اگر نقشه امروز تهران را بردارید و از سر حوصله نگاهی به گوشه و کنار آن بیندازید، حتماً با ما هم نظر خواهید بود که دیگر نمیتوان حدود تهران را در نقشه مشخص کرد و گفت مثلاً تهران از فلان نقطه شروع میشود. هر روز پایتخت بزرگ و بزرگتر میشود. نقطه چینهایی که در نقشه به نام محدوده تهران کشیده شده انگار پاک میشوند و دوباره از نو، جایی چند سانتیمتر دورتر کشیده میشوند.
سخت میشود دروازهای برای تهران امروز متصور شد و گفت از فلان دروازه که بگذری پا به تهران گذاشتهای. شهری که روزگاری به دروازههایش شهره بود و هر مسافری که قصد ورود به پایتخت را داشت باید از زیر طاق دروازههای چهار گوشه این شهر میگذشت، حالا دیگر خاطرهای دور و مبهم از این دروازهها در ذهنش باقی مانده. هر چه هست هم به دو سهتایی دروازه نصفه و نیمه در همین قلب تهران جایی که امروز به منطقه 12شهره است باقی مانده است.
دروازههایی به جا مانده از تهران قدیم
آجر دروازههای تهران قدیم از زمان قاجارها و شاه دست و پا چلفتی آن فتحعلی شاه، یکی یکی روی هم گذاشته شد و دیوارش بالا رفت. در این زمان تعداد دروازههای تهران 6 تایی میشد، اما بعدها در دوره ناصری تعدادش به 12 دروازه رسید. در زمان ناصرالدین شاه شهر وسعت زیادی گرفته بود و نمیتوانست در حصار کوچک شاه طهماسبی باقی بماند؛
بنابراین به دستور ناصرالدین شاه شهر گسترش فراوانی یافت و قرار بر آن شد که از سوی دروازه شمیران در مدخل پامنار یک هزار و هشتصد زرع و از هر یک از 3 دروازه دیگر یک هزار زرع شهر را وسعت دهند. کفالت این مهم هم برعهده مستوفی الممالک صدراعظم و میرزاعیسی وزیر گذاشته شد و چند نفر مهندس را مأمور ساختند تا طول و عرض خندق را معین کنند.
روز یکشنبه یازدهم شعبان سال 1284 بیرون شهر در محدوده دروازه دولت سراپرده شاهی برافراشتند و گروهی از رجال در آنجا گرد آمدند. شاه در موضعی که خندق را طرح ریخته بودند، کلنگی که از نقره بود به دست گرفت و به زمین زد. در این روز شهر طهران را دارالخلافه ناصری نام کردند و میرزامحرم، خلیفه درس زبان دارالفنون این بیت را در تاریخ تأسیس این برج و باروی جدید سرود: «طبع محرم با دل شاد از پی تاریخ گفت / جاودان با فر یزدان باد شهر ناصری»
پس از آن تمام برج و باروی سابق را خراب و خندق قدیمی را پر کردند و خندق تهران را مطابق نقشه خندق پاریس به صورت هندسی ساختند. به استناد متون تاریخی درعهد ناصری، دروازههای تهران سر و شکل بسامان تری پیدا کرد و حتی از نظر معماری ویژگیهای متمایزی نسبت به دیگر دروازههای تهران یافت.
البته ناگفته نماند که در آن زمان ناصرالدین شاه تنها قصد توسعه شهر تهران را داشت، نه تخریب دروازههای قدیمی را. حتی پس از تخریب باروی طهماسبی، احداث بارو و دروازههای جدید بیش از 10 سال طول کشید. هر چند این دروازهها به نحوی جدید و با معماری پیچیدهتری ساخته شد،
اما در سال 1309 شمسی تمام دروازههای تهران را به یک باره ویران و خندقها را هم پر کردند. خندق و دروازه در تاریخ تهران برای جلوگیری از حمله اشرار، دزدان و احیانا دشمنان احداث میشد و تخریب دروازهها موجب شد که تهران تا سالهای طولانی حد و مرز مشخص نداشته باشد.
رستم و سهراب، نگهبان دروازههای تهران
دروازههای دوره ناصری از نظر کاشی کاری و نقش و نگار، کتیبهها و ستونها با گذشته متفاوت است. کاشیهای دروازهها در این زمان به نقش رستم و دیو سپید و یا رستم و اسفندیار آراسته شده بود. در گذشتههای نه چندان دور، 9 دروازه داخل شهر تهران بود وپایتخت 4 دروازه نیز در چهار گوشهاش داشت.
البته یک دروازه هم مخصوص خروج قطار تهرانـ ماشین دودی ـ ساخته بودند. دروازههای چراغ گاز، ناصریه، باب همایون، علا الدوله، باغشاه و لالهزار، ارک، نو و سردر الماسیه از دروازههای داخلی بودند که مرکز حکومتی را از باقی شهر جدا میکردند. دروازه شمیران در شمال، دروازه باغ شاه در غرب، دروازه خانیآباد در جنوب و دروازه خراسان در شرق 4 دروازهای بودند که پایتخت را از خارج محصور کرده بود. غیر از این دروازهها، دروازههای دیگری هم در شهر بود که دروازه یوسفآباد، دولت، گمرک، دولاب و دوشان تپه از جمله آنها است.
تهران در مجموع 12 دروازه داشت اما غیر از این دروازهها، یک دروازه هم در این اواخر نزدیک باغ شاه احداث شد. دروازهای هم در دارالخلافه ساخته شد که سالها بر سردر آهنی و بزرگ آن نقاره میزدند؛ دروازهای که این روزها ما به نام «سردرباغ ملی» یا «میدان مشق» میشناسیمش.
دروازه یا سر گردنه؟ مسئله این است،
دروازههای تهران به قول معروف سر گردنه هم بودند، به طوری که مأمورانی دم دروازه میایستادند و از مسافران بعضی وقتها به قاعده و اغلب هر چقدر میتوانستند عوارض دریافت میکردند. مأموران دروازهها به رسم آن زمان، بابت هر بار و از هر مسافر عوارض دریافت میکردند.
قاعده قانونی دریافت عوارض برای هر چهارپا، ده شاهی، برای بار قاطر و هر نفر 15 شاهی، شتر یک قران، درشکه 2 قران، دلیجان 3 قران و اتومبیل 5 قران بود. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشد چرا که مردم بیچاره بعد ازگذشتن از سد مأموران دروازه باید سیبیل مأموران تفتیش را هم چرب میکردند. مأمورانی که کارشان بازرسی اموال مردم بود. آنها مردم را مجبور میکردند که همه بارهای خود را باز کنند و به تناسب میزان آنها دوباره عوارض بپردازند.
یک چوب قرص و محکم هم دستشان میگرفتند و چند باری به روی بار خلقالله میکوبیدند تا به قول معروف مو را از ماست بیرون بکشند و از محتوای بار مردم سر در بیاورند. در این میان بیچاره آن مردمی که بارشان از شیشه بود. خودتان تصور کنید که چه حال و روزی پیدا میکردند.
گویا اینقدر این کار در میان مأموران تفتیش متداول بوده و آدمهای زیادی هم از این عادت مرسوم ضرر دیدهاند که شعری هم برای با این مضمون که: «ز دستت خاطری پر پیچ دارم / زنی گر چوب دیگر هیچ دارم،» برای آن سرودهاند. مأموران تفتیش البته شیوه دیگری هم داشتند و گاهی برای بازرسی بار از قبیل قماش و مانند آن، میله آهنی بلندی در آن فرو میبردند تا در وسط آنها جنس قاچاقی مانند تریاک نباشد. در این حالت هم واضح است چه بر سر بارو بنه میآمد. البته از مکشوفات قاچاق چیزی نصیب دولت نمیشد و هرچه بود بین مأموران و مسئولان بالادست عادلانه تقسیم میشد،
زمانی که دروازههای تهران هنوز برپا بود، شبها چند ساعت بعد از غروب آفتاب، آنها را میبستند و رفت و آمد ممنوع میشد. هر دروازه مأمورانی داشت که رفت و آمدهای مردم را کنترل میکردند و تنها به کسانی که اسم شب را میدانستند اجازه ورود یا خروج میدادند. عایدات دروازهها به اجاره یک نفر بود که همه ساله از طریق مزایده به او واگذار میشد. یکی دیگر از کار مأموران باز و بستن دروازهها در شب بود و با این کار بسیاری از قافلههای جامانده، از ترس دزدان خندق با پرداخت وجوهی هنگفت به دروازهبانان وارد شهر میشدند.
تنها دروازه ای که هست
اما دروازهای قرص و محکم هم هست که اگر چه جزو دروازههای اصلی حصارتهران نبوده اما به عنوان یکی از مشهورترین دروازههای داخلی پایتخت شناخته میشود؛ دروازه باغ ملی هنوز پابرجاست و به مدد اقدامات شهرداری تهران و میراث فرهنگی رنگ و رویش را از دست نداده است.
مدتی پیش معاون احیا و ثبت آثار تاریخی این سازمان از تشکیل یک گروه کاری برای تهیه طرح این پروژه مهم بر اساس مصوبه هیات وزیران خبر داد. پیشبینی میشود این فضا برای پیاده روی مردم آماده سازی شود تا گردشگران بتوانند بعد از سالها از زیردروازه قدیمی باغ ملی عبور کنند و به تماشای درختان کهنسال و آثار به جامانده از تهران قدیم بنشینند.
برج و باروهای تهران به روایت سفرنامههای جهانگردان
دروازههادر گذر زمان
شاید شسته رفتهترین تصویر تهران قدیم را بتوان در سفرنامههای جهانگردان فرنگی پیدا کرد. هر کس پا به این شهرعجیب و غریب گذاشت در وصف آن چیزی نوشت و در سفرنامهاش گوشه و کنار آن را با ذکر جزئیاتش تعریف کرد.
هنوز هم پژوهشگران تاریخ تهران برای تورق کردن شناسنامه پایتخت به این سفرنامهها سرک میکشند. دروازههای تهران هم یکی از نقاط دیدنی پایتخت بود که چشم جهانگردان را گرفت و آنها را واداشت که قلم در دست بگیرند و در وصف این دروازهها، شکل ظاهری، تعداد آنها، معماری و حتی مقررات عبور و مرور آن قلم بزنند.
«دروازه دولت» و دوراندیشی افغانها
یکی از قدیمیترین نوشتهها درباره دروازههای تهران از قلم «سرتوماس هربرت» انگلیسی که در سال 1627میلادی برابر با 1037قمری از تهران دیدن کرده به روی کاغذ آمده است. او در سفرنامهاش مینویسد: «پس از بر افتادن صفویان در فتنه افغان، تهران نیز به دست آنها افتاد. آنها بنا بر عادت خود که همواره برای گریز راه فراری به خارج شهر پیشبینی میکردند، پس از استقرار در ارگ تهران، بر روی خندق شمال ارگ پلی بسته و در جلوی آن دروازهای بنام «دروازه ارگ» بنا نهادند که بعدها «دروازه دولت» نامیده شد.» تاریخچه ساختمانهای ارگ سلطنتی، یحیی ذکا ، صفحه8
برجهای مرتفع آجری
اما ژوبر فرستاده ناپلئون به دربار فتحعلی شاه که در سال1806میلادی برابر با 1221قمری در تهران بوده اشاره کوتاهی به برج و باروی شهر میکند و مینویسد: «برج و باروی تهران به نظر من خیلی متوسط آمد و هیچگونه ساختمانی که بتوان آن را با بناهایی سنجید که میگویند زینتبخش اصفهان است در آن وجود ندارد. کاخ و باغهای شاه خیلی وسیع است. ولی خانههای بزرگان کشور هیچگونه نمایی ندارد. مسجد، بازارها و کاروانسراهای تهران به همان روال پیشین خود هستند.» مسافرت در ایران و ارمنستان، صفحه254
ژنرال گاردان هم یکی دیگر از فرستادههای معروف ناپلئون به دربار فتحعلی شاه است که او هم در وصف حصار تهران نگاهی چندان مثبت ندارد: «هیچ قسم نقشه جنگی در ایران موجود نیست، فقط دور هر قصبهای حصاری است از گل، دارای برجهای مرتفع آجری کنگره دار و گرد شهرها خندق نیز کندهاند و خندقی نیز گرداگرد تهران هست که هیچ قسمت آن از قلعه دیده نمی شود.» مأموریت ژنرال گاردان، ترجمه عباس اقبال، صفحه86
دروازههایی با کاشیهای رنگارنگ
«اوژن فلاندن» جهانگرد معروف هم که در سال 1281 قمری به تهران سفر کرده بود، درباره دروازههای تهران مینویسد: «حصار شهر تهران مانند سایر شهرهای کشور دارای برجها و منارههایی است که اطراف آن خندق ایجاد شده است. در تهران 6 دروازه است که با کاشیهای رنگارنگ تزیین شده و برخی از دروازهها قلعه کوچکی دارند که در فاصله یکصد متری دروازهها و کنار این قلعهها، خندقی حفر شده است.»
اما «بنجامین» نخستین سفیر امریکا در ایران متاثر از زیبایی دروازههای تهران مینویسد: «دروازههای تهران دارای یک طرح و نقشه کلی هستند که مشابه یکدیگر است. ولی هر یک از آنها ویژگیهایی دارند که آنها را از هم متمایز میکند. نمونه قابل ذکر از این دروازهها دروازه شمیران است.
این دروازه بنای نسبتاً بزرگی است که طاقی هلالی شکل دارد، ولی سر در طاق مستطیل و صاف است. در دو طرف دروازه اطاق نماهایی در دو طبقه بالا و پایین وجود داشت و چیزی که به آن عظمت خاصی میداد منارههایی بود که در 2 طرف سقف دروازه ساخته بودند. نمای کلیه این ساختمانها به وسیله کاشی و آجرهای زیبایی به رنگهای زرد، نارنجی، سیاه و آبی پوشیده شده بود و در طراحی آن اصول هندسی کاملاً رعایت شده بود.»
دروازه محمدیه اگر چه حال و روز خوبی ندارد اما هنوز سرپاست
بازمانده
خاطرات تلخ و شیرین تهرانیهای قدیم از دروازهها و حصارهای پایتخت، روزگاری را تصویر میکند که در دهه اول سلطنت پهلوی دروازههای قدیمی و خندقهای تهران یکی پس از دیگری تخریب میشدند. این روزها از میان تاریخ کهن دروازههای تهران تنها یک دروازه ویرانهای به نام دروازه محمدیه در بازار تهران باقی مانده است.
اقدام مؤثر شهرداری برای رفع تصرف بازاریان از این محدوده و همکاری کسبه برای احیای این میراث ارزشمند، تنها دریچهای است که امید به زندگی و ادامه حیات دروازه محمدیه را افزایش میدهد؛ دروازهای که خاطره جمعی همه دروازههای قدیمی تهران را در منارههای خاموشش، حبس کرده است.
دروازه محمدیه در سال 1250 هجری شمسی به دستور محمدشاه قاجار ساخته شد. علاوه بر نام محمدیه، نامهای دیگری نظیر دروازه نو و دروازه غار هم به این دروازه اطلاق شدهاند. کاشی کاری باروهای این دروازه را «محمدقلی کاشیپز» ـ یکی از کاشیکاران معروف دوران قاجارـ انجام داده است.
دروازه محمدیه در حصار صفوی شاه طهماسب ساخته شد و زمانی که ناصرالدین شاه تصمیم به ایجاد تغییرات در حصار گرفت، به دلیل اعتقادات مذهبی مردم و علاقه اهالی این منطقه به دروازه محمدیه، از هرگونه تصرفی در آن خودداری کرد. رضاخان نیز به دلیل نام این دروازه، از تخریب آن منصرف شد.
اهالی تهران زمانی که از زیر این دروازه رد میشدند، یا از کنار آن میگذشتند صلوات میفرستاند. همین اعتقادات مذهبی سبب شد تا دروازه محمدیه از سال 1250 شمسی تاکنون باقی بماند. اما امروزه اوضاع فرق کرده و کسبه این منطقه به دلیل بی اطلاعی از سابقه تاریخی و مذهبی بنا، در حال از بین بردن تدریجی آن هستند.
همشهری محله - 12