هر چند سابقه نشان داده که چنین اقداماتی به محض تعویض مدیریت در یک نهاد به فراموشی سپرده میشود و گاهی اوقات اصلاً قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، شرایط به گونهای رقم میخورد که در نهایت، حرکتی به جلو انجام نمیگیرد.
مسعود کیمیایی که تعدادی از فیلمهایش را بر اساس آثار ادبی ساخته است، در رابطه با ارتباط سینما و ادبیات میگوید: «اصلاً بعد از آمدن سینما، ادبیات کاملاً متحول شد. به همین خاطر است که شما دیگر نویسندهای را نمیبینید که مثل داستایوفسکی بنویسد. در برخی آثار مارکز و یوسا شما کاملاً با دکوپاژ سروکار دارید. در بخشهایی از «خوشههای خشم» اشتینبک، اصلاً موقع خواندن میشود تغییر جای دوربین و اندازه نما را حس کرد. البته هر نوشتهای از ادبیات را نمیشود به فیلمنوشت تبدیل کرد؛ یعنی صرف نزدیکی حاصلشده میان ادبیات و سینما به این معنا نیست که هر داستانی را میشود فیلم کرد».
کیمیایی میافزاید: «البته شاید بتوان هر داستانی را به فیلم برگرداند ولی اینکه آن فیلم در نهایت چه از کار در میآید، خود حکایتی دیگر است؛ مثلاً «در جستوجوی زمان ازدسترفته» تبدیل به فیلمی کاملاً ضعیف شد».
سازنده فیلمهایی چون «خاک» و «داشآکل» در مورد اقتباس سینمای ایران از ادبیات معاصر میگوید: «اگر دقت کنید، در یک دوره زمانی خاص، شاهد بدهبستان سینما و ادبیات بودیم؛ دورهای که کارگردانان موج نو و نویسندگان معتبر، در یک فضای مشترک نفس میکشیدند. خیلی از اقتباسهای موفق، از دل این رفاقتها و آرمانهای مشترک بیرون آمد. منظورم هم الزاما همکاری یک نویسنده با فیلمساز نیست؛ اصلا فضای حاکم بر سینمای موج نو از ادبیات جدی و متعهد متأثر بود».
ابوالحسن داوودی در این رابطه معتقد است: «تفاوت ماهیتی که بین کار فیلمنامهنویس و کارگردان وجود دارد این است که فیلمنامهنویس ممکن است کاری را بنویسد، ولی هیچوقت به مرحله ساخت نرسد و مطرح نشود. به این ترتیب، ممکن است این کار را فیلمنامهنویسان مستقل انجام دهند بدون اینکه اصلا مطرح شود. این فیلمساز درباره تفکر موجود بین نویسندگان ایران نسبت به مقوله سینما میافزاید: «بسیاری از نویسندگان ما در عرصه ادبیات موفق بودهاند ولی تجربه آنها در حیطه فیلمنامهنویسی به خلق اثری جذاب نینجامیده است. از طرف دیگر، این نویسندگان حاضر نیستند بپذیرند فیلمنامهنویسی تکنیکی متفاوت از رماننویسی و مقوله ادبیات داستانی دارد. به همین دلیل، وقتی قرار است اقتباسی انجام شود، کارگردانها بیشتر سراغ ادبیات خارجی میروند که مسأله کپی رایت را هم به دنبال ندارد».
اومیافزاید: «به نظر میرسد که در شکل کلی و عام، ادبیات غرب به تصویر نزدیکتر است؛ به این مفهوم که تصویر در آن حضور بیشتری دارد و عمداً منابع راحتتری برای اقتباس هستند». او همچنین درباره تشکیل دفتر اقتباس ادبی فارابی و مراکزی مشابه که نقش حمایتی دارند، به مهر میگوید: «همه فعالیتهای اینچنینی ما با اهداف و نیات خوب طراحی و معرفی میشوند ولی در مرحله عمل، مشکلات بروز میکند؛ آن هم به دلیل نقصی که در سیستم وجود دارد و اهداف خوب، به صرف هزینههای بیمورد و ارتباطات خاص میانجامد».
دفتر اقتباسهای ادبی فارابی مدتی است که به صورت جدی کارش را آغاز کرده است. رایت چند اثر ادبی خریداری شده و با برخی فیلمنامهنویسان حرفهای برای نگارش فیلمنامه براساس این آثار، قرارداد بسته شده است؛ هر چند برخی از سینماگران چندان به چنین اقداماتی خوشبین نیستند؛ مثلاً فرزاد مؤتمن معتقد است اقتباس ادبی با تشکیل دفتر، عملی نمیشود.
او درباره بیمیلی فیلمنامهنویسان مستقل به اقتباس ادبی در سینمای ایران میگوید: «معمولاً اقتباس ادبی از روی داستانهایی صورت میگیرد که یا آثار ماندگار و معتبر ادبی هستند و مردم را جذب میکنند یا از آثار پرفروش هستند که به نوعی تضمینکننده گیشهاند؛ مثلاً اگر پیتر جکسون «ارباب حلقهها» را میسازد، به این دلیل است که این رمان تاکنون بارها تجدید چاپ شده و میلیونها نفر، آن را خواندهاند. به این ترتیب میتوان حدس زد که فیلمی که بر اساس این رمان ساخته میشود هم بیننده داشته باشد».
کارگردان «شبهای روشن» در مورد گرایش بیشتر فیلمنامهنویسان به اقتباس از متون ادبی خارجی میافزاید: «در این مورد هم دلایل اقتصادی، نقش عمدهای دارند. وقتی یک متن ادبی خارجی را برای اقتباس انتخاب میکنیم دیگر چیزی به نام حق مؤلف را پرداخت نمیکنیم؛ چون کشور ما عضو کپیرایت نیست و به این ترتیب مدعی هم نداریم».
این فیلمساز دلیل دیگر گرایش به اقتباس از متون ادبی خارجی را رابطه نامناسب نویسنده و فیلمساز میداند و میافزاید: «از یک طرف یک نوع بینش عقبمانده در نویسندگان ما وجود دارد که اصولاً سینما را هنری حقیرتر از ادبیات میدانند و دوست دارند فیلم، برگردان نقل به نقل اثرشان باشد که چنین چیزی غیرممکن است. من به عنوان یک کارگردان، وقتی فیلمی میسازم، حوصله اعتراض نویسنده در مطبوعات را ندارم ولی وقتی قصهای از داستایوفسکی را کار میکنم، خیالم راحت است که 150سال پیش از دنیا رفته و کسی با من کاری ندارد.
او درمورد عملکرد یکساله دفتر اقتباس ادبی بنیاد فارابی میگوید: «در این مرکز، زحمات زیادی کشیده میشود ولی واقعیت این است که در کشور ما هر وقت دفتری برای کاری تشکیل میشود، آن کار مرده و متوقف است! اتفاقهای خوب هیچگاه از طریق تشکیل دفتر و... نمیافتد، بلکه به صورت خودانگیخته بین خود سینماگران به مرحله عمل میرسد».