حدود 50شب متوالی سریالی با نام شمسالعماره از شبکه دو سیما مهمان خانهها بود، با یک گروه حرفهای و بازیگران بنامی که حضور یکی از آنها در فیلم یا سریالی مخاطب را پای گیرنده تلویزیون نگه میدارد. یکی از این بازیگران فرهاد آئیش در نقش مشرحمت است. آئیش از نویسندگان و کارگردانهای فعال در حوزه نمایش است.
- چه مدت طول کشید تا با شخصیت مشرحمت در سریال شمسالعماره ارتباط برقرار کنید و این ارتباط به چه شکل ایجاد شد؟
اصولا نقشی را که ایفا میکنم سعی میکنم آن را از درون خودم پیدا کنم. در واقع وقتی یک نقش را قرار است بازی کنم، سعی میکنم ابتدا از طریق متن آن را بشناسم، بعد از طریق نگاه کارگردان، بهطوری که از کلیت کار دور نشوم. در انتها سعی میکنم، فصل مشترکهایی بین شخصیت خودم و آن شخصیت که بازی میکنم پیدا کنم و روی آنها سرمایهگذاری کنم تا در آخر آن نقشی که بازی میکنم هم من باشم و هم آن شخصیت. برای شخصیت مشرحمت هم از موقعی که توانستم بهصورت نسبی از پس این چالش برآیم که یک مشرحمت درون خودم حس کردم و توانستم با آن زندگی کنم و در واقع لذتش را ببرم.
- معمولا در کارهای روتین و هر شبی زمان زیادی صرف ضبط کار میشود و بازیگر زمان بیشتری با نقش درگیر است. حال که کار ضبط تمام شده چطور از شخصیت مشرحمت جدا و دور میشوید؟
یک کم دلم برایش تنگ میشود. روزهای آخر قبل از پایان کار همه ما عزا گرفته بودیم، به این خاطر که باید از چیزیکه درون خودمان بود خداحافظی میکردیم، چیزی که ماهها با آن زندگی کردیم. از طرفی کارهای روتین خیلی وقت و انرژی میگیرد و ما 5ماه تمام کارکرده بودیم، در عین حال این خستگی باعث میشد که بدمان نیاید کار تمام شود و یک استراحتی بکنیم. این دوگانگی وجود داشت. در زندگی من همیشه اینطور بوده رفتن به یک نقش، با آن زندگی کردن و جزئی از خود کردن و بعد هم خداحافظی و فراموش کردن. دیگر خیلی جداشدن از نقش برایم کار سختی نیست. بعضی از نقشها هستند که روی آدم تا مدتها میمانند نقشهایی که شما با آن درگیری روانی دارید؛ ولی نقش رحمت شیرینتر، سادهتر و روانتر از این حرفها بود که بخواهد من را اذیت کند و مدتهای طولانی با من بماند.
- با وجود شناختی که از مشرحمت پیدا کرده بودید چقدر روی دیالوگها نظر میدادید و آیا از بداهه هم در طول کار استفاده کردید؟
به آن معنایی که در گذشته استفاده میشد از بداهه استفاده نکردیم، در واقع هم سیستم کاری پروژه و هم کارگردان ظریفتر و حساستر از این موضوع بود، بعد از اینکه نقش شکل گرفت گهگاهی میشد که فلان دیالوگ و یا عمل بهنظر من یا سامان مقدم میآمد که این میتواند به راحتی بخشی از شخصیت رحمت باشد یا نباشد و تغییرش میدادیم. این اواخر وقتی حس میکردم دیالوگی بهراحتی در دهان رحمت نمیچرخد تغییر میدادم ولی آن طور نبود که بنشینم و بداهه کاری کنم حتما قبل از اینکه من این را بخواهم بگویم با کارگردان در میان میگذاشتیم، صحبت میکردیم و تصمیم میگرفتیم که چه بشود و بعد انجامش میدادیم دیگر به این بداهه نمیگویند ولی جرقهاش یک بداهه بود.
- سامان مقدم بهعنوان کارگردان برای بازی دست شما را باز گذاشت؟
خیلی زیاد؛ یکی از دلایلی که من میتوانم به راحتی ادعا کنم ایشان یکی از کارگردانهای بسیار خوب هستند، این است که درک عمیقی از تقسیم کار بین بازیگر و کارگردان دارند. یعنی اینکه نه اجازه میدهند که بازیگر در حیطه کارگردانی ایشان دخالت کند و نه در حیطه خلاقیت بازیگر دخالت میکنند. در واقع شعاری که من خودم بهعنوان کارگردان به بازیگر میدادم این بود: همیشه به سراغ بازیگر اگر میروید (بهعنوان کارگردان) نرم و آهسته روید/ مبادا که ترک برداردچینی نازک خلاقیتش. در واقع من فکر میکنم که سامان مقدم قلبا به یک چنین شعاری ایمان دارد.
- بازی شما و خانم گلچین به خوبی دیده شد و این نشان از بده بستان و تعامل شما با ایشان است. چقدر با خانم گلچین قبل از ضبط تمرین میکردید؟
ایشان بازیگر بسیار حسی، تکنیکی و مسئولی هستند و جزو آن عده از بازیگرانی هستند که مشق خانه انجام میدهند، حتما تمرین میکنند، نگران هستند و با روی باز و با انرژی و انگیزه آمادگی تمرین بیشتر و بیشتر را دارند. ما ابتدا کمی مشکل داشتیم به این خاطر که متن بهگونهای بود که نمیتوانست رابطه خوبی بین ما ایجاد شود و آن بهدلیل رابطه خصمانهای بود که بین رحمت و زیور وجود داشت؛ متلکهای زن و شوهری که پشتش یک نوع رنجش و دوری روح و روان از هم است، که ما این را در بین خیلی از زوجهای ایرانی میبینیم.
به خواهش ما نویسندگان کار قبول کردند اگر چه بخشی از تضادهای معمول را نشان میدهند، یک عشق پنهان را بین این دو بگذارند، به این معنا که رحمت و زیور همدیگر را دوست دارند، عاشق هم هستند و از این زندگی احساس خوشبختی میکنند و خوب هر از چندگاه مشکلات و تضادهایی هم با هم دارند. این باعث شد که رابطه ما خیلی شیرین جلوه کند و بدهبستانهایی که بهوجود آمد آنقدر شیرین و لذت بخش بود که ما هر دو از این تمرینها لذت بردیم.
- اگر این اتفاق رخ نمیداد و این تغییرات ایجاد نمیشد فکر میکنید این شیرینی که در بازی شما و خانم گلچین دیده شد بهوجود میآمد؟
من فکر نمیکنم. این به این معنا نیست که اگر دو شخصیت در یک فیلمنامه با هم تضاد و جنگ دارند با هم بده بستان هم ندارند. من و خانم گلچین هم میتوانستیم در آن صورت بده بستان داشته باشیم ولی بهنظر من رابطه آن قدر شیرین در نمیآمد. من خودم همیشه بهعنوان نویسنده و کارگردان این حساسیت را دارم که وقتی یک زن و شوهر را تصویر میکنم دو آدم مستقل از هم را فقط تصویر نکنم، بلکه در عین حال که دو آدم مستقل را تصویر میکنم یک زن و شوهر را به تصویر بکشم که مخاطب وقتی نگاه میکند باور کند. این ظرافت میخواهد و این در نگاه مقدم و نویسندگان کار وجود داشت.
- بهنظر شما مشرحمت بیشتر تیپ بود یا شخصیت؟
من این تقسیمبندی را دوست ندارم. در زندگی دیده و تجربه کردهام آدمهایی را که تیپ بودهاند. با آن تعریفهایی که در ذهن داریم ما گاهی در زندگی آدمهایی را میبینیم که کمی غلو شده هستند و وقتی آنها را میبینیم یک دفعه خندهمان میگیرد و میگوییم این آدم چه تیپ جالبی داشت. برای یک سریال تلویزیونی که قرار است طنازانه و کمدی ارائه شود ما گاهی به شخصیتهایی نیاز داریم که یک کم غلو شده باشند و یا کاریکاتوری از یک انسان، ولی آیا میشود یک چنین کاراکتر غلو شده و کاریکاتوری را ارائه داد که اینقدر صادقانه باشد و مردم آن را باور کنند و دوست داشته باشند؟ در آن صورت دیگر این تقسیمبندیها جواب نمیدهد به این خاطر که میبینیم هم تیپ است هم شخصیت و مقبول دلها قرار میگیرد.
- چقدر روی جنبههای زیباییشناسی طنز شخصیت رحمت کارکردید؟
اصولا هر مقوله در کارهای نمایشی چه تئاتر، چه تلویزیون و چه سینما، برای من زیباییشناسیاش بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد. من عقیده دارم اگر منطق زیباییشناسی نقشی را من رعایت کنم خودبهخود منطق محتواییاش هم تعالی پیدا میکند، بدون اینکه من به آن آگاه باشم. من بیش از هر چیز به این مسئله فکر کردم که چطور این نقش میتواند طناز باشد، چگونه این نقش میتواند بر لبهای مخاطب خنده بنشاند، ولی درعین حال جلف نباشد و باج ندهد. درعین حال یک واقعیت و منطق واقعی زندگی آن آدم را حفظ کند و در کل یک آدم باشد.
- فکر نمیکنید به نوعی مشرحمت بیشتر میخواهد با بیان طنز در زمینه کاهش مصرف یک نوع فرهنگ ایجاد کند یا نوعی پیام بدهد؟
یکی از اهداف پروژه این فرهنگسازی بود و قرعه هم بهنام مشرحمت افتاد که بشود این هدف را طوری در بطن شخصیت رحمت ریخت که هر چه کمتر مشهود باشد. اگر ما یک شخصیتمان فقط راجع به این مسئله صحبت میکرد خیلی بهتر مخاطب قبول میکرد. بزرگترین مسئله و چالش من این بود که این فرهنگسازی را پشتیبانی کنم، ولی بهگونهای نامرئی، گاهی هم غلو میشد.
- شما بارها درباره طنز موقعیت صحبت کردید چقدر با اینکه شمسالعماره هم یک سریال طنز موقعیت است موافقید؟
شمسالعماره یکی از معدود کارهایی بود که ادعا کرد طنز موقعیت است و واقعا هم بود.
- یعنی قصه آنقدر پر رنگ نبود و دیالوگهای آنچنانی برای ایجاد طنز و خودنمایی وجود نداشت.
این نوع از طنز هنوز در ایران جا نیفتاده و نمیتواند به راحتی مقبول عام واقع شود. این سریال بیش از کارهای دیگر تلویزیون در ارتباط با موقعیت و کمدی موقعیت عملکرد داشت. در ایران رضا عطاران هم گرایش بیشتری به این سمت دارد اما فرهنگ ما خیلی به این سمت و سو علاقه نشان نداده است. معتقدم در دهه آینده کمدی موقعیت جایگزین خیلی دیگر از کمدی میشود.
- کار به روزهای پایانی نزدیک شده، فکر میکنید چه نکات ضعفی در مورد شخصیت رحمت در این سریال وجود دارد؟
شعارها و فرهنگسازی که داشت، اگر کمی رقیقتر ارائه میشد بهتر بود. من مخالف فرهنگسازی نیستم ولی تا حدی که غلو آمیز نباشد.
- یعنی بهنظر شما جای فرهنگسازی نبود و به نوعی درست عمل نکرد؟
کمی غلو شده بود، من فکر میکنم باید کمتر از آن چیزی که ما انجام دادیم ارائه میشد. مسئولانی که در این زمینه همراه ما بودند گاهی اوقات بهصورت کمی با مسئله برخورد میکردند. این میتواند درسی باشد برای همه ما که همان قدر که یک کار از نظر زیباییشناسی ظرافت دارد، مسئله فرهنگسازی هم باید با ظرافت انجام شود. مسئله دیگر درباره نقش رحمت، کار از نظر ساختار درام بر سه موضوع تکیه میکرد، یکی کل خانوادهای که در عمارت بودند، دیگری خانواده خود رحمت و بخش سوم شخصیت همسایه با بازی ارژنگ امیرفضلی بود. آن شخصیت کمی با مشکل مواجه شد و بلاتکلیف ماند و به مرور هم حذف شد. با حذف آن مسائلی که برای شخصیت رحمت برنامهریزی شده بود روی هوا ماند؛ مثل سادهانگاریهایش و خرافاتی بودنش که تحتتأثیر همسایه بود، با حذف شخصیت همسایه خلأش تا حدی حس میشد.
- آیا بعد از بازی در نقش مشرحمت شما را بهزودی در تلویزیون خواهیم دید؟
معمولا تصمیمات بزرگ به این شکل نمیگیرم. وقتی نقشی به من پیشنهاد میشود اگر حس کنم دوستش دارم و از آن لذت میبرم و در مسیر شناخت آن نقش به نوعی خودشناسی خواهم رسید میپذیرم، حالا در هر زمینهای که باشد. ولی ترجیح میدهم مثل نقش رحمت را فعلا بازی نکنم و بهدنبال چالشهای دیگری بروم.