وی میراثدار حکومتی است که دربردارنده گفتمان قدرت و نظامیگری در سطح بینالملل و بهویژه در منطقه خاورمیانه است. حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان و گفتمان قدرت مذاکرهکنندگان سیاسی دولت آمریکا در مذاکرات سیاسی و هستهای با کرهشمالی و ایران نشان از این دارد که سیاست خارجی آمریکا به نوعی طرحریزی شده است که با جابهجایی یک رئیسجمهوری خدشهای بر آن وارد نمیشود. کیسینجر از کهنهکاران سیاستخارجی آمریکا هم چندی پیش به این موضوع اذعان کردهبود.
ورود اوباما به کاخ سفید ابتدا تداعیکننده تغییر سیاست خارجی آمریکا و ایجاد یک دورنمای نوید بخش برای جامعه جهانی و ایجاد صلح و آرامش جهانی بوده است؛ تعطیلی زندان گوانتانامو، وعدههای مربوط به خارج شدن نیروهای نظامی از افغانستان و عراق و تبلیغات رسانهای درخصوص مذاکرات چند جانبه آمریکا با ایران و انصراف از پیششرطهای مربوط به مذاکرات هستهای و... به ظاهر نمونههایی از وعدههای اوباما در تغییر سیاست خارجی آمریکا بوده است.
اما قرائن و شواهد بسیاری نشان میدهد که گفتمان سیاست خارجی اوباما دنبالهروی سیاست خارجی بوش پدر و پسر و استراتژی نظامی آمریکا در سطح جهانی است.
به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان ایدئولوژیها همیشه منافع و اهداف گروهها و سازمانها و یا حتی دولتها را در سطح وسیع و گسترده جامعه، بازتولید میکنند و غالبا ماهیت خود را در لابهلای گزارههای کلی و ظاهرا طبیعیشده پنهان میکنند. در دنیای جدید قدرت بیشتر از لحاظ شناختی اهمیت دارد زیرا افراد و گروهها با پنهانکاری، دو رویی و فریب، به تغییر اذهان دیگران مطابق با سلیقه و علاقه خودشان مبادرت میکنند. در این رابطه فوکو میگوید که گفتمان صرفاً جنبه ظاهری و سطحی زبان نیست، بلکه زبان خود جنبهای از گفتمان است. گفتمانها در بر دارنده ایدئولوژهای مختص بهخود و شیوههای خاص اعمال قدرت هستند.
هر فرد و هر آنچه او میگوید و مینویسد تحت نظارت و کنترل حوزهها و قلمروهای گفتمانی قدرت-دانش است. قدرت- دانش به شکل نظامهای حقیقت بروز و نمود پیدا میکند و نظامهای حقیقت، مجموعه قواعد، گفتهها و شیوههای فهمی هستند که آنچه درست، حقیقی و واقعی است را در برهه مشخصی از زمان تعریف و تحدید میکنند. بنا بر این، تغییر اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی زمانی امکانپذیر است که کل اجتماع، نه یک یا چند فرد، بتوانند شیوه اندیشیدن، دانستن، صحبت کردن و رفتار کردنشان را تغییر دهند.
در جهان سیاسی امروز گفتمانهای سیاسی دارای بار معنایی گستردهای است که از طریق رسانهها بر کشور هدف نشانه روی میشود. رهبران سیاسی و دیپلماتها با استفاده از ادبیات زبانی خاصی در تلاشند که هژمونی خود را در سطح جهانی گسترش دهند. بدون تردید زبان وسیلهای است که میتوان به وضوح قدرت را در آن بازنمایی کرد و به همین طریق میتوان بار معانی قدرت را در خوانش متن سخنرانی و محتوای کلمات بهکارگرفتهشده بازشناسی کرد.
هیأت حاکمه آمریکا، از جمله باراک اوباما دنیا و جهان سیاست را از دیدگاه قدرت میبینند و به یک نوع هرم قدرت اعتقاد دارند که در رأس این هرم آمریکا قرار دارد. به اعتقاد آنها رتبه دوم این هرم را کشورهایی مانند چین، ژاپن، آلمان، فرانسه، انگلستان، روسیه و هند تشکیل میدهند. ردیف سوم شامل کشورهایی مثل برزیل، ایران و تولیدکنندگان منابع گاز و نفت و قدرتهای منطقهای مانند مکزیک، آفریقای جنوبی و کرهجنوبی هستند. رتبه چهارم متعلق به کشورهایی است که از دیدگاه آمریکا بدون صدمه ولی دارای مسئولیت هستند مثل سوئد، نروژ، فنلاند و سنگاپور. در ردیف آخر این هرم کشورهایی مانند سودان، کنگو، بوسنی و هرزگوین ، نیکاراگوئه و غیره قرار دارند.
هیأت حاکمه آمریکا میخواهد این نوع هرم قدرت حفظ شود؛ آمریکا باید با اینگونه دنیا سر و کار داشته باشد و دنیا باید این نوع آمریکا را بپذیرد. هیأت حاکمه آمریکا دیپلماسی و گفتوگو در این نوع دنیا را از قدرت نظامی و اعمال زور جدا نمیکند. سخنرانیهای متعدد اوباما، که نماینده هیأت حاکمه آمریکاست، چه در قاهره و چه در نقاط دیگر بر این دو قطب قدرت نظامی و قدرت دیپلماسی تکیه میکند. دلیل آمریکا برای اینکه دنیا باید با هویج و چماق اداره شود این است که بعضی کشورها عقیده دارند که آمریکا «قدرت و کشور درجه اول دنیاست.»
با وجود این ویژگیهای سیاست خارجی اوباما و محتوای سخنرانیهای وی به نوعی طرحریزی شده است که به ظاهر تداعیکننده تغییرات اساسی در سیاست خارجی آمریکا بوده و تداعیکننده نقش آمریکا در صلح و ثبات جهانی و اولویت دیپلماسی و مذاکره به جای رویدادهای نظامی است. اما به دلایل متعددی میتوان اظهار داشت که سیاست خارجی اوباما دنباله روی سیاست خارجی روسای جمهور پیشین آمریکا و توجه به رویکرد نظام سلطه در سطح جهانی است. این دلایل را میتوان براساس تحلیل گفتمان و متون سخنرانیها و برنامههای سیاسی اوباما چنین بر شمرد:
1- ادبیات زبانی اوباما در سخنرانی قاهره دارای بار معنایی به ظاهر وحدت بخش و ایجاد فضای مثبت سیاسی و همزیستی و همکاری دوجانبه بین غرب و جهان اسلام است. اما تحلیل گفتمان سخنرانی اوباما نشان میدهد که وی با یک حس برتریجویانه خود را بهعنوان نماینده جهان مسیحیت میداند که در پی راهحلی برای مخاطرات سیاسی غرب با کشورهای خاورمیانه است. محتوای سخنرانی وی درواقع توصیه به رهبران و ملتهای مسلمان در پیروی از قواعدی است که غرب آن را به نام مفاهیم دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و... مینامد. از طرف دیگر او آمریکا را بهعنوان یک رهبر جهانی متعهد به ایجاد نظم جهانی میداند که خود به معنای هژمونی آمریکا در سطح جهانی است. برای مثال در بخشی از سخنرانی خود چنین میگوید: «من تعهد آمریکا را به پیگیری تأمین جهانی که هیچ کشوری دارای تسلیحات اتمی نباشد، تکرار کردم.»
از طرف دیگر نطق اوباما در قاهره بیشتر برای استفاده افکار عمومی در داخل آمریکا بود تا دنیای اسلام. اوباما برعکس بوش میخواست از دنیای اسلام و مسلمانان دلجویی کند ولی در باطن، پیام او این بود که آمریکا رهبری دنیا را حفظ خواهد کردو این بار بدون عصبانی کردن مسلمانان، افکار عمومی آمریکا بهتر است از این امر مطمئن باشد.
آمریکاییها کمتر در مکالمات و صحبتهای خود لغت ناسیونالیسم یا ملیگرایی را به کار میبرند ولی در دنیا و سیاست خارجی خود ملیگرایی که آن را «آمریکاییبودن» مینامند در درجه اول قرار دارد. آمریکاییها چون از ملیتهای مختلف هستند از آغاز مواظب بودند که مبادا لغت ناسیونالیسم انگیزه ملی گرایی را در قومیتهای مختلف آمریکا تقویت کند و باعث تفرقه شود.
تفاوت گفتار و کردار اوباما در زمان سناتوری، در هنگام مبارزات انتخاباتی و اکنون که در کاخ سفید است در مقایسه با سایر رؤسای جمهور آمریکا فقط در سلیقه است نه در انگیزه، هدف و سیاستگذاری. استراتژی و تاکتیک عوض میشود نه اهداف و انگیزهها. مادلین آلبرایت وزیر خارجه دولت بیل کلینتون، قدرت آمریکا را «واجب و ضروری» برای دنیا میدانست. او میگفت: «اگر ما از زور (قدرت نظامی) استفاده میکنیم برای این است که ما آمریکا هستیم. ما یک ملت واجب برای دنیا هستیم. ما قدمان بلند است و بلندتر از دیگران. ما نگاهمان به آینده بیشتر و عمیقتر است.» امروز هیلاری کلینتون وزیر خارجه اوباما همان اهداف آلبرایت را زیر پوشش واژههای «همکاری»، «ائتلاف» و «مشارکت» دنبال میکند.
اغلب سخنرانیهای رؤسای جمهور آمریکا، از جمله اوباما، همیشه درباره «قدرت آمریکا، برای مخاطبان آمریکایی» و «بهزبان آمریکایی » است.
2- با 2 جنگی که همچنان در جریان هستند، بیشتر آمریکاییها انتظار دارند که علاوه بر بحران مالی، که در سطحی جهانی احساس میشود، وضعیت امنیتی در عراق و افغانستان در زمره اولویتهای بالای سیاست خارجی اوباما باشد. اوباما، حتی پیش از آنکه ریاستجمهوری را در اختیار بگیرد، اشاراتی در مورد چگونگی اداره جنگ در عراق و انتقال تدریجی مسئولیت به مردم عراق داشته است و حتی با ایراد انتقادات تندی از سیاستهای جنگطلبانه بوش پسر، درصدد پایان حضور نظامی در عراق و افغانستان بوده است؛ لیکن شواهد نشان داده است که او هم همتای رؤسای جمهور پیشین، درصدد افزایش قدرت نظامی آمریکا در جهان در قالب بهرهگیری از دیپلماسی و قدرت نرم در مذاکرات سیاسی است.
بسیاری بر این اعتقادند که وقوع یک رویداد بینالمللی مانند یک حمله تروریستی و یا مشکل مهمی مربوط به بحران مالی، اوباما را وادار خواهد کرد که به تصمیمات سیاسی دست زند. برای مثال افزایش حملات نظامی القاعده در افغانستان اوباما را وادارخواهد کرد که با ترفند ترمیم استراتژی نظامی آمریکا در افغانستان با افزایش 40هزار نفری نیرو در این کشور برای حفظ منافع ملی آمریکا و حضور دائم در افغانستان موافقت کند.
همچنین اوباما درخصوص فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران، بارها بیان داشته است که راه حل نهایی مسائل فیمابین ایران و گروه 1+5 مذاکره و دیپلماسی است؛ اما با وجود همکاری ایران با آژانس بینالمللی اتمی و گزارش شفاف و زود هنگام ایران به آژانس درخصوص تاسیسات هستهای قم، اوباما و رهبران سیاسی آلمان و فرانسه با اتخاذ سیاست فشار و گفتمان قدرت در پی فشار بر ایران و ایجاد جو سیاسی منفی علیه ایران در صحنه بینالملل بودهاند. بهطور کلی این دو مثال و دهها مورد دیگر نشان میدهد که اوباما نیز بسان سایر رهبران سیاسی غرب و آمریکا در تلاش است که با بهرهگیری از قدرت سیاسی، نظامی و رسانهای خود سلطهاش را در سطح جهان تعمیق بخشد.