فیلسوفی که حتی در قرن بیستم نیز زندگیاش پر از راز است؛ مردی که برخی از سرسپردگی تامش به نازیسم خبر میدهند و از طرفی از دریدا و فوکو و بوردیو گرفته تا بسیاری دیگر از چهرههای سرشناس قرن بیست و یکم مقهور اندیشههای سخته و دشوار اویند و به آن اعتراف میکنند.
فیلسوف میخواست انسان بیجهان را از بحران دوران جدید برهاند، پس اندیشید و قلم زد تا طرحی نو از مفاهیم هستی و انسان و رابطه آن دو در اندازد و به این ترتیب با پرسش از وجود در رابطه دازاین و جهان به «در جهان بودن انسان» برسد. در این سیر البته بسیاری به هیدگر متقدم و متاخر اعتقاد دارند اما آنگونه که فیلسوف مسلمان معاصر دکتر محمود خاتمی به آن اشاره دارد، بحثهای به ظاهر متعارض و پراکنده هیدگر در آثار اولیه و متاخرش در اصل طرحی دو مرحلهای است برای ارائه جهانی متفاوت با جهان به معنی متداول آن در دوران جدید و اینگونه که غالب مفسران هیدگر پنداشتهاند دو نظریه متفاوت درباره جهان نیست.
به هر جهت در واکاوی راز مانایی و اصالت اندیشههای یک متفکر با مداقه در اندیشه مارتین هیدگر و بررسی تاثیر آن بر اندیشه فلسفی قرن حاضر بهنظر میرسد باید همنوا با هانا آرنت شویم که درباره معلمی که روزی محبوبهاش نیز بود میگوید: «این توفانی که از جانب هیدگر بر ما میوزد، همچون آنی که بعد از هزاران سال هنوز از جانب افلاطون وزان است، از آن این قرن نیست، بلکه زاده سرچشمههای آغازین و آنچه از خود بهجا مینهد چیزی به کمال است که چونان هر چیز کاملی به سرچشمههای آغازین برمیگردد.»
این جستار اما تنها یاد کردی از زندگی مردی است که خود به آنگونه که زندگی میکرد وقعی نمینهاد چرا که خود عمیقا اعتقاد داشت (باید راه اندیشه فیلسوف را به جای زندگی او مطرح کرد). اینگونه بود که پیر مرد مهربانی که همیشه خنده دلنشینی (و البته به اعتراف شوخی _جدی خودش اغواگرانه) بر لب داشت و عاشق کوهنوردی و راهپیمایی در جنگل بود، در عین حال مدال نازی به سینه میآویخت و در اخراج اساتید و دانشجویان مخالف نازیسم در دانشگاه فرایبورگ نقشی محوری بر عهده گرفت. اگر چه فیلسوف در مصاحبهای با عنوان «فقط خدا میتواند ما را نجات دهد»که درست 10سال قبل از مرگش با رودلف آئوگ اشتاین برای مجله اشپیگل کرده بود و در عین حال خواسته بود تا بعد از مرگش این مصاحبه چاپ نشود، خواست تا اعتقاد و فعالیت خود در حزب نازی را توجیه کند.
اما وقتی از تاثیرگذاری هیدگر صحبت میشود از بررسی این تاثیر بر اندیشه ایرانی نباید غافل شد؛ تاثیری که روزگاری به جدال قلمی و فکری نیز در بین طرفداران و مخالفان این فیلسوف در محافل روشنفکری و گاه آکادمیک ما کشیده شد.
با این وجود تنها چند سالی است که ما توانستهایم ترجمه یکی از مهمترین آثار هیدگر یعنی هستی و زمان را به زبان فارسی داشته باشیم و همینطور آثار دیگری چون «متافیزیک چیست» و« چه باشد آنچه خوانندش تفکر» را، تا به همت پژوهنده و مترجم توانایی چون آقای سیاوش جمادی در ایران جدای از دستافشانی یا نفرین از سر حب و بغض، بتوانیم با اثر متفکر به همزبانی و همدلی دست پیدا کنیم تا شاید بشود با آن به ستاره آسمانها دست پیدا کرد؛ ستارهای که بر سنگ یادبود قبر فیلسوف در کلیسای مارتین مقدس روستای مسکیرش در بادن آلمان نقش بسته است و یادآور این سخن مشهور فیلسوف است که« اندیشیدن، خود را به اندیشهای یگانه سپردن است؛ اندیشهای که روزی همچون ستارهای بر بام آسمان خواهد درخشید.»