خیلیها کولرها را زودتر از معمول هر سال خاموش کردند و با آغاز فصل پاییز، در و پنجرهها، شبهنگام بسته شدند و لحاف و پتو جای ملحفه را گرفت. بعید نیست با تداوم سرما و ریزش باران، سال آینده اوضاع سدها برای تأمین آب و برق بهتر شود.
امروزه به لطف هزار و یک مدل وسیله گرمایشی، تحمل سردی هوا برای خیلی از ما کار دشواری نخواهد بود، برخلاف زمستانها در تهران قدیم که گاهی به سختی سپری میشدند در سالهایی نه چندان دور، آنوقتها که خانهها را با کرسی گرم نگه میداشتند، آنهایی که دوراندیش بوده و علاوه بر «جیکجیک مستونه» فکر زمستان نیز بودند، با خریدن زغال و «گوله» به استقبال فصل سرما میرفتند.
از آنجا که سرما، به قاعده و سروقت ـ اوایل پاییز ـ میآمد و به موقع ـ نیمه اسفند ـ میرفت، در همان چله تابستان زغالشان را خریده و انبار میکردند. محل عمدهفروشی زغال در کوچه زغالیها در خیابان امیرکبیر، خیابان پامنار، میدان علافها و حوالی میدان امینالسلطان بود.
برای گرم نگاهداشتن خانهها، علاوه بر زغال و گوله، نیاز به منقل آهنی ـ و یا بعضاً برنجی ـ و کرسی بود و راسته خیابان خیام از تقاطع خیابان بهشت رو به پایین و از چهارراه گلوبندک به سمت میدان اعدام، مرکز فروش کرسی در قد و قوارههای فراوان بود. منقل نیز در راسته خیابان صاحبجمع رو به پایین و چهارراه سیروس و حوالی آن پیدا میشد.
ضمن آنکه در میدان سرچشمه ـ که امروز ما چهارراه مینامیمش ـ فروشندگان کرسی و زغال نیز در گاراژهای بزرگ آن حوالی، کسب و کار پررونقی در تابستانها و بعضاً زمستانها داشتند.
چهارراه گلوبندک و کرسیهای قرص و محکم
هنوز هم برخی نجاریهای قدیمی در پایین دست خیابان بهشت حضور دارند و بعید نیست در میان انواع و اقسام در و پنجرههای چوبی و چهارپایههای چوبیشان، کرسی چوبی هم پیدا شود. در دهه 1330 و 1340 در سمت شمال و جنوب این چهارراه ـ به سمت غرب ـ فروشندگان کرسی تعداد زیادی کرسی را از کوچک تا بزرگ روی هم چیده و به انتظار مشتری مینشستند.
کرسی دارای ابعاد مختلف و بیشتر مربعشکل، با ارتفاع 60، 70 سانتیمتر و ابعاد 5/1×5/1 بود. در هر طرف کرسی، دو نفر میتوانستند بخوابند. کرسی دارای 4 پایه بود که با 4 قطعه چوب به هم متصل و محکم میشدند در محل تلاقی پایهها با بد نه از فلزات به عنوان زانو و چفت و بست کمتر استفاده میشد و با «نر و ماده» کردن چوب و درست کردن «کُم» و به کار بردن سریشم، آن را با میخ محکم میکردند. خانوادهها بسته به تعداد جمعیت، کرسی به قاعده و اندازه مورد نیاز را تأمین میکردند.
خیابان خیام و مولوی و فروش منقل و کفگیر و انبر
منقل کرسیها، معمولاً دایرهای شکل بودند که از آهن سیاه ساخته میشدند. دو سمت منقل جای 2 دستگیره بود و کف آن را با گچ اندود میکردند تا آتش «گوله» و «زغال» سوراخش نکرده و برای سالهای بعد نیز به کار آید. تهیه منقل با آهن سفید ـ که ما امروز به آن گالوانیزه میگوییم ـ چندان مرسوم نبود و منقلهای برنجی همراه با انبرهای شکیل، به کار کرسی نمیآمد.
انبر مخصوص کرسیهای معمولی خانهها، اغلب آهنی بود و با یک گیره در وسط آن، موجب میشد جابهجایی زغال از روی منقل به راحتی انجام شود، برای آنکه گرمای منقل هدر نرود، با آن خاکستر بر روی گوله میریختند، تا «آتش زیر خاکستر» باشد.
لحاف کرسی و بازار علافها
در پاییندست امامزاده سید اسماعیل دو میدان یا بازار قرار داشتت. میدان مالفروشها و میدان علافها. در میدان مالفروشها، انواع و اقسام چهارپایان و وسایل مربوط به راندن آنها ـ رانکی، خاموت، مگسپران، باباقوری، دهنه، نعل، زنگوله، چشمبند، لگام، تنگ و... ـ به فروش میرسید. در میدان علافها، علاوه بر فروش علوفه، زغال و چوب سفید نیز فروخته میشد.
زغال چه در کوچه زغالیها و چه در میدان علافها، اگر در تابستان به فروش میرسید، خشک و بعضاً مرغوب بود. هر چند زغال حوالی چهارراه سرچشمه و کوچه زغالیها، مرغوبتر بود، اما قیمت بیشتری هم داشت. این زغالها بیشتر از چوبهای گرد و قطور تهیه میشد و آتششان مرغوبتر بود. اما بعید نبود که زغال میدان علافها از چوب نامرغوب و تخته باشد و آتش «به دردخوری» برای زمستان درست نکند.
نگونبخت آنکه در فصل پاییز و زمستان برای خرید زغال اقدام میکرد و زغال آب زده و سنگین و گولههای نامرغوب دارای سنگ را به قیمت گران به او میفروختند و هرگز کرسیاش گرمای کافی نداشت. درهمان حوالی و اطراف چهارراه مولوی، چندین مغازه «ندافی» و حلاجی، لحاف کرسی میدوختند و بیشترشان با پهنکردن لحاف کرسی بزرگی در پیادهرو، علاوه بر جلب مشتری، مانع تردد راحت اهالی و عابران هم میشدند.
لحاف کرسی بر دو نوع بود. آماده و یا سفارشی و در خانه دوخته شده. لحاف کرسی آماده، چندان مرغوب نبود و به جای پنبه، معمولاً در آن «کرک» و پشم نامرغوب و چه بسا پوشال میریختند و مثل زغال آبخورده اصلاً به کار نمیآمد. اما لحاف کرسی سفارشی بیشتر در خانهها دوخته میشد و خانمهای خانهدار، با خریدن پنبه مرغوب و پارچههای ساتن، چیت و کتان، آن را به « لحاف دوز» میسپردند و با دقت مواظب «کوک»ها و بخیههای دست لحافدوز بودند تا «لحاف کرسی» درست درمانی برای زمستان داشته باشند.
این آقا ظاهرا فردی به نام سید قهوه چی است که در روزهای سرد زمستان چای داغ به تهرانی ها می داده. به آن آقایی که کنار تصویر به جای چای با چپق خودش را گرم می کند نگاه کنید. آن قدر سرگرم چپق کشیدن است که حتی دیدن دوربین که آن موقع وسیله ای عجیب بود هم حواسش را پرت نکرده.
همشهری محله - 12