لازم نیست تماس گیرنده، خبر را از اول تا آخر با جزئیات برایت بگوید، همینکه بگوید «توپولوف»، تو میفهمی یعنی مرگ، یعنی صدها جسد سوخته زن و مرد و کودک، توپولوف برای خبرنگاران حوادث یک کابوس شده است، کابوس سقوط و مرگ. توپولوف برای ما یک کد است، یعنی قاتلی زنجیرهای که به کشتن یک، 2 یا 3 نفر قانع نیست، کشتن کمتر از صدها نفر برای او صرف ندارد.
توپولوف برای ما حوادثنویسان همیشه برابر است با خانوادههای داغداری که تجمع آنها را در فرودگاه میبینیم؛ مساوی است با مادری که در قسمتی از فرودگاه روی زمین نشسته و ضجه میزند و عکس فرزندش را در دست دارد و هنوز امیدوار است که معجزهای دوباره فرزندش را به او برگرداند.
توپولوف همیشه برای ما مساوی است با یک صفحه روزنامه پر از عکسهای سقوط و جنازههای تکه پاره شده و اشکهایی که موقع نوشتن خبر در چشم بچههای گروه حوادث حلقه میبندد؛ توپولوف یعنی پرواز آخر...
توپولوف برای خبرنگاران حوادث یعنی 10 شهریور 85 و مرگ 28 مسافر و زخمی شدن 50 مسافر در حادثه توپولوف -۱۵۴ هواپیمای بندر عباس - مشهد توپولوف ما را میبرد به 23 بهمن 1380، به یادبود 119 جان باخته سقوط توپولوف در کوههای خرمآباد. توپولوف یعنی 19 بهمن 1371 و کشته شدن 134 مسافر ایرانی در نزدیکی تهران....
حالا در دایرهالمعارف ذهن ما توپولوف یعنی سقوط، برای همین همیشه آرزو میکنیم کاش جناب مرحوم آندره نیکلایویچ توپولوف، هیچوقت این تابوت پرنده را نساخته بودید و به جای آن دستگاهی میساختید که کمتر جان انسانها را به دنیای مرگ بکشاند، آقای آندره نیکلایویچ توپولوف! کاش به جای ساختن هواپیما به ضجههای مادران، به اشک کودکان پدر از دست داده، به جسدهای سوخته فکر میکردید. کاش...