مسئله یهود را در قرآن باید کاملاً جدا کرد از این صهاینه و از این اسرائیلیهای فعلی و ذات اقدس اله مرزها را هم جدا کرده است. فرمود بعضی از یهودیها جزء راسخان در علماند، مؤمناند، معتقدند، اشک شوق میریزند؛ مانند مسیحیها که چرا تاکنون این اسلام به آنها نرسیده است؛ «مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّه قَائِمَه یَتْلُونَ آیَاتِالله»1. قرآن از این گروه خاصی از یهودیها از راسخان در علم که اینها پیشگامان و پیشکسوتان اهل کتاب بودند، زود هم مسلمان شدند، به عظمت و با جلال و شکوه نام میبرد، حقّ آنها را رعایت میکند اما از این اسرائیلیها، از این صهاینه به بدگویی نام میبرد. مرزهای اینها هم مشخص است.
فرمود اگر یکبار تجاوز کردند ما کسانی را بر اینها مسلّط کردیم، ریشه اینها را کَندند. اینها توبه کردند، ناله کردند، زاری کردند و برگشتند. ما هم نعمتها را برگرداندیم. اگر بار دوم دست به فساد بزنند ما ریشه اینها را برای همیشه میکَنیم.
مسئله دعا یک امر جدّی است نه مسئله برنامهریزی و ثواب بردن و... . واقعاً دعا اثر دارد؛ این طور نیست که دعا کردن فقط برای مغفرت مُردهها و اینها باشد. مسئله دعا چه در نماز شب، چه در غیر نماز شب نقش سازنده دارد. آن دلهای شکسته اثر دارد. حالا این بحثها را در این سوره مبارکه «اسراء» که اصولاً به سوره بنیاسرائیل هم معروف است ملاحظه میفرمایید.
آغازش از اینجاست: «وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ» یک، «وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ» دو، «أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً» سه. گرچه گاهی از کتاب موسای کلیم(ع) بهعنوان تورات یاد میکند اما نام بردن از کتاب بهعنوان تورات این دلیل نیست که آن به منزله قانون اساسی است، دارای شریعت است مثل اینکه بهوجود مبارک داوود «زبور» داد «وَآتَیْنَا داوود زَبُوراً»2. کتاب در فرهنگ قرآن عبارت از مجموعه قوانین اعتقادی، اخلاقی، فقهی، حقوقی، عملی است و علمی؛ اگر چیزی این مجموعه را داشته باشد به آن میگویند کتاب.فرمود ما به 5 پیامبر کتاب دادیم؛ به حضرت نوح، به حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و وجود مبارک ختمی مرتبت(ص).
این همین پنج اولواالعزماند که دارای کتاباند و در آن مراسم رسمی و حساس نام مبارک داوود را اصلاً نمیبرد برای اینکه داوود دارای کتاب نبود. نفرمود ما به او کتاب دادیم، فرمود به او زبور دادیم؛ کتاب لغوی هست اما کتاب در فرهنگ قرآن مجموعه قوانین اساسی و قوانین اخلاقی و فقهی و حقوقی و اجتماعی و مانند آن است. فرمود ما به موسای کلیم کتاب دادیم. خب این کتاب برای چیست؟ برای هدایت بنیاسرائیل است. مهمترین مسئلهای که در این کتاب است توحید است و توکل.
توکل از کجا میآید؟ «أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً»؛ کارها را به من بسپارید برای اینکه شما نه عالم هستید، نه قادرید، نه بخشندهاید نه از ابزار و وسایل باخبرید که در اختیار شماست. مگر کلّ نظام در اختیار شماست و همه علوم در اختیار شماست؟! خب شما وقتی که در بسیاری از مسائل محتاج و جاهل و عاجز هستید، باید وکیل بگیرید دیگر و غیر از خدا هم کسی نمیتواند وکیل باشد. این برای توکل است که انسان در کارها بگوید من تو را وکیل گرفتم و آنچه را هم که من انجام میدهم به راهنمایی توست.
توحید از کجا میآید؟ توحید از اینکه همه موظفاند او را وکیل بگیرند معلوم میشود که او «لَا شَرِیکَ لَهُ»3 است و برای اینکه اگر دیگری در عالم بود که بتواند کار او را انجام بدهد، خب لازم نبود که فقط خدا را وکیل بگیریم. فرمود: «وَآتَیْنَا»؛ این متکلّم معالغیر «آتَیْنَا» و بعدش هم «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا» باز متکلّم معالغیر است اما این وسط مفرد است؛ «أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی» نه «من دوننا». «ما» نیستیم در عالم «من» هستم؛ فقط در عالم مرا وکیل قرار بدهید.
پی نوشت:1 - آل عمران/ 113 ، 2 - نساء/ 163، 3 - انعام/ 163