اما این استقبال نه به واسطه داستان پرکشش که بهدلیل حضور شخصیتهای متفاوت سریال است. معمولا در یک اثر موفق تلویزیونی چند عنصر اصلی این موفقیت را تضمین میکنند؛ نخستین عنصر کشش داستانی است؛ هرچه فیلمنامه قویتر و داستان مورد روایت سریال دارای فراز و فرود بیشتر باشد، رضایت بیننده بیشتر میشود. البته اگر فیلمنامه یک سریال از یک اثر ادبی شناخته شده اقتباس شود بسیار موفقتر است، چرا که الگوی روابط شخصیتها و سرگذشت آنها قبلا در ذهن نویسنده شکل گرفته است.
در مرحله بعدی، شخصیتها قرار دارند که تافتهای جدا بافته از داستان نیستند و قوام شخصیتپردازی چه در عرصه ادبیات و فیلمنامه و چه در عرصه تصویر از عوامل دیگر موفقیت یک سریال تلویزیونی است. البته شاخصههای دیگری نیز در این امر دخیلند اما برای نگاه به سریال شمسالعماره دقیقشدن در این دو بخش کفایت میکند.
چنان که ذکر شد شمسالعماره سریالی نسبتا مفرح است اما این امتیاز به هیچ وجه به داستان سریال ربطی ندارد.
در حقیقت اصلا شمسالعماره داستان قابل ذکری ندارد. اگر از یکی از مخاطبان تلویزیون بخواهید که داستان سریال را تعریف کند، بیش از دو خط نمیتواند پیش برود.
چون کل روایت در یک موقعیت یعنی موقعیت ورود خواستگاران جدید دچار جمود میشود. در حقیقت آن انرژی ابتدائی فیلمنامه در ارائه یک روایت جذاب خیلی زود مهار شده و سطح سریال را در سطح یک برنامه معمولی برای سرگرمی نسبی مخاطب عام پائین میآورد.
چرا که به محض اینکه داستان پای خود را پس میکشد، شخصیتها پا را وسط میگذارند تا به مدد جذابیتهای شخصیتی، سریال را از ورطه تکرار و ملال بیرون بیاورند.
نکته حائز اهمیت در مورد شخصیتهای این سریال که باعث نجات سریال شده است این است که روی شخصیتپردازی نقش بسیار بیشتر از اثرگذاری آن در داستان دقت شدهاست بهعنوان مثال شخصیت لیلا جمع تمام معشوقهای وحشتناک تاریخ ادبیات ماست که مو را از ماست خواستگاران بخت برگشته میکشد و به خاطر یک دستمال میتواند قیصریه آنان را به آتش بکشد.
به همین نسبت دیگر شخصیتهای شمسالعماره نیز دارای جذابیتهای خاص خود هستند که البته برخی از آنها وامدار یک سریال دیگرند.
از طرف دیگر شخصیت دایی هرمز نیز در موارد بسیاری یادآور شخصیت شازده اسدالله است.اما چنانکه ذکر شد این شباهت از حد برخی از شخصیتها فراتر نرفته و در شخصیتپردازی دیگر شخصیتها از عناصر دیگری استفاده شده یکی از این عوامل حاضر جوابی و نکتهسنجی اکثر شخصیتهاست.
بدهبستانهای کلامی و وجود وسواس در دیالوگ نویسی برای شخصیتهای مختلف به چشم میخورد.و گرچه بعضی از شخصیتها مثل پری خانم در ادامه شخصیت وی در فیلم کافه ستاره است اما گاهی اوقات رفتار وی و روابط عاطفی یکطرفهاش با هرمزخان برای بیننده جالب است.
در واقع سازندگان شمسالعماره برای گریز از ملالی که بهدلیل فقر داستان دیر یا زود گریبانگیر تماشاگران این سریال میشد به شخصیتها بهاداده و آنها را در داستان برجسته ساختند.
وجود شخصیتهای فرعی مثل پری خانم و شکور و دریا بهرغم آنکه دلیل و پایهای محکم برای ادامه حضور ندارند اما در مواقعی داستان را از ملال خارج میکنند.
اما همین جنگ موش و گربه شکور و دریا نیز هرچه قدرهم که با نمک باشد برای بیننده عادی شده و عریان بودن داستان بیشتر خود را نمایان میکند.
نویسندگان سریال شمسالعماره سعی کردهاند، داستان سریال را به مدد این شخصیتها سرپا نگه دارند. اما گویا این اصل فراموش شده است که هیچچیز مثل شنیدن معیارهای ازدواج یک دختر بیتمایل به ازدواج و توجیهات خواستگاران، در سینما و تلویزیون ما مستعمل نشده است.
این درست است که شخصیت لیلا شباهت بسیار زیادی به دختران امروزی و بیاعتمادیشان به ازدواج دارد و تماشای گیرافتادن خواستگاران در تله بیصداقتی خوشایند است اما همه این خوشایندیها در یک شبکه روابط داستانی جذاب است که به پختگی میرسد و سریال را از سطح یک برنامه عادی به سطح یک اثر قابل اعتنا؛ حال در هر ژانری میرساند.
شمسالعماره و واکنش بینندگان تلویزیون به آن به چند نکته اساسی در تلویزیون ما اشاره دارد نخستین نکته عطش تماشاگر تلویزیون به سریالهای عاطفی و خانوادگی است؛ اصل مهمی که مخصوصا در سالیان اخیر بسیار مغفول مانده است و سریالهایی چون شمسالعماره از جمله برنامههایی هستند که استقبال از آنها پیش از آنکه بهوجود خود اثر بستگی داشته باشد به کمبودش در نوع تولیدات سیما بستگی دارد.
بسیاری از مخاطبان سیما از وجود سریالهای پلیسی و کارآگاهی که با چاشنی مخاطرات اجتماعی تولید میشود گله دارند آنان در پی دیدن آثاری با چاشنی مهر و محبت و عشق و دوستیاند. سریالهایی که راه ارتباط با مخاطب جوان را تنها در سرعت و هیجان و راز و معمای پلیسی نداند و باید گفت که شمسالعماره از این نظر سریال بهجایی است.
نکته دوم ضرورت توجه به داستان و در واقع ادبیات فیلمنامه است. چرا که نبود داستان قوی میتوان هر اثری را حتی با یک تیم حرفهای تولید و بازیگران بسیار خوب را به اثری معمولی تبدیل کند. این درست است که در اکثر اوقات تماشاگر تلویزیون کمال گرا نیست و خود را با هر سطح سریالی تطبیق میدهد اما وجود داستان قوی و جذاب میتواند تضمینکننده موفقیت اثر در جذب بالای مخاطب و اغنای وی باشد.
ضعف داستان درست همان نقطه ایست که سریالی چون شمسالعماره نیز از آن ضربه خورده است و بهرغم پتانسیلهای بالا آنرا در سطح یک سریال معمولی تلویزیونی ثابت نگه داشته است.