مهران و نیرو در خیابان شیر و خورشید سابق و هلالاحمر فعلی. اعتبار در شاهپور یا وحدتاسلامی و همچنین از چندین و چند پزشک انساندوست و شریف همچون دکتر حفیظی و دکتر قوامپور و نامدارانی چون پروفسور یحیی عدل و لقمانالدوله ادهم یاد کردیم و امروز سراغ دکتر محمود خان شیمی میرویم.
قبل از آنکه به رشته تخصصی دکتر محمودخان شیمی اشاره کنم، این نکته را نیز باید یادآور شوم که رداد همان شکستهبند بود، چشمپزشکی را کحال میگفتند و آنکه دندان میکشید و پر میکرد نامش مسنن بود.
دکتر محمودخان شیمی آخرین اولاد میرزا کاظم محلاتی است. در سوم شعبان ¨عید میلاد حضرت امام حسین¨ع در سال 1287 قمری غ1248 شمسیف در شهر تهران محله باستیان غباستیونف کوچه معین اصطبل تولد یافته، از پدر به خواجه نصیرالدینطوسی و از مادر به حضرت رسول اکرم¨ص میرسد...
پدرش میرزا کاظم، روی خوش بیان، خوش تحریر و دانشمند و از اولین مترجمین معلم زبان فرانسه بوده است که پس از بازگشت از سفر فرنگ به جای دکتر فوکتی به عنوان معلم ترکیب شیمیایی و دواسازی دارالفنون برگزیده شد و تا پایان حیات خود به این شغل اشتغال داشته است.»
مراقبت پدر و مادر موجب شد وارد مدرسه دارالفنون شده و «طبق ژورنال سال 1301 قمری وارد دوره شیمی شده و همواره شاگرد ممتاز دوره خود باشد.»1 وی پس از 7 سال تحصیل در رشته طب، به درجه دکتری نائل آمد و «دوره خصوصی کحالی» که همان تخصص چشمپزشکی باشد را نزد دکتر راتولد به اتمام رساند و گواهینامه آن را دریافت کرد.
او در سال 1309 قمری با عنوان «حافظهالصحه عمومی» شناخته میشد و در وبای عام همین سال، با همکاری دکتر فوریه ـ پزشک مخصوص ناصرالدینشاه ـ این بیماری را مهار و مقداری را از مرگ حتمی نجات دادند. او در سال 1314 به معاونت مسیور و وکوبرن فرانسوی رسید و معلم فیزیک و شیمی دارالفنون شد و تحت ریاست مسیو واشر بلژیکی، به سمت معلمی فیزیک و شیمی مدرسه فلاحت ¨کشاورزی نیز منصوب شد.
در سال 1341 قمری، مأمور تأسیس مدرسه دواسازی و آزمایش دواسازان شد و تا هنگام بازنشستگی، در آن مدرسه این رشته را تدریس کرد. او در مهرماه سال 1313 شمسی، تقاضا کرد تا بازنشسته شود و از آن پس در مطب شخصی به مداوای بیماران مشغول شد. «دکتر محمود شیمی، مردی بود بسیار عمیق، بردبار، متواضع، به کلی بیاعتنا به مادیات، با فرزندان در عین سختگیری بسیار مهربان بود و شعارش همواره «خدمت به خلق» بود و در این راه به حد افراط فداکاری میکرد.»
با آنکه از حیث خلاقیت و مرتبه علمی کمنظیر بود و بیماران بسیار داشت و با آنکه بار خانوادهای 10 نفری را به دوش میکشید، به هیچوجه به مادیات توجه نمیکرد. هیچگاه نه تنها حق ویزیت معین نکرد، بلکه به بیماران کماستطاعت کمک مالی میکرد. بدینلحاظ قادر نشد خانهای محقر برای آسایش خویش بخرد، همواره اجارهنشین بود و خانه به دوش. بارها در نیمه شبهای تاریک اشخاص ناشناسی به عنوان بیمار داشتن، وی را با لاله ¨چراغ با خود بردند و اموالش را به سرقت بردند.
با وجود این، باز اگر در نیمه شب ناشناسی لاله به دست به عنوان بیمار سخت داشتن، به سراغ او میآمد، به امید شفای بیماران از رفتن تن نمیزد. مرحوم حبیب یغمایی که از شاگردان دکتر محمودخان شیمی در دارالمعلمین عالی بوده است، نقل میکرده: بارها از بعضی علمای وقت شنیدم که میگفتند: اگر 2 نفر عادی در این دیار پیدا شود، به تحقیق یکی دکتر محمودخان است و ما با کمال میل حاضریم پشت سر او نماز گذاریم.»
1دکتر محمودخان شیمی در «نیمه شب هشتم دی ماه سال 1333 شمسی در سن 85 سالگی دارفانی را وداع گفت. مزارش در کنار مزار پدرش در جنوبی سکوی صحن ابنبابویه قرار دارد و اشعار زیر که از خود اوست، روی سنگش حک گردیده.
من چشیدم سرد و گرم روزگار در ضمیرم بود عزم و پشتکار مهربان بودم به بیماران خود دوستی کردم به همکاران خود بودهام در کار، اندر روز و شب تا کنم خدمت به فرهنگ و ادب من نکردم غیبتی از این و آن من نیازارم کسی را با زبان گر خطایی سر زد از من بیخبر بارالها، از گناهم درگذر × × ×
دکتر محمودخان شیمی دارای تألیفاتی چند برای تدریس در دارالفنون بود. کتاب مختصر شیمی آلی او در سال 1314 قمری به چاپ رسید. او همچنین کتاب مفصل شیمی را برای مدارس تدوین کرد و تاریخ ناپلئون را نیز ترجمه کرد. کتابی نیز به نام «دواسازی» به خط وی باقی مانده است.
در خلاصه کارنامه دکتر محمودخان شیمی درباره لیاقت او چنین آمده است: «عملیات اداری، قابل تحسین؛ رفتار، بسیار خوب؛ لیاقت، کاملاً دارا هستند؛ حضور و غیاب در اداره،تا به حال غیبت نداشتهاند؛ صلاحیت خدمت که فعلاً دارند، تدریس؛ صلاحیت خدمت در آتیه، ریاست مدرسه علوم طبیعی؛ استحقاق ترفیع رتبه، دارند و اضافه حقوق.1»
این خلاصه کارنامه را محمدحسین خان ادیبالدوله رئیس وقت مدرسه دارالفنون راجع به محمودخان شیمی نوشته است و اگر خواستید بدانید ادیبالدوله که بود، همین قدر کافی است که بگویم: روزی غلامعلی ملیجک عزیز کرده ناصرالدین شاه شیشه مدرسه دارالفنون را شکست و ادیبالدوله ضمن پیچاندن گوش او، سخت مورد مؤاخذهاش قرار داد.
او به ناصرالدین شاه شکایت کرد و از شاه خواست تا از ادیبالدوله بهخاطر این کار مؤاخذه کند. ناصرالدین شاه به عزیز کردهاش گفت: ملی جان، من هم از ادیبالدوله میترسم، و به راستی چنین بود، چون ادیبالدوله بسیار سختگیر و منضبط بود.2 روان این بچه محل قدیمی ما که در خیابان باستیون خانه و مطب داشت، شاد و مأوایش جنتالهی. یادش بخیر، آدمهای قدیمی حتی اگر پزشک میشدند و مثل محمودخان شیمی در ماه 80 تومان هم حقوق میگرفتند، سر پیری بیخانه و کاشانه، مستأجر خانه این و آن بودند.
پینوشت:
1ـ تاریخ طب و طبابت در ایران، ج دوم، ص 21 ـ 315، سازمان اسناد ملی، 1382، تهران.
2ـ مدرسه دارالفنون، ص 27، سازمان میراث فرهنگی کشور، 1382، تهران. آنفلوانزای قدیمی در گذشتههای نه چندان دور، آنفلوانزا را مشمشه میگفتند و آیا نوع خوکی و یا انسانی و نوع دیگر حیوانیاش وجود داشت یا خیر، اللهاعلم.
ولی همینقدر بدانید که همین بیماری ساده، حسابی کشت و کشتار به راه میانداخت و به همچنین بیماری ورم گلو خنازیر میگفتند. دیسانتری یا ذوسنطاریا بیماری اسهال خونی بود و یامان نیز نوعی درد مفاصل بود که شباهتی به گرفتگی و از کار افتادن عضلات داشت که در روزگار ما به آن امـاس میگویند و شقاقلوس یا شاقولوس نیز قانقاریا است که موجب قطع عضو میشود و به همین طریق قرحه و ثبور که جوش و کورک بودند.
همشهری محله - 11