توقف شهرکسازیها از سوی اسرائیل و همچنین متوقف کردن روند یهودیسازی بیتالمقدس، ازجمله شروطی است که برای آغاز مذاکرات صلح میان فلسطین و رژیم صهیونیستی وضع شده است.
اسرائیل اما همچنان به توسعه شهرکهای یهودی نشین که برخلاف توافقات بینالمللی نیز هست، ادامه میدهد و حاضر نیست این اقدام را متوقف کند. به این ترتیب مذاکرات صلح فلسطین عملا در همین مرحله آغازین با مانع برخورد کرده است و شانسی برای پیشرفت ندارد.
گفته میشود که یکی از انگیزههای بنیامین نتانیاهو برای ادامه روند شهرکسازیها، گرفتن امتیاز از دولت اوباما و وادار کردن آمریکا به اعمال فشار بیشتر علیه ایران است. بهنظر میرسد که نتانیاهو قصد دارد از شهرکسازیها در کرانه باختری و یهودیسازی بیتالمقدس بهعنوان اهرمی برای اعمال فشار بر آمریکا استفاده کند.
موضوع صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطین همواره یکی از موضوعاتی بوده است که هر کدام از رئیسجمهورهای آمریکا، چه دمکرات و چه جمهوریخواه، بر آن تاکید داشتهاند. در واقع میتوان گفت که این مسئله بهعنوان یکی از محورهای سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا همواره در اولویت قرار داشته است.
خصوصا پس از طرح مسئله خاورمیانه بزرگ از سوی دولت جورج بوش، این موضوع از اهمیت دو چندانی برخوردار بود. به این دلیل که تنها راه محقق شدن رؤیای آمریکا و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، برقراری صلح میان فلسطین و رژیم صهیونیستی بود.
از سوی دیگر آمریکا برای راضی نگه داشتن جهان عرب و رفع حساسیتهای کشورهای عربی نسبت به موضوع فلسطین مجبور است که به موضوع صلح خاورمیانه توجه نشان دهد. بسیاری از کشورهای عرب نظیر اردن، عربستان، مصر، امارات و قطر، روابط بسیار نزدیکی با آمریکا دارند.
در واقع حجم مبادلات تجاری این کشورها با آمریکا بسیار زیاد است. از سوی دیگر این کشورها از جمله خریداران اصلی اسلحههای ساخت آمریکا به شمار میروند. از سوی دیگر با توجه به حساسیت این کشورها به موضع فلسطین، آمریکا مجبور است برای راضی نگه داشتن آنها همواره سخن از برقراری صلح میان فلسطین و رژیم صهیونیستی بر زبان بیاورد. مسئلهای که هیچگاه جامه عمل نپوشید.
حقیقت این است که صلح میان اسرائیل و فلسطین، براساس مدل آمریکایی آن اصولا مسئلهای ناممکن است و یاامکان وقوعش بسیار بعید است. برای درک این مسئله بد نیست نگاهی به مذاکرات 3سال پیش فلسطین و رژیم صهیونیستی در ریاض بیندازیم. جایی که دو طرف با میانجیگری عربستان حاضر شدند پای میز مذاکره بنشینند.
توافقی که از پس این مذاکره حاصل شد توافقی بسیار عجیب بود. به محض رسانهای شدن این توافق بسیاری از تحلیلگران نسبت به اجرای مفاد این موافقتنامه ابراز تردید کردند. چراکه تعهداتی که دو طرف در مذاکرات ریاض به یکدیگر داده بودند کاملا برخلاف مرام و اصول اساسی طرفین بوده است.
برای مثال اسرائیل متعهد شده بود که به مرزهای سال1967 بازگردد و به آوارگان فلسطینی اجازه دهد تا به وطن خود باز گردند. از سوی دیگر گفته شد که حماس متعهد شده که اسرائیل را به رسمیت بشناسد.
این توافقات که البته هیچگاه عملی نشد زمانی صورت گرفت که حماس در انتخابات فلسطین به پیروزی رسیده بود و اقدام به تشکیل دولت وحدت کرده بود. از سوی دیگر اختلافات داخلی میان حماس و فتح نیز بالا گرفته بود تا آنجا که پادشاه عربستان دو طرف را به مکه دعوت کرد تا میان آنها صلح برقرار کند.
اما اختلاف میان گروههای فلسطینی و پس از آن محاصره اقتصادی فلسطین شرایط را بهشدت وخیم کرده بود. از سوی دیگر اسرائیل نیز که پس از شکست در جنگ 33 روزه با لبنان فشار داخلی بسیار زیادی را تحمل میکرد، توان این را نداشت که در مقابل حماس نیز متحمل فشار شود.
در آن زمان بسیاری از تحلیلگران بر این عقیده بودند که طرفین به توافقاتی که با آن موافقت کردهاند، هیچ اعتقادی ندارند و تنها به این دلیل حاضر به قبول این توافقات شدهاند که تا حدودی از فشارهای داخلی بینالمللی بر خود بکاهند و بتوانند تا حدودی تجدید قوا کنند. اما از همان ابتدا پرواضح بود که اسرائیل هرگز به مرزهای سال1967 بازنخواهد گشت.
چراکه اگر اقدام به چنین کاری میکرد بحث دیوار حائل و مسئله شهرکهای یهودینشین که تلآویو روی آنها بسیار سرمایهگذاری کرده بود عملا منتفی میشد. از سوی دیگر اسرائیل به آوارگان فلسطینی اجازه نخواهد داد که به وطن خود بازگردند.
اسرائیل در حال حاضر جمعیتی در حدود 6 میلیون نفر دارد. از سوی دیگر روند مهاجرت از اسرائیل نیز طی ماههای اخیر و بهخصوص پس از جنگ 33روزه با لبنان و جنگ 22روزه با حماس، روند رو به رشدی را در پیش گرفته است.
در نتیجه اگر رژیم صهیونیستی به میلیونها آواره فلسطینی اجازه بازگشت به فلسطین را بدهد، آنگاه جمعیت فلسطین از اسرائیل بیشتر خواهد شد و این چیزی نیست که تلآویو خواستار آن باشد. در مقابل اما، حماس به هیچ عنوان نمیتوانست موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد.
اگر حماس اقدام به این کار میکرد، دیگر به نام حماس شناخته نمیشد. بلکه حماس نیز به چیزی شبیه فتح تبدیل میشد. و با توجه به دیدگاههای رهبران حماس این اتفاق بعید بهنظر میرسد. بنابراین از همان روزهای نخست توافقنامه ریاض، پرواضح بود که طرفین به مفاد آن عمل نخواهند کرد و تنها برای کاستن برخی از فشارهای سیاسی و بینالمللی با این توافقنامه موافقت کردهاند.
امروز نیز وضع به همین منوال است. در حقیقت برقراری صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطین نیازمند این است که طرفین از برخی از اصول و مبانی که سالها بر آن پافشاری کرده بودند بگذرند و با توجه به ماهیت ایدئولوژیک هر یک از طرفین بعید بهنظر میرسد که این اقدام صورت گیرد.
در این میان اما از دولت آمریکا نیز کاری بر نمیآید. همچنانکه در خلال سالهای اخیر آمریکا موفق به حل مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی نشد. صلح اسرائیل و رژیم صهیونیستی، در دوران بوش پدر، بیل کلینتون، بوش پسر و امروز در دولت باراک اوباما پی گرفته شده است اما هرگز توفیقی نیافته است.
هر یک از دولتهای آمریکا با هیاهوهای بسیار سخن از برقراری صلح در خاورمیانه به میان آوردند اما در عرصه عمل هیچ توفیقی نیافتند.
چراکه صلح هیچگاه با پیگیری مسیر غلط به دست نمیآید. صلح مسئلهای نیست که رهبران دو طرف بخواهند آن را بر مردمان خود بقبولانند. صلح مسئلهای است که ریشه در خواست مردم دارد و این همان مسئلهای است که همواره در خلال سالهای اخیر از آن غفلت شده است.