً لزوم هدیه بردن برای پسر عمه و دختر خاله و...که بچه دار شده، خانه خریده یا ازدواج کردهاند...) باور خواهیم کرد که کاستن از معاشرتهای اجباری، خدمت بزرگی به زوجهای جوان است.
آرزو کنیم آمارش افزون شود؛ آمار ازدواجهایی که براساس شناخت، باور، احترام و ستایش زن و مرد به یکدیگر است، نه ترس از تنهایی _ نه با محاسبات مالی _ نه به اجبار خانواده... و نه هیچچیز دیگری جز عشق.
آمارها برگرفته از اطلاعات سازمان ثبت احوال کشور و مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه است.