یعنی اگر بخواهیم درستتر بگوییم، پاداشی که هر یک از ما در برابر خوبی میگیریم، ما را به ادامه خوبی کردن و رفتار خوب داشتن تشویق میکند.
ولی حتماً این ضربالمثل را هم شنیدهاید که کلوخانداز را پاداش سنگ است. نمیدانم این ضربالمثل از چه زمانی و چرا وارد فرهنگ ما شده است؛ اما لااقل من تا حالا ندیدهام کسی با این ضربالمثل و مفهومی که القا میکند اظهار مخالفت کند. گویی همه به مجازاتی سنگینتر از بدی اولیه قائلیم.
البته از یاد نبردهام که ضربالمثلها، سخنان حکیمانه و پند و نصیحتهایی هم درباره گذشت و بخشش داریم؛ ولی راستش گاهی حس میکنم به آن یک ضربالمثل بیشتر توجه داریم و عمل میکنیم تا به آن همه آیه و حدیث یا پند و اندرزی که در فرهنگمان، ما را به بخشش و گذشت توصیه کرده است.
اینها را گفتم تا به این نکته برسم که چند وقتی است توی کلهام میچرخد؛ این که خدا با خوبی و بدی ما چهطور برخورد میکند؟ حتماً این وعده خدا را شنیدهایم که پاداش خوبی را 10 برابر میدهد و بدی را عیناً به آدمیان برمیگرداند. یعنی درست خلاف آنچه که در آن ضربالمثل آمده است که مجازات بدی را چند برابر میبیند.
اما اگر کمی بیشتر بگردیم به نتایج دیگری هم میرسیم. آنچه بیشتر شنیده و خواندهایم این است که خداوند فرشتههایی به کار گماشته تا مراقب کارهای خوب و بد ما باشندو همه را دقیق یادداشت کنند که هنگام حساب و کتاب کارهایمان دو دفتر فرشته سمت راست و فرشته سمت چپ را سبک سنگین کنند و وضع آدمی معلوم شود که کفه ترازوی اعمالش به نفع خوبی میچربد یا به سمت بدی؟
بعضیهایمان از بچگی هم یک جور حس خاص نسبت به فرشته سمت چپ داشتیم طوری که فکر میکردیم خدای نکرده انگار نوعی بدجنسی دارد و از سر بدجنسی میخواهد همه کارهای بد ما را ثبت کند تا چیزی از دست نرود و ما از مجازات کارهای بدمان نجات پیدا نکنیم.
ولی خدا توی سوره رعد حرف عجیبی میزند. از فرشتههایی حرف میزند که نگهبان انسانها هستند تا او را از هلاکت و نابودی حفظ کنند. خدا میگوید که برای هر آدمی نگهبانان و مراقبانی گرداگرد او در نظر گرفته است تا او را به فرمان خدا، از فرمان خدا حفظ کنند. یعنی چون انسان نمیتواند خود را حفظ کند خداوند فرشتگانی را مأمور حفظ او میکند.
بعد از این، جمله معروفی میآید که شاید بارها آن را شنیده و خوانده باشیم. جمله این است که خداوند وضع هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر آنکه خود حالات روحی خود را دگرگون کنند. البته این دگرگونی برای تغییر از حالت خوب به بد است. یعنی خدا گفته که انسانها تا وقتی که حالتهای خوب خود را از دست ندادهاند و خوبی درونی خود را به بدی تبدیل نکردهاند خداوند نعمتهای خود را از آنان دریغ نخواهد کرد. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید: این جمله «چکیدهاش این است که خداوند چنین حکم رانده و حکمش را حتمى کرده که نعمتها و موهبتهایى که به انسان مىدهد مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، که اگر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمتها و موهبتها هم جریان داشته باشد...»
با این حال، خدا کارها و حالتهای خوب آدمی را بلافاصله به آثار خوب و خیر وصل میکند؛ اما در مورد کارهای بد چنین رفتاری با انسان ندارد. هرچند خود خدا میگوید که وقتی برای کسی بد بخواهد هیچ نیرویی نمیتواند مانعش شود؛ ولی باز هم خودش جایی دیگر میگوید که هر بدی که به انسان میرسد، نتیجه اعمال خود اوست و خدا از بسیاری از بدیهای انسان میگذرد.
علامه طباطبایی در این باره میگوید که این سخن خدا نشانه آن است که بسیاری از کارهای بد و ناپسند انسان را میبخشد و آثار منفی آنها را محو میکند. وی در باره همراهی و ارتباط کارهای خوب و آثار مثبت آن از یک سو و ارتباط کارهای بد و آثار منفی آن از سوی دیگر، بهجز بدیهایی که خدا عفو میکند، میگوید که این همراهی اقتضای توافق و سنخیت اجزای عالم با یکدیگر است که هر نوعی را به نهایت مقصد خود میرساند.
او اضافه میکند که گویا غیر از نوع انسان، هیچ موجود دیگری از فطرت اصلی خود منحرف نمیشود. نوع انسان هم اگر از مسیر فطرت خود منحرف نشود، دنیا متناسب با سعادت او پیش میرود و اگر از آن مسیر دور شود، تعادل میان اجزای هستی به هم میخورد و همین خود باعث میشود که نعمت از او دور و نظام زندگیاش مختل شود. البته این نکته مربوط به نوع است نه شخص.یعنی خوبی کردن و خوب بودن یک قوم مهم و مؤثر است و انحراف یک قوم باعث از دست رفتن نعمت های دنیا و آخرت میشود. تأثیر خوب بودن فرد ، بر زندگی معنوی اوست؛ اما خوب بودن یک قوم زندگی مادی و معنوی آنان را در مسیر برخورداری از نعمت ها نگه می دارد.
علامه طباطبایی به روایتی نیز اشاره میکند که در آن به نقل از امام سجاد(ع) آمده است که چهار دسته گناه باعث تغییر نعمت از یک قوم میشود: ظلم به مردم، ترک عمل خیرى که بدان عادت شده، کفران نعمت و ترک شکر، و این همان است که خداوند دربارهاش فرموده: «ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم»