محبوبترین نوه شیخ قبیله، هیچگاه کاری نکرده که از سوی طایفه کعبی، به خارج زدن تعبیر شود. پسر سربهزیر قبیله، نوه شیخ و بزرگ قبیله، هیچگاه حتی لحظهای هم به این فکر نیفتاده که قوم و قبیله را فراموش کند و مثل بسیاری از فوتبالیستها زندگی جدیدی را در آپارتمانی مجلل در شمال شهر تهران با اتومبیلهای گرانقیمت تجربه کند؛ «نه! نمیخوام. میتونم بیام تهرون تو جردن زندگی کنم اما لشگرک را ترجیح میدم».
اما وقتی نام لشگرک از دهان حسین کعبی خارج میشود، نباید گمان کنید منظورش یکی از محلههای آنچنانی اهواز است. یکی از همسایههای قدیمی حسین، لشگرک یا لشگرآباد اهواز را اینطور تعریف میکند: «یکی از سه محله خلاف و بهنام اهواز. البته آدمحسابی هم کم نداره. خانواده حسین از اون آدمحسابیاشن اما راستش محله جالبی نیست؛ خلافکاراش بیشترن».
من بچه آخر هستم
خب، حسین بچه همین محله لشگرک است؛ یعنی از وقتی چشم باز کرد، همینجا بود. وقتی به دنیا آمد، البته کسی فکر نمیکرد قرار است اتفاق خاصی در کشور رخ دهد. او جزو بچههای آخر خانواده پرجمعیت کعبی بود؛ 9برادر و 4خواهر. یکی از دوستانش نظر جالبی دارد: «راستش من نمیدونستم تعداد بچههاشون چندتاست. واقعیت اینه که تو اهواز، درست نمیدونن از تعداد خواهرها و برادرها یا بچههای دختر خانواده سوال بشه. اگر اغراق نباشه، خیلیهاشون رو دیدم که وقتی ازشون میپرسن چند تا بچه داری، فقط تعداد پسرهاشون رو میگن».
در این خانواده پرجمعیت، باید حق بدهید وقتی بچه آخر خانواده به دنیا میآید، طور دیگری عزیز باشد. حسین خیلی زود با فوتبال انس گرفت. توپ که دست میگرفت، کل خانواده به هیجان میآمدند. به این بچه تهتغاری با قدی نسبتا کوتاه و جثهای کوچک، اصلا نمیخورد که فوتبالیست بشود. برادران بزرگترش فوتبال بازی میکردند؛ در همان محله لشگرک که اتفاقا خاندان حردانیها هم از آنجا برآمده بودند. برادران حردانی و فوتبالشان، در اهواز شهره است.
چه سالی متولد شد؟
اما هیچوقت در مورد سن و سال حسین به اطلاعات دقیقی نخواهید رسید. جایی خواندم حسین کعبی متولد1357 است؛ «زمانی که پدران ما به استادیوم میرفتند، حسین کعبی در تیم نوجوانان ایران بازی میکرد و با وجود این، هنوز سن او به بازی در تیم امید میخورد. شناسنامه او مال1364 است ولی تمام دوستان دوران کودکی او میدانند که این شناسنامه، متعلق به برادر کوچکتر اوست. برای همین هم هست که تمام دوستانش او را «حسون» صدا میکنند و تماشاگران او را «حسین». حسون، نام اصلی کعبی است که متولد1357 است و حسین، نام برادر کوچکتری است که سال64 به دنیا آمده».
پرسوجو نکنید؛ مسلما به نتیجه نخواهید رسید. البته خود حسین هم قبول دارد که سال64 به دنیا نیامده ولی اگر از او بپرسید متولد چه سالی است، به نکته جالبتری هم خواهید رسید: «حسین کعبی هستم؛ متولد 1363. البته به خاطر جنگ، شناسنامه من و 2تا از خواهر و برادرام را دیرتر گرفتن. بنابراین در شناسنامه، من متولد 1364 هستم ولی خب، از روز و ماه تولدم بیخبرم اما هر سال خانوادهام تو اهواز برام جشن تولد میگیرن».
نباید پرسید که بالاخره چه روز و چه ماهی برایش تولد میگیرند، چون به هر حال این اتفاق هر سال رخ میدهد. با این حال، همچنان پی نخواهید برد که او متولد 57 است، 63 یا 64 یا نامش حسین است یا حسون. خیلیها میگویند واقعیت دارد که او را حسون صدا میزنند اما دوستانش: «نه بابا، حسون چیه؟ اسمش حسینه».
فقط 55کیلو
حق دارید اگر بخواهید در مورد خودش و خانوادهاش بیشتر بدانید. خانواده او یک خانواده متوسط رو به پایین از لحاظ مالی هستند اما به لحاظ شأن و جایگاه در قبیله، آن بالاها قرار دارند. شیخ قبیله، پدربزرگ اوست؛ پس بیراه نیست که آنها شأن و جایگاه بالایی داشته باشند. پدرش قبلا آشپز دانشگاه بوده ولی حالا بازنشسته است. مادرش هم در قید حیات نیست؛ «چند تا از برادرام فوتبالیست بودن و حتی چندتایشان هم از من بهتر بازی میکردند ولی چون آن موقع تیمهای اهوازی در کانون توجه قرار نداشتند، لذا آنها به جایگاهی که مستحقشان بود نرسیدند».
و خودش؛ «بچه آخر خانواده. تا دوم راهنمایی بیشتر نخوندم. دوس دارم یه روزی ادامه تحصیل بدم، اگه شرایطش پیش بیاد. قدم 170سانتیمتره و وزنم 55کیلو».
کعبیها یکی از قبایل معروف اعراب اهوازند. میان اهوازیها به خاندان آموزشوپرورشی مشهورند. طایفه گستردهای هم هستند. آدم معروف هم میانشان کم نیست؛ از نماینده مجلس گرفته تا قاضی و عضو شورای شهر و... . معروف است که از هر 3کعبی، حتما یک نفر منصب درخورتوجهی دارد.
میان اعراب خوزستان رسم نیست پسر تا این سنوسال، بدون زن و همسر بماند؛ به همین خاطر، از چند سال پیش خانواده آستینها را بالا زدهاند که برایش زن بگیرند اما او تا حالا موفق شده به طرز ماهرانهای از زیر بار ازدواج فرار کند؛ «مجردم. قصدم اینه که تا قبل از 30سالگی به جرگه متأهلین بپیوندم».
تیم ملی در 17سالگی
فوتبال حسین از زمینخاکیهای لشگرک آغاز شد. مثل خیلی از فوتبالیستهای مشهور دیگر اهواز، دریبلزن قهاری بود. با جثه کوچکش بهراحتی از شرایط بد بازی و مدافعان حریف عبور میکرد. به همین دلیل، خیلی زود رشد کرد. دقیقا به همین دلیل هم زیاد آسیب میدید ولی نه آسیبدیدگی جدی.
آرامآرام به تیم جوانان فولاد رسید. تجربه عجیبی است؛ تمام اهوازیها دوست دارند یا در استقلال یا در فولاد بازی کنند. وقتی در تست تیم فولاد قبول شد و به تیم جوانان فولاد پیوست، یک روز فراموشنشدنی برایش رقم خورد. پست اول او هم نه جایی که حالا بازی میکند بلکه مهاجم بود؛ «همون سال اول، آقای گل مسابقات استان شدم. تیم ما بعد به مسابقات لیگ جوانان رفت و اتفاقا اونجا هم قهرمان شدیم» اما بعد تغییر مسیر داد و به تیم جوانان استقلال اهواز پیوست. مدتی آنجا بود و بعد از سوی بگوویچ برای تیم بزرگسالان فولاد انتخاب شد: «تو 16-15سالگی به تیم ملی نوجوانان دعوت شدم. برای تیم جوانان و امید هم بازی کردم و بعد نوبت تیم ملی بزرگسالان شد».
حمید درخشان، وینگو بگوویچ، برانکو و پورمتقی آدمهای تاثیرگذار زندگی فوتبالی حسین کعبی هستند. شاید او مدیون برانکو باشد، چون او بود که حسین را به قلههای شهرت هدایت کرد. برانکو میخواست از حسین بازی بگیرد و به همین دلیل هم بود که همهجور تغییر در سیستم تیم به وجود آورد تا حسین کعبی بتواند در کنار مهدی مهدویکیا جای بگیرد. در 17سالگی از سوی برانکو به تیم ملی دعوت شد. برانکو پس از ورود کعبی به اردوی تیم ملی و بازی در ترکیب اصلی، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ «میدونم بعضیها در مورد جثه کوچکم بدگمانن. من زیاد قدبلند و قدرتمند نیستم اما همین ویژگی به من سرعت بیشتری داده که جبرانش کنم!».
300میلیون السد
بازیهای خوب او در ترکیب تیم فولاد اهواز و تیم ملی، پیشنهادات زیادی را برایش به ارمغان آورد؛ از تیمهای اروپایی تا تیمهای کشورهای حاشیه خلیجفارس. او که بهشدت به خانوادهاش وابستگی داشت، تصمیم گرفت برای اولین سفر خارجی، یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس را تجربه کند.
اگرچه برای مطبوعات و مردم، از انتقال او به کشورهای حاشیه خلیج فارس خشنود به نظر نمیرسیدند اما او به دلیل همزبانی، قطر را انتخاب کرد. او در «السد» قطر درخشید. مدیران باشگاه اصرار داشتند که قراردادش را تمدید کنند اما گویی او برای زندگی در خارج از ایران ساخته نشده است؛ «دلم میگرفت».با وجود این، او 300میلیون تومان از السد گرفت تا شرایط مالی خود و خانوادهاش را بهبود بخشد.
دروغ سیزده
خیلی طول نکشید که مجددا پیشنهادات بعدی به باشگاه فولاد اهواز ارسال شد. او مدتی در تمرینات «وولور همپتون» انگلیس شرکت کرد اما در نهایت با انگلیسیها بر سر مسائل مالی به توافق نرسید. اما جالبتر از همه، دروغ سیزدهی بود که او تاییدش کرد تا یک هفته تمام، مطبوعات از انتقال او به آرسنال انگلیس بنویسند. حضور او در جام جهانی و بازی قابلتحسیناش برابر پرتغال، شرایط را برای او بهتر از پیش کرد اما این بار هم او ترجیح داد به جای یکی از تیمهای اروپایی، راهی یک کشور عربی شود. امارات، مقصد بعدی او بود، اگر چه تا پای امضای قرارداد با استقلال و پرسپولیس هم پیش رفت. او حالا در امارات توپ میزند و کمتر از هر زمان دیگری ترجیح میدهد در مطبوعات نقشآفرینی کند. پس از اینکه برای بازی مقابل کره جنوبی به اردوی تیم ملی دعوت نشد، دلیل این امر را ضعف خود دانست و سعی کرد از حاشیه دعوتنشدنش بگریزد.
خاکی بودن
میگویند تندخو است اما باور نکنید. دوستانش معتقدند او فقط اهل بگووبخند است. کمتر عصبانی میشود. به تیپ و قیافهاش آنطور که میان برخی فوتبالیستها رایج است، اهمیت نمیدهد. با وجود جثه کوچکش، در فوتبال تکلها و نبردهای بیرحمانهای دارد. ایمان مبعلی در موردش میگوید: «خیلی قابل اطمینان است. واکنشهای سریع و تکلهای سنگین، هر دو را با هم دارد. به بازی هجومی علاقه خاصی دارد. ضریب اشتباه او در تکلها در اغلب موارد نزدیک به صفر است». از دیگر خصوصیاتش، خاکیبودنش را مثال میزنند. یکی از دوستانش میگوید: «اگر الان با او بیرون بروی، اصلا حس نمیکنی که کسی که کنارت میآید، حسین کعبی است؛ خیلی عادی رفتار میکند». او معتقد است فوتبال برای زمین فوتبال است و وقتی از زمین خارج شدی، تو هم یک آدم عادی هستی مثل بقیه.
مزایای شهرت
البته شهرت برای او همیشه هم دردسرساز نیست. او خیلی از مواقع از دردسرها و مشکلات روزمره دیگر افراد جامعه به همین دلیل فرار میکند؛ مثل وقتی که او با دوستانش برای تفریح با هم رفته بودند بیرون. تصادف اتومبیل آنها با یک ماکسیما برای همه دلهرهآور بود اما وقتی راننده ماکسیما چهره حسین را دید، به سمت او رفت و صورتش را بوسید: «کا! فدا سرت». «ما مقصر بودیم؛ حداقل یک میلیون هم خسارت زده بودیم اما او بدون درنگ رفت». با این حال، هیچگاه شهرت، او را از جایگاهی که دارد دور نکرده است. گاهی اوقات که زمین تمرین پیدا نمیکند، به یکی از زمینهای خاکی محله میرود و چندساعتی با دوستانش تمرین میکند. بعد هم لباس میپوشد و میرود؛ انگار نه انگار که برای خودش در فوتبال، کسی است.
تفریح کردن
البته شهرت برای او همیشه هم دردسرساز نیست. او خیلی از مواقع از دردسرها و مشکلات روزمره دیگر افراد جامعه به همین دلیل فرار میکند؛ مثل وقتی که او با دوستانش برای تفریح با هم رفته بودند بیرون. تصادف اتومبیل آنها با یک ماکسیما برای همه دلهرهآور بود اما وقتی راننده ماکسیما چهره حسین را دید، به سمت او رفت و صورتش را بوسید: «کا! فدا سرت». «ما مقصر بودیم؛ حداقل یک میلیون هم خسارت زده بودیم اما او بدون درنگ رفت». با این حال، هیچگاه شهرت، او را از جایگاهی که دارد دور نکرده است. گاهی اوقات که زمین تمرین پیدا نمیکند، به یکی از زمینهای خاکی محله میرود و چندساعتی با دوستانش تمرین میکند. بعد هم لباس میپوشد و میرود؛ انگار نه انگار که برای خودش در فوتبال، کسی است.