او همواره در اجرای نمایشنامههای ایرانی، کارگردانی تجربهگرا و نواندیش بوده که در انتخاب شیوه اجرایی نمایشهایش همواره با یک رویکرد و نگاه تازه به سراغ شیوههای نمایشهای ایرانی رفته است و از این حیث باید صادقی را کارگردانی تجربهگرا نامید. تجربهگرایی صادقی در اجرای نمایشهای ایرانی، البته کاملا آگاهانه و از روی شناخت است و همواره این رویکرد و نگاه تازهاش در پیوند با مسائل تاریخی و به علت اشرافی که او بر تاریخ دارد، جلوهای تازه از هنر ایرانی را پدید میآورد.
«باغ شکرپاره» آخرین تجربه صادقی در عرصه نمایشهای ایرانی است و رویکرد جدید او به نمایش تخت حوضی را عیان میسازد. صادقی در این نمایش به طرح یک داستان محلی میپردازد و در کنار آن چند داستان فرعی دیگر را هم به موازات، روایت میکند و با استفاده از سیاه، به نفی قدرت حاکمان و سوءاستفادههای آنان در تمام ادوار تاریخ می پردازد و به وضوح خودکامگی، جاهطلبی و فزونخواهی حاکمان را به تصویر میکشد.
تختحوضی یکی از شیوههای سنتی نمایش ایرانی است که به لحاظ سیر تاریخی، قدمت آن به دوران قاجار باز میگردد و در نمایش باغ شکرپاره هم شاهد هستیم که مبنا و پیرنگ نمایش بر نحوه حکومت حاکمان بنیان نهاده شده است.
صادقی در نگارش نمایشنامه باغ شکرپاره به اصول و قواعد نمایش تخت حوضی تا حدی وفادار مانده است اما این وفاداری را نمیتوان به هیچعنوان به سرسپردگی او به همان اسلوب و قواعد کلاسیک این شیوه اجرایی معنا کرد.
در نمایش باغ شکرپاره تمام شخصیتهای نمایش از جمله فرمانده، جلاد، وزیر اعظم و.. دارای شناسنامه هستند و هر کدام به نوعی نماینده قشری از درباریان وحاکمان ایران زمین محسوب میشوند و خصلتها و ویژگیهای آن دوران را به نمایش میگذارند و در پایان نمایش هم تم اصلی نمایش یعنی جاهطلبی و فزونخواهی اطرافیان شاه و تلاش آنها برای رسیدن به قدرت که عموما برپایه تزویر، ریا و با طرح توطئه صورت میگیرد در نمای کلی این شخصیتها متجلی میشود.
نمایش تخت حوضی به معنای سنتی آن عموما بر پایه بداهه و بداههسازی بازیگران شکل میگیرد و از همینروست که شخصیتها چندان پیشینهای ندارند و هیچگونه شناسنامهای برای آنان شکل نمیگیرد و سرگرمی، خندیدن و خنداندن مبنای اصلی نمایش تختحوضی است؛ از همینرو تفکر و تعقل در بیان مفاهیم چندان کارکردی ندارد. اما صادقی در این نمایش رویکرد جدیدی را حاکم کرده و با طراحی شخصیتهای مختلف و هویتبخشی به شخصیتها، گام جدیدی در اجرای نمایش تختحوضی برداشته است.
«سیاه» حتی در این نمایش با حفظ قواعد و قراردادهای فیزیکی و بعضا رفتاری بر صحنه حاضر میشود؛ او البته بخش عمدهای از ویژگیهای اصلی سیاه همچون سادگی و عامه بودن را هم با خود به همراه دارد و در طول نمایش هم با شوخیها و بذلهگوییها هم مخاطب را به خنده وامیدارد و هم با لحن انتقادی و زبان تیز و تندش به تلخیها و مشکلات اشاره میکند و آن روحیه نقادانه را هم از خود بروز میدهد. اما سیاه هم به مانند سایر شخصیتهای نمایش باغ شکرپاره با تغییرات و رویکرد جدیدی مواجه شد و او در صحنه «سیاه» صرف نیست و یک شخصیت و یک کاراکتر مستقل است که در غالب سیاه روایت میشود.
هژار در واقع شخصیت اصلی نمایش است که در غالب سیاه روایت میشود اما او کاملا متفاوت از سیاه عامی کوچه بازار است که صرف خندیدن و خنداندن بر صحنه حاضر نمیشود و فقط با رعایت جزئیات و ویژگیهای رفتاری سیاه یک شمای کلی از سیاه را ارائه میکند. هژار در این نمایش تنها شخصیتی است که به آبادانی سرزمین فکر میکند و شخصیتی روشنفکر است که دیدی وسیعتر از حاکمان و ساکنان دارد.
البته او در پی اتفاقاتی وارد دربار میشود و به مقام وزیری اعظم دربار هم میرسد و پس از طی یک تجربه در این زمینه که سبب میشود دست تمام اطرافیان دربار رو شود، عطای وزیری را به لقایش میبخشد و به ذهنیتش بازمیگردد تا به قول خود من ذهنیتش را آباد کند. هژار برخلاف سیاه سنتی، شخصی با هوش و با ذکاوت است که هرگونه جاهطلبی را از خود دور میسازد. این رویکرد نگاه تازه به سیاه سبب شده تا بتوان نمایش باغ شکرپاره را نمایش تخت حوضی مدرن نامید.
صادقی در نگارش نمایشنامه با ترکیب جزئیات و اشارات و کدهای نمایش تخت حوضی با نگاهی ژرف و عمیق به مسائل و مشکلات مطرح شده در نمایش و با رویهای هدفمند و حفظ جذابیتهای این شیوه نمایش، پایبندی به اصول و قواعد و قوانین این شیوه اجرایی، در ارتباط با مخاطب بسیار هدفمند عمل میکند و علاه بر ایجاد ارتباط مستمر با تماشاگر، او را در معرض چالش و قضاوت قرارمیدهد.
در حیطه کارگردانی و اجرا اما این رویکرد، نگاه تازه به نمایش سنتی تخت حوضی تا حدی کاسته شده و صادقی همپای متن، این رویکرد مدرن را در اجرا همراه نکرده است و به لحاظ میزانسن و فضاسازی با تکیه بر شعر و موسیقی که ویژگی و شاخصههای اصلی نمایش تخت حوضی است پیشرفته است و یک وجهه کلی از سیاهبازی را البته در صحنه نمایش تصویر کرده است.
صادقی حتی در ابتدای نمایش مرز صحنهای با مخاطب را از میان برداشته و بازیگران به سبک نمایش تخت حوضی سنتی از میان مردم وارد صحنه میشوند تا توجه او به جزئیات شیوه اجرایی نمایش آشکار شود. همچنین بازیگران در نمایش
باغ شکرپاره مبنای اصلی و محور نمایش قرار میگیرند و ترکیببندیها و میزانسنها در مرز میان بداههسازی بازیگر و طراحی کارگردان پیش میرود. در صحنههایی از نمایش، بسته به فراخورمتن، صادقی ترکیباتی همانند تابلوهای مینیاتور ایرانی را تصویر کرده است که به لحاظ زیبایی شناختی بصری، تاثیر زیادی در ارتباط مخاطب با نمایش دارد.
تنها نقطه ضعف نمایش باغشکرپاره که گاهی باعث قطع ارتباط مخاطب با اثر میشود به گفتوگوهای طولانی برخی شخصیتها برمیگردد که ضرباهنگ و ریتم نمایش را هم دچار خلل و خدشه میکند.