شگفتی کوچک، تبدیل به حماسه شد و حماسه بزرگ آغاز تراژدی تیمهای بزرگ فوتبال اروپا بود. پیداکردن ستارهای در جمع عدهای متوسط کار سختی بود، ستاره یونان، اما خود یونان بود. اگر در پایان دهه 90، امه ژاکه با خلق 1-3-2-4 آرایشی را برای ائتلاف دو نظریه فوتبال ستارهمحور و فوتبال تاکتیکی یافته بود و با سیستم همگرا ستارهها را در قالب تیم قرار داد اما قهرمانی یونان در اروپا و پورتو در لیگ قهرمانان اروپا، بیشتر از یک زنگ خطر، خود خطر بود که به خانه بزرگان میرسید. این چالشی بود که تیمهای بزرگ را قبل از جام جهانی در اندیشه فرو برد.
بزرگترین تهدید اما برای تیمهای متوسط و مربیانی چون «رههاگل» و «مورینیو» که در اندیشه کشتن فوتبال هجومی بودند، بارسلونا بود؛ تیمی که بازیکنانش قریب به 500 پاس در یک بازی میدادند، از بازی هوایی اجتناب میکردند و روشهای فانتزی را برای رسیدن به گل به فوتبال مستقیم ترجیح میدادند. بارسلونا/ آرسنال در فینال 2006 لیگ قهرمانان اروپا، اما امیدوارکننده بود.
تیم ونگر هم گرچه قدرت فوتبال بارسلونا را نداشت اما در دسته تیمهای معتقد به اصالت فوتبال قرار میگرفت. قهرمانی بارسلونا در اروپا گرچه منجر به این نشد که جریان فوتبال فانتزی در جام جهانی آلمان تیمهای دفاعی مثل ایتالیای لیپی و فرانسه دومنک را از گردونه حذف کند اما تیمهای بزرگ به جای خود بازگشتند هرچند فوتبال هجومی جای خود را تا حدود زیادی به دفاع داده بود.یورو 2008 اما بهار فوتبال هجومی و زیبا بود. اسپانیا قهرمان اروپا شد در حالی که یونان حتی از گروهش هم بالا نیامد. ناکامی رایکارد در بارسا اما تعبیر به شکست فوتبال هجومی نشد.
اتفاق بزرگ اما در اسپانیا میافتاد. جوانی مغرور روی نیمکت بزرگ نوکمپ مینشست. او وارث فوتبال زیبا بود اما گویا بعد از 2 سال او از وارث تبدیل به معمار جدید فوتبال زیبا شده است. 3 قهرمانی در یک سال، یعنی تمام جامهایی که گواردیولا در 2009 میلادی میتوانسته تصاحب کند. فوتبال گواردیولا اما ویژگیهای خاص خودش را دارد. بارسلونای او ساختهشده از نقاط قوت فوتبال تیمهای متوسط، یعنی پرس شدید و دوندگی.
اگر تیمهای متوسط با استراتژی دوندگی و پرس، عمده تمرکز خود را مصروف زمانی میکنند که توپ در اختیار حریف است و بعد از تصاحب توپ آن را گاهی اوقات با کارهای ترکیبی غیرخلاقانه و تمرینی و اکثرا به صورت بلند به دروازه حریف میرسانند اما بارسلونا بخش اول فوتبال تیمهای متوسط را به خوبی یاد گرفته. اما ظرافت کار آنجاست که بخش دوم را با خلاقیت بازیکنانش با تواناییهای ذاتی و البته مهارتهای آموختنی به آن گونه از فوتبال اضافه میکند.
پس دیگر عجیب نیست که شما تیمی داشته باشید که بسیار خوب حمله میکند اما در عین حال بسیار خوب هم دفاع میکند.در این میان گواردیولا، برای ساختن یک تیم نعمت داشتن یک نابغه را هم دارد. اگر رایکارد با نابغهای برزیلی- رونالدینیو- ضعف دفاعش را میپوشاند اما «پپ»، نابغهاش را در دفاع و حمله به کار میگیرد. جالب است وقتی میبینیم مسی مقابل رئال فاصله 18 قدمی حریف تا 18 قدمی خودی را برای تصاحب توپ میدود. نابغه از گواردیولا آموخته که یک نابغه فقط در گل زدن نابغه نیست.
فوتبال به نابغهها زنده است اما مسی تیم رایکارد وقتی تیمش میباخت چندان به چشم نمیآمد، نابغهها را باید به گواردیولاها سپرد. توپ طلا به خانهاش رسید. باید به مسی تبریک گفت. به فوتبال تبریک گفت و از گواردیولا تشکر کرد.