دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۵ - ۰۶:۱۳
۰ نفر

مریم درستانی – احسان ناظم بکایی: دو تا صندلی بزرگ حصیری، یک میز، یک تنگ بلوری که تا نیمه پر از آب است و داخلش چند تا لیمو در یک فضای تاریک، تمام چیزهای ظاهری برنامة زنده «عبور شیشه‌ای» را شکل می‌دهند که هر شب، 60 دقیقه روی آنتن می‌رود.

برنامه‌ای که در بیشتر شب‌ها جذاب است و دلیل آن هم اجرای رضا رشیدپور است و چهره‌های داغ مهمانان برنامة رشیدپور که تا قبل از این، صبح‌ها در صبح به‌خیر ایران مجری بود. خیلی‌ها می‌گویند این مجری 30 ساله که لیسانس عمرانش را از دانشگاه تبریز گرفته، نمونة مؤدب و آرام فرزاد حسنی است، ادعایی که زیاد هم غیر واقعی نیست.

او با مهمانانش با احترام برخورد می‌کند و می‌گذارد حرفشان را بزنند. در این مصاحبه 3ساعته هم همین‌طور بود. حتی وقتی بعضی جاها خواستیم کار را بیخ بدهیم، او همچنان مؤدب و آرام بود.

  •   شنیدیم شما برای این‌که حسین رضازاده به برنامه بیاید، 15 میلیون تومان به او داده‌اید؟


نه، چنین چیزی نیست.

  •  در رابطه با رضازاده این‌طوری نیست، یا در رابطه با همة مهمان‌ها؟


البته برای بعضی‌ها این‌گونه بوده و متأسفانه این گله‌ای است که من از جامعة هنری دارم. من مهمانی داشتم که تا 750 هزار تومان  تراول چک  از من نگرفت، پایش را داخل استودیو نگذاشت.

  •  یعنی هر کسی به برنامه بیاید مقداری پول به او می‌دهید؟ این شایعه را دربارة برنامة90 یا دربارة صندلی داغ هم می‌گویند.

این یک رسم غلط است. البته شاید در خیلی از شبکه‌های تلویزیونی دنیا هم‌، چنین باشد. اما در آن کشورها شهرت از راه‌های دیگری مثل اجرای کنسرت‌های موسیقی و... هم به دست می‌آید. به همین خاطر وقتی آن‌‌ها می‌گویند شما قرار است از شهرت من در برنامة خودتان استفاده کنید، حرف غیر منطقی نیست. ولی در کشور ما این‌جوری نیست، خیلی از آقایان و خانم‌هایی که به تلویزیون می‌آیند، مدیون آن هستند.  این گلایة من است که این قضیه حداقل در حد معقول شود.

  •  مثلا حد معقول برای گرفتن پول و حاضر شدن در یک برنامه چقدر است؟

داریوش فرهنگ رفیق من است و هیچ چیز نگرفت، اکبر عبدی 3 میلیون از جیب خودش گذاشت که 1 میلیون و خرده‌ای از آن به شیرخوارگاه آمنه داده شد و بعد بلیت اکبر آقا آکتور تیاتر را به همت عالی فروختیم.

  •  حالا واقعا آن سیبی را که می‌فروختید، به نفع بهزیستی بود یا این‌که فقط یک شوی تلویزیونی را اجرا می‌کردید؟

نه شو نبود. خیلی از هنرمندان به نام شیرخوارگاه آمنه چک نوشتند. مثل دکتر اصفهانی (210 هزار تومان)، نسرین مقانلو (500 هزار تومان)، یا این که علی شاه حاتمی قبول کرد برای بهزیستی فیلم سینمایی بسازد که الان در مرحلة پیش تولید است، محمد مختاباد قول داد که کنسرت اجرا کند و الان مقدمات کنسرت را آماده می‌کند و دکتر محمد اصفهانی به نفع این کودکان (1، 2 و 3 آذر ماه) برنامه اجرا می‌کند.

  •   تفاوت اصلی برنامه شما  با صندلی داغ شاید این بود که شما قرار بود به شایعه در برنامه‌تان بپردازید.ولی انگار در سری جدید نمی‌توانید! نشانه‌اش هم این که بعد از ماه رمضان از چهره‌های دیگری غیر از هنرمندان دعوت کرده‌اید .

خب این تو ذهن شما است، چون  دارید برنامة ما را با صندلی داغ مقایسه می‌کنید.

  •  نه ربطی ندارد، یک ماه بازیگر آوردید و موفق شدید و یک مرتبه رفتید سراغ بازپرس تهران بزرگ و دربارة قتل گفتید.

بازپرس اصغرزاده در حــرفة خـــودش چهرة شناخته‌شده‌ای است. حالا من یک سؤال می‌پرسم. به نظر شما در یک برنامة Talk Show موضوع قتل، موضوع خوبی است؟

  •  خب آره.

پس انتظار داشتید من از نیکی کریمی دعوت کنم با موضوع قتل به این برنامه بیاید؟

  •  نه، ولی می‌توانستید معاون قوة قضائیه را بیاورید.

آن وقت برنامة ما می‌شد سیاسی و من نمی‌خواستم سراغ مسؤولی بروم.

  •  پس چرا ابتدای برنامه از احمدی‌نژاد (رئیس جمهور) برای حضور در برنامه‌تان دعوت کردید؟

خب دعوت کردیم دیگر...

  •  گفته‌اند می‌آیند؟ وزرا  چی؟

خب آقای احمدی‌نژاد گفتند کار دارند.

  •  فکر می‌کنید اگر از امشب عبور شیشه‌ای را کس دیگری جای رضا رشیدپور اجرا کند، برنامه به اصطلاح زمین می‌خورد؟

نه، زمین نمی‌خورد. اما برنامة رشیدپور نیست.

  •  اصلا مگر این برنامه، برنامة رشیدپور است که می‌گویید برنامة من؟!

خب به نظر شما عبور شیشه‌ای برنامة چه کسی است؟

  •  برنامه‌ای است که از شبکه5 پخش می‌شود.

خب این نگاه سیستماتیک است. عبور شیشه‌ای برنامة من است، کوله پشتی برنامة فرزاد حسنی است و... اگر شما قبول داشته باشید که برنامه، مجری محور است پس ادبیات مجری، اخلاق مجری، شخصیت مجری و حضور ذهن او در آن مؤثر است. اگر به جای من، اسماعیل میرفخرایی را بیاورند که خیلی هم بهتر از من است، آن وقت دیگر برنامة میرفخرایی است نه رشیدپور.

  •  اصلا جذابیت اجرا در عبور شیشه‌ای برای شما چه بود؟

جذابیت آن در این است که مردم بگویند رشیدپور می‌تواند این برنامه را خوب اجرا کند یا نه؟ نمی‌خواستم بگویند مدل فرزاد حسنی است یا کوله پشتی2 است، یا اجرای احمد نجفی است در صندلی داغ. حالا شما قبول دارید که ما تا این‌جا موفق شدیم؟

  •  خب آره به این شرط که هر چه رو به جلو می‌روید به تکرار نیفتید.

این برنامه به زودی تمام خواهد شد، شاید تا آخر آبان بیشتر نباشد.

  •  اصلا چه اتفاقی می‌افتد که برنامه‌ها به تکرار می‌رسد؟ در صورتی که در برنامه‌های آن‌طرف چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد.

شاید مربوط به سیستم رادیو و تلویزیون نباشد، اما اشکال از ما سازنده‌هاست. ما برنامه‌ها را با نگاه بازاری می‌سنجیم، یعنی بساز بره... در این برنامه من می‌‌نشینم راجع به همه چیز فکر می‌کنم و بخش عملیاتی برنامه به عهدة محمد قنبری دیگر تهیه‌کنندة برنامه است. بخشی دیگر...

  •  مثلا امروز که قبل از برنامه، با ما هستید چطور راجع به مهمان برنامه فکر می‌‌کنید؟

من ذهنم درگیر سؤالات است . الان بداهه به ذهنم رسید که بحث خوشگلیسم(!) باشد. من دوست دارم این را بگویم که محمدرضا گلزار پسرخالة مامان من است ولی آدمی است که نون چهره‌اش را می‌‌خورد! انگار دقیقا توی فیلم کاری می‌کند که به تماشاگر بگوید ببین من چقدر خوشگل و خوش تیپ هستم!

  •  خب می‌گفتید بخشی دیگر چی؟

می‌‌خواستم بگویم بخشی دیگر به مخاطبان برمی‌گردد که باعث می‌شوند برنامه‌‌ها به سمت لمپن بودن کشیده شود. وقتی در یک برنامه فلان مجری به دیگری فحش می‌دهد خوشمان می‌آید، ولی در شبکه 4، اسماعیل میرفخرایی تلاش می‌کند برنامه بسازد، اما چند نفر واقعا بینندة آن هستند.

مردم ما به خاطر فشارهای درونی راحت‌ترین لقمه را برمی‌دارند. مردم به لحاظ روانی درگیر هستند، به همین خاطر دوست ندارند برنامة موفق مردم ایران سلام را ببینند، دوست دارند بزنند کانال دیگر، حسین رفیعی را ببینند و بخندند.

  •  تا حالا کسی نگفته که لحن بیان شما و نوع خندیدن شما شباهت به محمود شهریاری دارد؟

من با شهریاری دوست هستم، اما به من حق بدهید که نیازی به تقلید از کسی ندارم، چون به اندازة خودم حرف برای گفتن دارم. اما اگر شبیه هست، خب شبیه است دیگر چه کار کنم.

  •  از لحاظ ظاهری هم که شبیه فرزاد حسنی هستید؟

نه فرزاد حسنی شبیه من است...

  •  فکر می‌کنید از اجرا در صبح به‌خیر ایران تا مثل ماه چه اتفاقی برای رضا رشیدپور افتاد؟ انگار صبح زود بلند شدن به شما نمی‌ساخت! الان دیگر با این برنامه بیشتر مخاطبان شما را شناخته‌اند.

 من از صبح به‌خیر ایران تا شبکه5 را رشد تلقی نمی‌کنم، ارتباط من با مردم در رسانه با «گفت‌وگوی سخت» شروع شد، تنها مجری‌ای بودم که در رادیو جوان این گفت‌وگوها را با وزرا انجام می‌داد.

بعد توی تلویزیون با اجرای طنز در برنامة صبح به‌خیر ایران، 4سال زحمت کشیدم. یعنی ما 24 ساعت تلاش می‌کردیم که فردا 7صبح چی پخش بشود. و این تلاش هم به خاطر دو نفر (دکتر امیرمهرداد خسروی و دکتر ابراهیم داروغه‌زاده) بود. به تنهایی بار عظیمی از برنامة صبح به‌خیر ایران بر دوش من بود و بازتاب خوبی هم برای سحرخیزان داشت. اما من در این برنامه عاقبت به خیر نشدم. برای این که با آمدن تهیه‌کننده‌های جدید با وجود همة دلبستگی‌ که به برنامه داشتم از صبح به‌خیر ایران بیرون آمدم.

  •   حتما برای آمدن به این برنامه (عبور شیشه‌‌ای) و اجرای تازه‌تر شرط و شروط هم گذاشتید؟

بله، گفتم دیگر رشیدپور صبح به‌خیر ایران نیستم که لطیفه بگویم و ورزش کنم، می‌خواهم کار متفاوت‌تری را انجام بدهم و فکر می‌کنم حدود 30، 40 درصد موفق بودیم.

  •  فکر کنیم موفق هم شدید! هم میان همکاران مجری خودتان و هم نسبت به اجراهای قبلی‌تان. یعنی در عین حالی که فضای خودمانی را در برنامه به وجود می‌آورید ولی آگاهانه، حواستان به نگه‌داشتن احترام مهمان برنامه هم هست.

این سؤال خوبی است. من با خیلی‌ها رفیق هستم ولی هیچ‌وقت به خودم اجازه نمی‌دهم روی آنتن کسی را به اسم کوچک صدا کنم. مثلا 6 سال است که با دکتر محمد اصفهانی دوست هستم، ولی تا 5 سال او را دکتر صدا می‌کردم.

ولی روی آنتن دلیلی ندارد مثلا بگویم که شما 3 هزار تومان می‌دهید سی‌دی اصفهانی را می‌‌خرید، ولی من او را به اسم کوچک صدا می‌زنم. به نظرم این کار، به رخ کشیدن است. این‌ها همه سمبلش فرزاد است.

  •  شما چرا تلاش نمی‌کنید وسط حرف کسی بپرید و می‌گذارید مهمان به راحتی جواب سؤال شما را بدهد؟

طبیعت این برنامه این است، اگر مهمانی را دعوت می‌کنید و قرار است حول یک موضوع حساس صحبت کنید، باید به او حق بدهید تا حرف بزند.

  •  آخر تو این برنامه‌ها رویه این است که مهمان می‌آید تا مجری حرف بزند!

من با‌ آقای قنبری در اجرای برنامه تفاهم داریم. وقتی به استودیو می‌رسیم من مجری هستم و او تهیه‌کننده. اما دربارة این صحبتی که می‌گویید، یک بخشی از بچه‌هایی که این کارها را می‌کنند به نظرم کار درستی است.

  •  که اطلاعاتشان را به رخ می‌کشند؟!

بله، چون آقایی که اسمش را به شما می‌گویم ولی ننویسید(!) می‌آید رو آنتن و می‌گوید 90 درصد جوان‌ها بی‌سوادند، تا این حد، بدبینی وجود دارد. شاید بعضی بچه‌ها پررو باشند اما بعضی جاها خوب است.

  •  اما طرف که نباید از خودش تعریف کند! حالا شما چرا  این‌جوری نیستید؟

شاید بعضی همکاران باید چنین کاری بکنند، فرزاد برای اجرایش زحمت می‌کشد.

  •  اصلا منظور ما فرزاد حسنی نیست که یک بار می‌گویید پررو است و یک بار می‌گویید حق دارد، او هم نوعی از اجرا را دارد، مثل احسان علیخانی.

اگر احسان در جزر و مد خودش بود، خوب بود ولی او خواست که فرزاد حسنی را اجرا کند، که خیلی بد بود. اگر احسان برنامة «صبح آمد» بود، خوب بود. در مورد فرزاد باید بگویم خیلی کتاب می‌خواند و پای اینترنت است.

  •  مگر شما این کارها را نمی‌کنید؟

شاید او کمی بیشتر از من زحمت می‌کشد.

  •   پس چه بد که می‌گویند شبیه شماست!

(با خنده) اما اولین کسی که روی آنتن گفت فرزاد حسنی، بچه پرروست من بودم.

  •  شوخی‌های او هم جور دیگری است. شبی که در برنامة عبور شیشه‌ای آمد، کاملا تفاوت‌های شما دو نفر مشخص بود. انگار شما نسخة مؤدب‌تر فرزاد حسنی هستید.

 آن شبی که آمد، گفتم او هر چه می‌گوید گردن خودش است.

  •  ولی این نوعی از مجری‌گری است که با پرروئیسم همراه است.

ما به این مجری‌ها هم نیاز داریم. مثلا الان همه دارند بنیامین را می‌کوبند. اما باید به رأی عمومی مراجعه کرد. از او یک میلیون کاست خریدند اما از علیرضا عصار 200هزار، پس این آدم حرفی برای گفتن دارد. الان اگر بروید توی گوگل جست‌وجو کنید، از من شاید پنجاه شصت مطلب می‌‌بینید، ولی دربارة فرزاد حسنی پانصد ششصد تا پس این آدم، موفق است.

  •  پس چرا طبق گفتة خودتان سعی نمی‌کنید شیوة او را برای اجرا انتخاب کنید؟

اگر قرار باشد همه همدیگر را تقلید کنند، پس همه باید مثل هم باشند.

  •  خب مخاطب هم دارد، موفق است دیگر.

نباید مخاطب همدیگر را بدزدیم، باید قدرت این را داشته باشیم که برای خودمان مخاطب جذب کنیم. اگر رشیدپور نخواهد خودش باشد، نباید آویزان دیگری شود.

  •  پس دوران اجرای باادب گذشته و موج پرروئیسم در جریان است!

می‌شود هم با ادب بود و هم مهربان، اما دلیل ندارد چون برنامه صمیمی است، زود پسرخاله شویم. این تو ذوق می‌زند. به نظرم  این بستگی به شخصیت فرد دارد .

  •  بگذریم، بحث پول و این‌ها شد، اجرا چقدر درآمد دارد؟

حداقل از مهندسی راه و ساختمان بهتر است.

  •  شاید هم شایعه باشد، اما می‌گویند گران‌ترین مجری هستید؟

حتما این‌قدر خوب هست که به خاطر آن، مهندسی‌ام را کنار گذاشتم. از طـــرفی گــران‌ترین مجری، سیدمحمد حسینی است، من نیستم.

  •  حالا که‌فعلا حسینی سفر است و شما جای او را گرفتید.

نه بابا، شایعه است.

  •  پس شما هم توگرداب برنامة خودتان (شایعه) گیر کردید؟

من کم به برنامه‌ای می‌روم، اصلا گران می‌گویم که نروم.

  •  مثلا برای عبور شیشه‌ای چقدر گرفتید؟

چون هم تهیه‌کننده بودم و هم مجری، خوب بود.

  •  یعنی خیلی می‌گیرید؟       

یک بار خانم آل‌ایوب (یکی از مهمانان برنامه) از من پرسید خودتان چقدر پول می‌دهید که سیب را بخرید؟ من گفتم همة این‌ها مجانی است، ‌یعنی بابت اجرا هیچی نگرفتم.

  •  به جای آن برای اجرا در شبکة تلویزیونی اصفهان، 500 هزار تومان می‌گیرید دیگر؟

اطلاعاتتان کامل است، چون با هواپیما می‌ترسم به اصفهان بروم، برای همین با ماشین خودم می‌روم. شما بودید بیشتر هم می‌گرفتید. هر هفته 6 صبح می‌روم اصفهان تا یک برنامه دارم و بعد بر می‌گردم تهران.

  •  راستی این جملة «نام نارنجی نان، از نامة درد تو زرد است» که هر شب در برنامة ماه رمضان‌تان می‌گفتید. یعنی چی؟

همین که الان شما می‌گویید ‌یعنی چی، هدف من بود.

  •  خب از نظر شما مفهوم این جمله یعنی چی؟

رنگ نارنجی، شما را به یاد چه چیزی می‌اندازد؟

  •  مثلا خرمالو!

نه به لحاظ مفهومی رنگ شادمانی است. نان هم مظهر شادی است وقتی خانه‌ای نان داشته باشد، مظهر شادی و شادمانی است. بعد چیزی که پخش می‌کردیم درد این بچه‌ها بود و نامة درد آن‌ها. زرد نشانة افسردگی و مردگی است،‌یعنی درد تو آن‌قدر زیاد است که نارنجی نان را به رنج تبدیل می‌کند.

  •  بگذریم! 6 ماه نبودید، شایعه‌ای که در مورد خودتان باب شده بود، چه بود؟

می‌گفتند خانمش را طلاق داده، عذاب وجدان گرفته و رفته اصفهان، یکی دیگر این که چک برگشتی دارد و زندان است...

  •  خوب است دیگر. شایعه شهرت می‌آورد!

نه آخر شهرت این‌طوری نیست، اگر کسی برود 20 روز بالای پله‌های میدان ونک بایستد، مشهور می‌شود، ولی همه می‌گویند آن دیوانه را دیدید.

  •  البته همیشه هم این‌طور نیست، و اما سؤال آخر، ما نفهمیدیم سیب چرا تبدیل به لیمو شد.

میوه سمبل برنامة ماست، یک اِلمان است. در «عبور شیشه‌ای» ویژة بهزیستی سیب، سمبل مهربانی و عشق بود. بعد گفتیم میوة زمستانی بگذاریم. گفتیم پرتقال،‌ترسیدیم شبیه شب‌های پرتقالی شود. گفتیم انار بیاوریم، دیدم شاید در تنگ دوباره سیب به نظر برسد. بالاخره لیمو گذاشتیم. نظر شما؟

  •  خب الان فصل ترشی هم هست، می‌توانستید ترشی هم بیندازید!

مگر این کار از نظر شما اشکالی دارد؟

  •  نه، ‌ولی الان که دیگر آن را نمی‌فروشید. پس وجودش اصلا چه لزومی دارد؟

چقدر ریز سؤال می‌کنید. خوب است دیگر!

کد خبر 8637

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز