در این وضعیت بحرانی، با نادیده گرفتن واقعیات نمیتوانیم بر مشکلات فائق بیاییم، باید مشکلات را آنچنان که هست ببینیم، تحلیل کنیم، راه حل بیابیم و گامی به پیش بنهیم. تجارت جهانی در سال 2009 برای نخستین بار رشد منفی کرد؛ یعنی 11درصد سقوط کرد.
تولید جهانی برای نخستینبار شاید در 4دهه اخیر رشد منفی داشت و سقوط 1/3درصد را تجربه کرد. این به معنای افت شدید در تقاضای جهانی است. سقوط قیمتها در بسیاری از بازارها بهدلیل کاهش تقاضا، مشکلات جدی برای بسیاری از تولیدکنندگان و صادرکنندگان ایجاد کرد.
اما بسیار مهم است که ما پس از توجه به واقعیت رکود و بحران تصمیم بگیریم که چگونه رویکردی با بحران داشته باشیم. یکی از کارهایی که ما باید در این شرایط انجام دهیم، شناخت واقعیتهای جدید بازار جهانی است.
قطعاً اقتصاد جهانی پس از این بحران، مثل قبل نخواهد بود. قطعاً سهم اقتصاد آمریکا در اقتصاد جهانی مثل قبل از این بحران نخواهد بود. به آن وضع بر نخواهیم گشت. در اقتصاد جهانی اتفاقاتی افتاد.
کسانی میتوانند بر این موج سوار شوند که این موج را و آینده این موج را بشناسند. همین الان چه درسهایی میشود برای آینده اقتصاد جهانی گرفت؟ یک عنصر، جمعیت است، قطعاً آینده اقتصاد جهانی روی عنصر بازارهای پرجمعیت بیش از گذشته تاکید خواهد کرد.
اگر تا قبل از این، بزرگترین بازار جهانی، بازار آمریکا بود که با وجود اینکه جمعیت کم داشت، اما چون مصرف سرانه بالا داشت، توجه همه تولیدکنندگان و صادرکنندگان را بهخودش جلب میکرد، اما باید توجه کرد که علت این سهم بالای مصرف، این بود که سهم بالای مصرف در «تولید ناخالص داخلی» آمریکا بود و این اتفاق ظرف 20، 30 سال اخیر افتاده بود.
آمریکا حدود 30، 35 سال بود که مرتباً کسری تجارت خارجی داشت؛ بهدلیل اینکه سهم مصرفش مرتباً بالا میرفت و در نتیجه، به نحو غیرقابلقبولی پس انداز در اقتصاد آمریکا پایین بود. سهم مصرف در تولید ناخالص داخلی آمریکا از حدود 61 درصد به رقم باورنکردنی نزدیک 71 درصد در سال 2007 رسید.
هر چقدر هم اقتصاددانها تذکر و هشدار میدادند کسی گوش نمیکرد. همین الان با اینکه یکسال و خردهای از بحران اقتصادی جهان بیشتر نگذشته، رفتار مصرفکنندگان آمریکا عوض شده است و پس انداز دارد بالا میرود.
غیرممکن است که بازارها و مؤسسات مالی دوباره بیاحتیاطیهایی مثل گذشته را تکرار کنند و قطعاً از تجربیات بانکهای سرمایهگذاری و بانکهای تجاری آمریکا درس خواهند آموخت. وقتی اینگونه شود یعنی؛ دیگر نمیتوان بزرگترین بازار مصرف را در آمریکا جستوجو کرد.
بازار مصرف میرود به جاهایی که بیشتر پسانداز میکردند. قطعاً نظام اعتباردهی عوض خواهد شد و نظام تسهیلات بانکی بیشتر تولیدمحور خواهد شد. یکی از درخشندگیهایی که در این بحران پیدا شد، عملکرد بانکداری اسلامی بود؛ نه از آن جنسی که ما در ایران داریم که نرخ 20 درصد و 28 درصد را هم تحمل میکنند.
بانکداری اسلامیکه در دنیا عمل میکنند و تابع سود واقعی تولید است، مشارکت در تولید و تولید در ارزش افزوده است. در این بحران جهانی، کمترین آسیب را بانکداران اسلامیخوردند، بنابراین نگاه به بانکداری تولید محور حتماً قوت خواهد گرفت.
توجه به اقتصادهایی که قدرت پس انداز را دارند در تدوین استراتژی آینده بسیار مؤثر است. یکی دیگر از نکات پس از بحران، نقش بیشتر پیدا کردن دولتهاست. دولتها در این بحران بلافاصله به میدان آمدند.
البته نه برای بر هم زدن قواعد بازی، بلکه برای استفاده از قواعد بازی برای تحریک تقاضا؛ چیزی که متأسفانه ما عکسش را در اقتصاد ایران میبینیم. هنوز ما مداخلات دولتی در اقتصاد را داریم و آن چیزی را که لازم داریم کمک دولت به بخش تولید است. برای هر مدیر بنگاه یا هر استراتژیستی توجه به این واقعیتهای جدید در اقتصاد جهانی میتواند کمک کار باشد.