نگرشها و رفتارهایکه بیانگر تمایل به سوی مردم است، علیه مردم حرکت میکند و یا اینکه از آنها فاصله میگیرد.
«کارن هورنای»، یکی از روانتحلیلگران و کسی که سالهای اولیه کودکی را در شکلگیری شخصیت انسان بسیار مهم میداند، معتقد است: نیروهای اجتماعی در کودکی بر رشد شخصیت تأثیر دارند نه نیروهای زیستی. بهنظر هورنای، مردم نه به وسیله پرخاشگری بلکه به وسیله نیاز به ایمنی و محبت برانگیخته میشوند.
نظریه شخصیت او شرح میدهد که چگونه کمبود محبت در دوران کودکی، اضطراب و خصومت را پرورش میدهد. اینکه کودک احساس امنیت و فقدان ترس کند، در تعیین بهنجار بودن رشد شخصیت او با اهمیت است.
هورنای، تصور میکرد که نیاز ایمنی بر کودک حاکم است. منظور او، نیاز به امنیت و رهایی از ترس بود. امنیت کودک کاملاً بستگی به این دارد که والدین چگونه با او برخورد کنند و اینکه کودک را دوست بدارند و او را بخواهند.
هنگامی که امنیت تضعیف شود، خصومت بهوجود میآید. ممکن است کودک به خاطر احساس درماندگی، ترس از والدین، نیاز به محبت والدین و یا احساس گناه ناشی از نشان دادن خصومت، آن را سرکوب کند. سرکوب کردن خصومت منجر به اضطراب بنیادی میشود به نوعی که فرد احساس میکند در دنیای خصمانه، تنها و درمانده است.
این اضطراب پایهای است برای بهوجود آمدن روانرنجوریهای بعدی. با این مقدمه حال میتوانیم به انواع گرایشهای روان رنجوری مثل اختلال شخصیت وابسته، شخصیت پرخاشگر و شخصیت منزوی بیشتر بپردازیم.
شخصیت مطیع
مهمترین ویژگی اختلال شخصیت وابسته، نداشتن اطمینان به خود، وابستگی کامل به دیگران، رفتار تسلیمجویانه، کمرویی و تردید و پرهیز از مسئولیتهاست. نیاز بیش از حد شخصیت وابسته برای اینکه تحت حمایت و حراست قرار بگیرد، سبب میشود تسلط دیگران را به راحتی بپذیرد.
ترس وی از جدایی موجب میشود رفتاری تسلیمجویانه در برابر دیگران پیش گیرد. این رفتارها از ابتدای جوانی ظاهر میشود و در زمینههای گوناگون تجلی پیدا میکند.
شخصیت وابسته در تصمیمگیریهای معمولی روزانه هم مشکل دارد، قادر به «نه» گفتن نیست و در هیچ مورد نمیتواند مخالفت خود را با نظر دیگران بیان کند.
این افراد دیدی منفی، بدبینانه و مردد نسبت به خویش دارند و تواناییهای خود و حتی آنچه را که مالک آن هستند ناچیز میشمارند. روابط اجتماعی آنها محدود به افراد معدودی میشود که فرد به آنها وابسته است.
این افراد معمولاً به یک شخصیت سلطهگر (دوست یا همسر) نیاز دارند که آنها را سرپرستی و راهنمایی کرده و از آنها حفاظت کند. همچنین برای رسیدن به اهدافشان مقابل دیگران مخصوصاً والدین بهگونهای رفتار میکنند که دیگران آنها را جالب یا دلنشین بیابند.
درصورت پایان یافتن یک رابطه نزدیک، افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته ممکن است به سرعت در پی رابطه دیگری باشند که نیاز به مراقبت و حمایت آنها را ترغیب کند. اعتقاد آنها مبنی بر اینکه قادر نیستند در غیاب رابطهای نزدیک کارکرد مناسبی داشته باشند، موجب میشود به سرعت به شخص دیگری دلبسته شوند.
اختلال شخصیت وابسته با دیگر اختلالات شخصیت بهویژه اختلالات شخصیت مرزی، اجتنابی و نمایشی همراه است. بیماری فیزیکی مزمن نیز ممکن است فرد را برای ظهور این اختلال مستعد کند.
این اختلال در زنان بیشتر از مردان است. همچنین در فرزندان کوچکتر خانواده، احتمال آسیبپذیری بیشتری برای ابتلا به آن وجود دارد. بنیاد درمان شخصیتهای وابسته نیز متکی به رواندرمانی و دارو درمانی است. رفتار درمانی، خانواده درمانی و گروه درمانی نیز تاکنون نتایج موفقیتآمیزی داشتهاند.
شخصیت پرخاشگر
این افراد علیه مردم حرکت میکنند. آنها بهگونهای خشن و آمرانه، بدون توجه به دیگران عمل کرده و برای به دستآوردن کنترل و برتری که بسیار برای زندگیشان حیاتی است، باید همواره در سطح بالا عمل کنند و به وسیله ممتاز بودن و به دست آوردن شهرت از اینکه برتری آنها را تأیید میکنند، ارضا میشوند.
این افراد برای پیش افتادن از دیگران برانگیخته میشوند و درباره هر کس برحسب استفادهای که از رابطه با آنها میبرند، قضاوت میکنند. آنها برای خشنودی دیگران تلاش نمیکنند بلکه جروبحث، انتقاد و پافشاری میکنند و هر کاری که برای به دست آوردن و حفظ برتری و قدرت لازم باشد انجام میدهند.
آنها برای اینکه بهترین باشند سخت خود را تحریک میکنند بنابر این در شغلشان ممکن است موفق باشند. آنها از تواناییهای خود مطمئن بوده و در نشان دادن و دفاع از خود بیپروا هستند.
شخصیت اجتنابی
افراد مبتلا به این اختلال از تماس بین فردی بهدلیل ترس از انتقاد، عدمتأیید و یا طردشدن دوری میکنند و برای این جدایی میکوشند تا خود بسنده شوند.
برای همین بر امکانات خودشان متکی شده و اعلام بینیازی میکنند. برعکس افراد مبتلا به شخصیت وابسته، این افراد از برقراری ارتباط جدید امتناع میکنند مگر اینکه کاملاً مطمئن باشند بدون هیچ انتقادی مورد محبت و پذیرش آنها قرار خواهند گرفت.
آنها نیاز به برتری دارند، اما نه به شیوه شخصیت پرخاشگر؛چون نمیتوانند بهطور فعال بادیگران رقابت کنند. یکی از جلوههای این حس برتری، احساس بینظیر و مجزا بودن و فرق داشتن است آنها جلوی تمام احساسات خود نسبت به دیگران، مخصوصاً عشق و نفرت را میگیرند یا اینکه آنها را انکار میکنند.
این افراد به خاطر محدودیت عواطفشان، تأکید زیادی بر عقل، منطق و هوش دارند. رفتار اجتنابی اغلب در نوزادی یا کودکی همراه با خجالتیبودن، منزوی بودن و ترس از غریبهها و موقعیتهای جدید شروع میشود.
اگر چه خجالتیبودن کودک یک پیش سیر برای این اختلال است، در بیشتر افراد با بالا رفتن سن بهتدریج ناپدید میشود.
برعکس افرادی که در شرف بروز اختلال شخصیت اجتنابی هستند ممکن است در خلال بزرگسالی و اوایل کودکی، زمانی که روابط اجتماعی با افراد جدید از اهمیت خاصی برخوردار است بهطور فزایندهای خجالتی و دوری گزین شوند.
دیگر اختلالاتی که معمولاً همراه با اختلال شخصیت اجتنابی هستند، عبارتند از: اختلالات خلقی و اضطرابی. این اختلال اغلب همراه اختلال شخصیت وابسته تشخیص داده میشود بهدلیل اینکه افراد مبتلا به شخصیت اجتنابی به قلیل دوستان خود خیلی دلبسته و وابسته میشوند.
بهطور کلی میتوان گفت فرد روانرنجور، برای کنترل اضطراب بنیادی خود، به وسیله این گرایشها فکر و عمل میکند. هر سه این گرایشها بهنظر هورنای در فرد وجود دارد منتهی همیشه یکی از آنها غالب است و 2گرایش دیگر با شدت کمتری وجود دارند.