ماجراهای مرد و خرگوش نامرئی
قصه کتاب و نمایش قدیمی «هاروی» دوباره به صورت یک فیلم سینمایی در میآید.
هاروی که توسط مریچیس نوشته شده، توانست جایزه ادبی پولیتزر را از آن خود کند.
این قصه در باره مردی است که با خرگوش بسیار بزرگی دوست میشود که ناپیداست و بهجز این مرد، کسی نمیتواند او را ببیند. نسخه جدید را استیون اسپیلبرگ فیلمساز قدیمی و سرشناس سینما کارگردانی میکند.
قرار است فیلمبرداری« هاروی» اوایل سال جدید میلادی شروع شود. نقش اصلی فیلم را به احتمال زیاد ویل اسمیت یا تام هنکس بازی خواهد کرد.
خرگوش بزرگ قصه فیلم هم با کمک کامپیوتر و فنآوریهای دیجیتالی خلق خواهد شد.
در این فیلم علمی- تخیلی، تام کروز نقش اصلی را بازی میکرد. با آن که حدود 65 سال از زمان انتشار «هاروی» میگذرد، ولی «جاناتان تراپر» فیلمنامه فیلم را با حال و هوایی امروزی نوشته است. اسپیلبرگ درباره فیلم نامه «هاروی» گفته است: «سبک نویسندگی تراپر را دوست دارم. او زمان نوشتن فیلمنامه به اصل قصه «هاروی» وفادار مانده است. این قصه را من و خیلیهای دیگر در دوران کودکی و نوجوانی خود خواندیم و از ماجراجوییهایی جذاب آن لذت بردیم. بچههای نسل معاصر هم از این قصه لذت میبرند و احساس میکنم آنها هم باید فیلم خاص خود را در باره این قصه کلاسیک داشته باشند.»
اشاره اسپیلبرگ به نسخه فیلمی است که در سال 1960 ساخته شد. این فیلم را هنریکاستر کارگردانی کرد و جیمز استوارت در نقش اصلی آن ظاهر شد. این فیلم با نگاهی به نمایش موفق صحنهای «هاروی» ساخته شد. این نمایش سال 1944 به روی صحنه رفت. استقبال زیاد تماشاگران از این نمایش باعث شد اجرای آن تا سال 1949 ادامه پیدا کند. نکته جالبی که درباره این نمایش وجود دارد این است که بخش بسیار مهمی از تماشاگران آن را کودکان و نوجوانان تشکیل میدادند. منتقدان تئاتری در آن زمان گفتند در تاریخ نمایشهای تئاتری سابقه نداشته که بچهها اینقدر از یک نمایش صحنهای استقبال کنند و به دیدن آن بروند.
جیمز استوارت در کنار دوست نامرئی خود، هاروی در نسخه سال 1960
صنعت سینما در ده سال گذشته که فنآوری پیشرفت خیلی خوبی کرده، چند بار تلاش کرد تا نسخه جدیدی از «هاروی» را تولید کند. اما بالاخره این امتیاز نصیب اسپیلبرگ شد. او میگوید از دوستداران قصه مری چیس و نسخه سینمایی قدیمی «هاروی» است و میخواهد فیلمی تماشایی و سرگرم کننده برای بچهها بسازد. کارگردانی نسخه جدید «هاروی»، بازگشت اسپیلبرگ به دنیای کودکان و نوجوانان است. او در سال 1982 فیلم علمی- تخیلی «ای.تی» را کارگردانی کرد، که هنوز هم بچهها به تماشای آن مینشینند. وی چند سال بعد درام جنگی «امپراتوری خورشید» (1987) را ساخت، که تلاش داشت رویدادهای جنگ را به زبانی ساده برای کودکان و نوجوانان توضیح دهد. کریستین بل( بتمن امروز) سینما که در آن زمان یک نوجوان بود، نقش اصلی فیلم را بازی کرد.
«هاروی» قصه مردی به نام ادوارد داود را تعریف میکند که خیلی اتفاقی با یک خرگوش نامرئی و همقد خود برخورد میکند و با او دوست میشود. نام این خرگوش«هاروی» است. اطرافیان ادوارد فکر میکنند او دیوانه شده و خواهرش تلاش میکند وی را به یک مرکز درمانی ببرد. هاروی به کمک ادوارد میآید و آنها راهی سفر به مکانهای جدیدی میشوند که برایشان ماجراهای زیادی را به وجود میآورد.
کیکاووس زیاری
نوجوانی نقاش در نقاشی
نقاشی را میشناسم که حدود 40 نقاشی و 30 تصویر قلمی از خودش کشیده. (کمتر نقاشی در طول تاریخ چنین کاری کرده!) شاید تو هم او را بشناسی، آخر خیلی معروف است؛ رامبراند را میگویم، همان نقاش هلندی قرن هفدهم میلادی. او از بیست سالگی تا زمان مرگش یعنی سال 1669، زمانی که یکی از بزرگترین استادان نقاشی شده بوده، همینطور از خودش نقاشی کشیده است. (البته طبیعتاً در کنار نقاشیهای دیگرش!) در همه این نقاشیها هم خودش را طوری کشیده که بیننده احساس میکند غمگین است یا عمیقاً در خودش فرو رفته و به هر حال خیلی جدی است، بهجز یک نقاشی که آن را سال 1628 زمانی که 22 سالش بوده کشیده؛ رامبراند در این نقاشی دارد می خندد و خیلی هم شاد است.
نقاشی رامبراند از خودش
چند وقت پیش یک نقاشی تازه از چهره این نقاش پیدا شد، اما این یکی را خود رامبراند نکشیده؛ آن را «ژان لیوِنز» دوست رامبراند کشیده؛ کسی که در جوانی همراه با رامبراند پیش استادشان درس نقاشی میگرفتند. این نقاشی مربوط به زمانی است که رامبراند یک نوجوان 16 ساله بوده و هنوز هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرده که سالها بعد به یک استاد بزرگ هنر تبدیل شود.
بخشی از نقاشی لی ونز
دکتر ویلاک، تاریخدانی که در «گالری ملی» شهر واشنگتن دیسی کار میکند، چند وقت پیش وقتی داشته روی این تابلو کار میکرده، متوجه شده که یکی از شخصیتهای این تابلو، همانی که در وسط قرار دارد و شنلی آبی پوشیده، رامبراند است. دکتر ویلاک حدس میزند که این تابلو در سالهای 1623-1624 میلادی کشیده شده باشد و اینکه در آن زمان رامبراند برای نقاشی دوستش لیونز، مدل شده است. دکتر ویلاک وقتی این تابلوی لیونز را با تابلویی که او در سال 1629 میلادی از رامبراند کشیده مقایسه کرده، مطمئن شده که اشتباه نکرده.خیلیها فکر میکنند لیونز در کارهایش از رامبراند تأثیر میگرفته است، اما این فکر اشتباه است، چون لیونز نقاشی کردن را پیش از رامبراند شروع کرده، به علاوه این که او هنرمندی بوده که همیشه در کارهایش نوآوری و ابتکار داشته و در حقیقت این رامبراند بوده که از او تأثیر گرفته است.نقاشی لیونر از نوجوانیِ رامبراند تا همین چند روز پیش در خانه رامبراند در آمستردام در نمایشگاهی از کارهای لی ونز، به نمایش در آمده بود.
آتوسا رقمی
دنیای بدون عروسک زیبا نیست
دنیای عروسکها، دنیای شگفتآوری است. یک موجود بیجان تبدیل به یک موجود زنده میشود، که میتواند حرف بزند، راه برود، بخندد و گریه کند، درست مثل یک انسان. راستش را بخواهید خاطرات کودکی همه آدمهای بزرگ با یک عروسک پیوند خورده است. اگر ردپای این خاطرات را بگیرید به تلویزیون و برنامههای عروسکی میرسید. برای همه آدمها چه کودک، چه نوجوان و چه بزرگسال دنیای بدون عروسک اصلاً زیبا نیست.
اما هر عروسکی در ذهن مخاطب ماندگار نمیشود. در حقیقت ماندگاری عروسک نیاز به عناصری دارد. به همین دلیل است که به طراح عروسک نیاز پیدا میشود. عروسکهای تلویزیون مانند عروسکهای تئاتر تکنیکهای مختلفی دارند. طراح عروسک فیلم نامه را میخواند و با مشورت کارگردان طرحهایی از شکل اولیه عروسک میکشد و البته هم تکنیک عروسک را مشخص میکنند. در این طراحی شکل چشم، ابرو، دماغ و... در نظر گرفته میشود. همچنین قد عروسک، سایز و حتی شکل لباسهای او در نظر گرفته میشود. بعد از تأیید نهایی و شاید چندبار کشیدن طرح عروسک و در نهایت با تأیید کارگردان، ساخت عروسک شروع میشود. از آنجایی که قرار است این عروسکها در تلویزیون به نمایش در بیایند، عروسکساز به این موضوع توجه میکند و براساس ویژگیهای تلویزیون عروسک را میسازد. یعنی اگر قرار باشد که این عروسک در تئاتر به نمایش دربیاید طراح و سازنده عروسک از اغراق در رنگ، لباس و... به دلیل دوری عروسک از تماشاگر استفاده میکند، اما در تلویزیون به دلیل حضور دوربین نیازی به این اغراقها نیست. اما این حرف به این معنی نیست که عروسک تلویزیونی باید زیبا باشد. عروسک تلویزیونی میتواند زشت باشد اما هرچه که هست باید در خدمت داستان کار باشد و از همه مهمتر باید قابلیت نمایشی داشته باشد. یعنی اگر عروسک تلویزیونی چه زشت و چه زیبا ، نتواند حرکت کند، به مجسمه بیشتر شبیه است تا یک عروسک نمایشی. برای مثال توجه کنید به عروسک کلاه قرمزی که اصلاً زیبا نیست اما به دلیل هوشمندی طراح در به وجودآوردن شکل و قابلیت حرکتی این عروسک، کلاه قرمزی تبدیل به یک عروسک محبوب در تلویزیون شده است.
ندا انتظامی
«دوچرخه»؛ ضمیمه نوجوان همشهری