بازیهایی که اغلب از آنسوی آبها میآید و تبلیغ بیواسطه فرهنگ خشونت و تجاوز برای جهانسومیهاست؛ بازیهایی اکثراً با موضوعات جنگی و جنایی- آن هم از نوع آمریکایی- که کاراکترهایش برای تسخیر مکانها و سرزمینهای مختلف به پیش میتازند و میکشند و غارت میکنند.
متأسفانه کاربران این نوع بازیها در کشورهایی مانند کشور ما، بیمحابا سرنخ این بازیها را توسط دستهها و یا اهرمهای کامپیوتری در اختیار میگیرند (یا در واقع، سرنخ و اختیار ذهن خویش را به دست آنها میسپارند!) و خود را در امواج آن گرفتار میکنند تا هر جا که طراحانش خواستهاند، کشانده شوند. نگاهی به موضوع برخی از این بازیها برای اثبات ادعای فوق، جالب توجه است:
- «سلول متلاشیشده، مأمور دوجانبه»: درباره اعمال جاسوسی و ضد تروریستی(مأمور مخفی سازمان امنیت ملی آمریکا در گروههای بهاصطلاح تروریستی نفوذ میکند و...).
- «رنگینکمان شش»: درباره جاسوسی و اقدامات علیه تروریستها
- «ایندیانا جونز»: برگرفته از سری فیلمهای معروف با همین نام
- «ابزار جنگ»: درباره عملیات نظامی جاسوسی آمریکا در سرزمینهای دیگر
- «برادران در ارتش»: درباره عملیات نظامی آمریکا در جنگ دوم جهانی
- «فریاد وجدان»: راجع به اقدامات ارتش آمریکا علیه متفقین
- «مدال افتخار»: درباره نبرد یک گروه کماندویی آمریکا علیه مخالفین!
- «قلمرو دشمن، لرزههای جنگها»: تصویری از نبردهای آینده ارتش آمریکا علیه دشمنان!
- «حمله به ایران»: درباره هجوم نیروهای نظامی آمریکا و اشغال ایران!
(انجمن هنرهای تجسمی انقلاب و دفاع مقدس هم در مقابل، نرمافزار یک بازی کامپیوتری را طراحی کرده که در آن امکان حمله به ناوهای آمریکایی در خلیج فارس و چگونگی بستن تنگه هرمز وجود دارد).
بهراستی دلیل طراحی و ساخت این تعداد انبوه بازیهای جنگی چیست؟
وبسایت بخش فارسی رادیو بیبیسی طی گزارشی در ماه سپتامبر از واشنگتن نوشت: «آمریکا بازیهای کامپیوتری را در ارتش رواج میدهد».
استخدام مزدور
در این گزارش آمده بود ارتش آمریکا- بهویژه نیروی زمینی آن- در سالهای اخیر با مشکل کاهش تعداد افراد داوطلب خدمت روبهرو بوده و حتی پرداخت 5000دلار به شرکتهای خصوصی برای ثبتنام هر سرباز نیز دردی را از کمبود سالانه 80 هزار سرباز این ارتش، دوا نکرده است.
از همین رو ارتش آمریکا برای جذب سربازان جدید، از بازیهای ویدئویی استفاده میکند. در ادامه این گزارش با تکیه به اخبار موثق از منابع نظامی آمده است: «نیروی زمینی از سال2002 برای جذب سرباز به تولید و پخش رایگان بازیهای کامپیوتری روی آورده است».
کوین براون- کارشناس امور نظامی- درباره این اقدام ارتش میگوید: «بازیهای ویدئویی در میان نوجوانان از محبوبیت زیادی برخوردار است. میلیونها نوجوان و جوان، هر روز با این برنامههای کامپیوتری بازی میکنند؛ به همین خاطر ارتش تلاش میکند از طریق این بازیها با نسل جوان ارتباط برقرار و آنها را تشویق به خدمت در ارتش آمریکا و حضور در جنگها کند».
بازی ویدئویی «ارتش آمریکا» یکی از پرطرفدارترین این بازیهاست. طراحان آن میگویند که این بازی شرایط واقعی خدمت سربازان نیروی زمینی و میدان جنگ را بهویژه در عراق و افغانستان به نمایش میگذارد. در این بازی، شخص به عنوان سرباز در یک پادگان نظامی تخیلی، دوره آموزشهای مقدماتی و تخصصی را تمام میکند، سپس به میدان جنگ اعزام میشود و با دشمن فرضی میجنگد.
گروهبان «اریک ویدو» که ثبتنام داوطلبان به خدمت در ارتش را برعهده دارد، میگوید: «این برنامه، هم جنبه سرگرمی دارد و هم نوجوانان را با ارزشها و هنجارهای نظامی آشنا میکند.
هدف این بازی کامپیوتری، فقط ازبینبردن دشمن نیست؛ مقررات و قوانین رسمی جنگ بر این بازی حاکم است. بنابراین اگر سربازی این ضوابط را رعایت نکند، نمیتواند به بازی ادامه دهد و مجازات خواهد شد».
اما برخی نگرانند که این بازیهای ویدئویی نهتنها خشونت را ترویج میکند، بلکه همچنین بر جوانب منفی جنگ مانند قتل غیرنظامیان بیگناه و مشکلات جسمی و روحی سربازان، پرده میافکند.
به نظر «کوین براون» یک چنین وسایل تبلیغاتی در بلندمدت به نفع ارتش آمریکا نیست: «این سربازان سرانجام از عراق و افغانستان بازخواهند گشت و واقعیت را درباره سختیها و ماهیت جنگ به سایر جوانان خواهند گفت. آنها خواهند گفت که جنگ با بازی کامپیوتری فرق دارد و در آن افراد، اعضای بدن و حتی جان خود را از دست میدهند».
مصرف بیرویه
متأسفانه ما هم در اینسوی آبها تقریباً کودکان و نوجوانان خود را در مقابل این هجوم بازیهای بیگانه، بیدفاع گذاردهایم؛ همچنان که فیلم «زنده بمان» ساخته «ویلیام برنت بل» و محصول 2006 آمریکا، درباره همین جوانان بیدفاع در خود آمریکاست؛
بیدفاع در برابر بازیهایی که از منابع مشکوک وارد بازار شده و ناگهان(بدون آنکه منبع تهیه و توزیعش مشخص باشد) در سطح وسیعی عرضه میشود. داستان فیلم درباره گروهی از جوانان است که به قول معروف، خوره بازیهای کامپیوتری هستند.
آنها درگیر بازی مشکوکی به نام «زنده بمان» میشوند که در جریان آن، کاراکتر درون بازیِ هر کدام که طی درگیریها کشته میشود، خود آن شخص نیز در عالم واقع به همان شکلی که داخل بازی به قتل رسیده بود، میمیرد.
این بازی کاملاً شبیه بازیهایی است که به طور معمول و در گوشه و کنار، همهروزه مشاهده میکنیم که عدهای از بچهها و نوجوانان و جوانان مشغول سروکله زدن با آن هستند و بهاصطلاح اوقات خود را با آنها سپری میکنند. اما بازی، آرامآرام قربانیهای خود را میگیرد.
پس از انجام 3 قتل که دامنهاش به کارآگاههای دیرباور پلیس هم کشیده میشود، بقیه به فکر کشف راز ماجرا میافتند و درمییابند که قضیه از کشتهشدن کنتسی در قرن17 آب میخورد و این کنتس که مانند پدر هملت، به ناحق و ناگهانی در اثر یک خیانت به قتل رسیده، حالا درصدد انتقام است.
بالاخره در کشاکشی نفسگیر، 3تن از جوانان فوق به خانهای میرسند که بر بقایای قصر آن کنتس بنا شده و گورستان قدیمیآن نیز به نحو غریبی در زمین پشتی آن خانه مخفی شده است.
سرانجام آنها با جسد فاسدنشده کنتس مواجه میشوند و مانند جسد دراکولا، او را با وسایل مخصوصی نابود میکنند اما فردای آن روز در تمام فروشگاههای بازیهای کامپیوتری، بازی «زنده بمان» در سطح وسیعی توزیع میشود!
بهقتلرسیدن بازیگران بازی «زنده بمان» در فیلم مزبور، شاید کنایه از کشتهشدن روحی و ذهنی کاربران این گونه بازیها در جریان آن باشد. روانشناسان بر این باورند که استفادهکنندگان از بازیهای کامپیوتری، در جریان بازی به طور کامل، روح و ذهن خویش را در اختیار دنیای مجازی آن قرار میدهند و با واقعشدن هر عملی در آن دنیا، گویی خود آن را در حقیقت تجربه میکنند.
از همین رو کشتهشدن بازیگران «زنده بمان» با همان شیوهای که در بازی به وقوع میپیوندد، در واقع تمهید هوشمندانهای است که «ویلیام برنتبل» همراه فیلمنامهنویس همکارش یعنی «متیو پیترمن» برای ملموسترکردن فیلم «زنده بمان» اندیشیدهاند.
سازندگان فیلم اگرچه در اجرای بسیاری از عناصر سینمای وحشت از فیلمهایی همچون «جیغ»، «طالع نحس»، «مقصد نهایی»، «افسانههای شهری» و «میدانم تابستان گذشته چه کردی» بهره جستهاند، اما در بهکارگیری سوژهای نو متناسب با نیازهای سینما و نسل امروز، درایت و بدعت قابل توجهی نشان دادهاند.
گویی آنها بهخوبی سندرم ویدئوگیم را در عصر امروز درک کردهاند که مرگ استفادهکنندگانش را آنچنان فجیع و دلخراش به تصویر کشیدهاند یا صاحب آن فروشگاه بازیهای کامپیوتری را با چهرهای مسخشده، نشان دادهاند.
آتشبازی
سازندگان فیلم، الینهشدن بخشی از آدمهای جامعه امروز در سرگرمیهای ظاهراً بیخطر و در واقع مخوفی همچون «زنده بمان» را بهخوبی در کادر دوربین قرار دادهاند که مثلاً آن مسئول اداره جوان اول فیلم، همه جریمه و تنبیه دیرکرد 100ساعته وی در بخش خود را با یک بازی کامپیوتری معامله میکند؛
بازیای که به مرگش منتهی میشود. کسی باور نمیکند که یک ویدئوگیم، اینچنین بازیکنهایش را به قربانگاه ببرد؛ حتی پلیس آن را یک شوخی بچهگانه به حساب میآورد ولی آنگاه که دامن خودش را هم میگیرد، دیگر رهایی از خطر، غیرممکن است.
شاید آن جوانان آمریکایی هم که با بازی «ارتش آمریکا» فریب خورده و راهی میادین جنگ در عراق یا افغانستانشدند و جز جنازههایشان به میهن بازنگشت، همینگونه بازی کامپیوتری فوق را فقط یک شوخی و سرگرمی پنداشته بودند، در حالی که هشدارها داده شده بود؛
مثل شعارهای این فیلم و ویدئوگیم همنام آن که در پوسترهای تبلیغاتیاش هم آمده: «این یک بازی مرگ و زندگی است...»، «اگر بازی کنید، هرگز نور روز را نخواهید دید»، «شما در این بازی میمیرید؛ شما برای حقیقت میمیرید»، «بازی کن تا بمیری»، «تنها چیزی که در این بازی از دست میدهید، زندگیتان است».
به نظر میآید حالا برای شما که اهل بازیهای کامپیوتری و به قول خودتان ویدئوگیم هستید، بهتر است از این پس هشدارهایی مانند جملات فوق را جدی بگیرید!