ما در این فضای خصوصی یاد میگیریم که چه احساسی درباره خودمان داشته باشیم، دیگران چه واکنشی به احساسهای ما نشان میدهند، درباره این احساسها چگونه فکر کنیم و چه واکنشی را میتوانیم انتخاب کنیم و نیز امیدها و ترسهایمان را چگونه تشخیص دهیم و ابراز کنیم.این آموزش عاطفی فقط از طریق گفتار و رفتار مستقیم پدر و مادر با فرزندان رخ نمیدهد، بلکه رفتار پدر یا مادر در واکنش به احساسات خود یا همسر نیز سرمشق فرزندان میشود. میتوان گفت هنوز هم در بسیاری از راهنماییهای متعارف به پدر و مادرها، نقش «عاطفه» در نظر گرفته نمیشود و این امر هنوز در جامعه جا نیفتاده است که روابط متقابل عاطفی میان والدین و فرزند تاثیر بسیار مهمی بر سلامت روانی درازمدت فرزند خواهد داشت.
آمار نشان میدهد که امروزه کودکان دچار افت قابل توجهی در مهارتهای اجتماعی و عاطفی شدهاند. آنها به طور متوسط عصبیتر، تحریکپذیرتر، اخموتر و دمدمیتر، افسردهتر و تنهاتر، بیشتر تابع خواستههای آنی و سرکشتر شدهاند.
در پی این سیر قهقرایی، نارضایتی عاطفی گستردهای نهفته است. در گذشته کودکان همواره مهارتهای عاطفی اساسی را از پدر و مادر، خویشاوندان، همسایگان و بازی با کودکان دیگر میآموختند. حال آنکه شرایط اقتصادی در حال حاضر پدرها و مادرها را واداشته تا برای تامین نیازهای خانواده بیش از پیش کار کنند و این بدان معناست که بیشتر والدین، فرصت کمتری برای رسیدگی به فرزندانشان دارند. نتیجه اینکه احتمال بزهکاری و خشونت در سنین بالاتر افزایش مییابد و ناتوانی در مهار اضطراب و افسردگی، احتمال استفاده از مواد مخدر یا الکل در مراحل بعدی زندگیشان بیشتر میشود.
متاسفانه هنوز بسیاری از پدران و مادران نمیدانند که پدر و مادری خوب فقط با عقل و راهحلهای منطقی ممکن نیست. پدر و مادری خوب با «عاطفه» سر و کار دارد و والدینی که در جریان احساسات فرزندشان قرار میگیرند، روشهای رویارویی با افتوخیزهای زندگی را به فرزندانشان یاد میدهند، به ابراز خشم، اندوه یا ترس فرزندانشان اعتراض نمیکنند، فرزندانشان را نادیده نمیگیرند و از لحظات احساسی به عنوان فرصتهایی برای آموزش درسهای مهم زندگی به فرزندان و ایجاد روابط صمیمانهتر با آنها استفاده میکنند را «راهنمایان عاطفه» مینامند.
پدر و مادرهایی که «راهنمای عاطفه» هستند، فرزندانی دارند که هنگام ناراحتی بهتر میتوانند خود را تسکین دهند، آنان بهتر میتوانند تمرکز کنند و با دیگر افراد بهتر ارتباط برقرار میکنند. این فرزندان راهنماییشده نسبت به فرزندانی که توسط پدر و مادرشان راهنمایی نمیشوند، در شرایط دشواری اجتماعی بهتر عمل میکنند همچنین آنها مردم را نیز بهتر درک کرده و با کودکان دیگر دوستی عمیقتری دارند. این دسته از کودکان در زمینه تحصیلی نیز موفقتر هستند.
به طور خلاصه آنان نوعی بهره هوشی (IQ) را در خود پروراندهاند که در رابطه با مردم و دنیای احساسات قرار دارد و «هوشیاری عاطفی» نامیده میشود. برای فرزندانی که بیشتر درسهای مربوط به عاطفه را از پدر و مادر خود میآموزند، هوشیاری عاطفی شامل توان کنترلکردن و به تأخیر انداختن خواستهها، ایجاد شور و شوق در خود، تشخیص رفتار دیگر افراد و از عهده بالا و پایینهای زندگی برآمدن است.
گامهای اساسی برای راهنمایی عاطفه
گام اول: نسبت به عواطف کودکتان هوشیار باشید
اساس راهنمای عاطفیشدن، همدلی است. همدلی در ابتداییترین شکل خود، توان حسکردن احساس شخص دیگر است. هنگامی که به عنوان والدین همدل میبینیم که فرزندمان اشک میریزد، میتوانیم خود را در وضعیت او مجسم و دردش را حس کنیم یا با تماشای فرزندمان که با عصبانیت پایش را محکم به زمین میکوبد، میتوانیم سرخوردگی و خشم او را حس کنیم. پس پدر و مادر در صورتی میتوانند احساسهای فرزندانشان را حس کنند که نسبت به عواطف آنان هوشیار باشند. تحقیقات نشان میدهد والدین میتوانند از نظر عاطفی هوشیار باشند بدون آنکه به شدت ابراز احساسات کنند یا احساس نمایند که کنترلشان را از دست دادهاند. به یاد داشته باشیم کودکان نیز مانند همه آدمها برای عواطفشان دلایلی دارند، چه بتوانند آن دلایل را به زبان بیاورند، چه نتوانند. زمانی که میبینیم فرزندمان بر سر موضوعی ظاهرا بیارزش عصبانی یا ناراحت میشود، شاید بهتر باشد که خود را کمی عقب بکشیم و ببینیم در زندگی او چه میگذرد و دلیل این همه عصبانیت چیست؟
گام دوم: ابراز عواطف را فرصتی برای صمیمت بدانید
اصولا کودک هنگامی که غمگین، عصبانی یا ترسیده است، بیش از هر زمان دیگری به پدر و مادرش نیاز دارد. در واقع ما به عنوان والد، با پذیرفتن عواطف فرزندمان، به او کمک میکنیم تا مهارتهایی را برای آرامکردن خود یاد بگیرد؛ مهارتهایی که تا آخر عمر برایش مفید است.
اگر چه برخی پدرها و مادرها با این امید احساسات منفی فرزندانشان را نادیده میگیرند، تا به خودی خود برطرف شود، اما این طرز فکر اشتباه است. در حقیقت زمانی احساسات منفی کودکان برطرف میشوند که آنان بتوانند درباره عواطفشان صحبت کنند و احساس کنند که درک میشوند. هنگامی که به شکستهشدن اسباببازی فرزندتان یا خراش کوچکی بر پای او توجه نشان میدهید، در واقع بنا را از زیر محکم میکنید چرا که فرزندتان متوجه این مسئله میشود که شما حامی او هستید و اگر مشکل بزرگتری در خانواده رخ دهد، آمادگی دارید که در کنار هم با آن روبهرو شوید و آن مشکل را به اتفاق حل کنید.
گام سوم:با گوشدادن، به احساسات کودک خود اعتبار ببخشید
میتوان گفت گوشدادن همدلانه مهمترین گام در روند راهنمایی عاطفه است. در اینجا گوشدادن چیزی بسیار بیشتر از جمعآوری اطلاعات از طریق گوش است. والدینی که از طریق گوشدادن با کودکشان همدل میشوند در حقیقت از چشمانشان استفاده میکنند تا شواهد جسمانی عواطف فرزندانشان را ببینند، از کلامشان استفاده میکنند تا به شیوهای آرامبخش آنچه را میشنوند، سنجیده به فرزندشان بازگو کنند و از همه مهمتر، از قلبشان استفاده میکنند تا آنچه را فرزندشان احساس میکند، احساس کنند. پس دقت کنید هنگامی که فرزندتان احساساتش را بیان میکند، او را مطمئن سازید که با دقت به حرفهای او گوش میدهید و به عقیده شما احساسات او معتبرند.
گام چهارم: به کودک خود کمک کنید تا برای احساساتش نام بگذارد
یک گام ساده و بسیار مهم در راهنمایی عاطفه این است که به کودک خود کمک کنید تا هر احساسی را که دارد نامگذاری کند و کلماتی را برای شرح احساسش بیابد. چرا که هرچه کودک دقیقتر احساسش را به زبان آورد، بهتر است. برای نمونه، والدی که فرزندش را گریان میبیند و میگوید: «احساس میکنی خیلی غمگینی، مگر نه؟»
در اینجا اکنون نهتنها کودک حس میکند که درک شده است، بلکه کلمهای هم برای توصیف احساسی که او را تحت تاثیر قرار داده، پیدا کرده است. فراموش نکنید که ما انسانها معمولا چند عاطفه را با هم حس میکنیم که همین به خودی خود میتواند بعضی کودکان را آزار دهد، مثلا اگر کودک عصبانی است، شاید احساس سردرگمی، کلافگی، گیجی یا حسادت داشته باشد. عمل نامگذاری برعواطف میتواند اثری آرامبخش بر دستگاه اعصاب او داشته باشد و به کودک کمک کند تا متمرکز شده و آرم گیرد.
گام پنجم: برای کودک خود، حد و مرز تعیین کنید
در مورد کودکان خردسال، والدین باید برای رفتار نامناسب آنان حد و مرز تعیین کنند، برای نمونه، وقتی کودک همبازی خود را میزند یا به او ناسزا میگوید، والدین باید کودک را متوجه این امر کنند که برخی از رفتارها نامناسب هستند و باید ترک شوند. مهم است که کودکان بفهمند احساسهایشان اشکالی ندارد، بلکه بد رفتاریشان ایراد دارد و همه احساسها قابل قبول هستند. اما همه رفتارها قابل قبول نیستند و این وظیفه پدر و مادر است که برمبنای ارزشها، برای کودکان قانون تعیین کنند، پدران و بهخصوص مادران هنگام تعیین حد برای رفتار نامناسب کودک باید به او بفهمانند که مثلا نتیجه رفتار خوبشان میتواند، توجه، تحسین یا جایزه باشد و نتیجه بد رفتاریشان میتواند بیاعتنایی، محرومشدن یا حتی جریمه باشد.
سخن آخر اینکه راهنمایی عاطفه میتواند به شما کمک کند تا به بچهها نزدیکتر شوید و زمینه را برای همکاری و راهحلیابی مشترک فراهم میآورد. فرزندانتان یاد میگیرند که میتوانند برای احساساتشان به شما اعتماد کنند و هنگامی که فرزندانتان مشکلی دارند، به شمارو میآورند، زیرا میدانند که فقط حرفهای تکراری نمیزنید و شعار نمیدهید.اما زیبایی حقیقی راهنمایی عاطفه در این است که آثار آن تا سالهای بلوغ فرزندتان ادامه خواهد یافت. تا آن هنگام، فرزندانتان ارزشهای شما را درونی کردهاند و میدانند که چگونه تمرکز کنند، چگونه با همالانشان سازگار باشند و چگونه با عواطف روبهرو شوند؛همچنین از خطراتی که در کمین کودکان فاقد این مهارتهاست، در امان خواهند بود.