اما خوشبختانه چند وقتی است که یک معلم ریاضی ویک مربی عاشق فوتبال در این شهر پیدا شدهاند که تعطیلات آخر هفته دانشآموزان یکی از مدرسههای این شهر فقیر را پر از بازی فوتبال میکنند.
«پرسیوال» نوجوان 13 ساله، یکی از دانش آموزان این مدرسه است که زندگی اش سرشار از رؤیای فوتبال شده.
پرسیوال بهترین بازیکن تیم است. او جلوی تیم راه میرود و به عنوان کاپیتان، توپ را در دست میگیرد
روزهای معمولی، «جانیس کیکانا»، معلم ریاضی، با وانتش خریدهای مدرسه و کتابهای درسی را اینور و آن ور میبرد، ولی بعضی وقتها بار وانتش عوض میشود: گروهی نوجوان سرزنده و شلوغ . آنها اعضای تیم فوتبال مدرسه « ماسانا مالا سدی» هستند. این مدرسه در شهر «ماملودی» در نزدیکی « پروتریا»، پایتخت افریقای جنوبی قرار دارد.
پرسیوال و بقیه به زحمت خودشان را عقب ماشین جا میکنند. بعضیها کف کابین عقب وانت روی پای همدیگر مینشینند. جا خیلی کم است. اگر پلیس ماشین را با مسافرانش ببیند، حتماً آن را جریمه میکند، آن هم یک جریمه سنگین. این شیوه حمل مسافر، ممنوع و خطرناک است، اما اعضای تیم چاره دیگری ندارند. وقتی دوره بازیهای بین مدرسهها شروع میشود، اگر مدرسه تیم مقابل دور باشد، مجبورند با وانت معلم ریاضی به محل برگزاری مسابقه بروند. این تنها امکان آنهاست. استفاده از اتوبوس یا تاکسی برای تیم غیرممکن است، چون هزینه آن زیاد میشود.
اما پرسیوال، با وجود تنگی جا، از این وانت سواری لذت میبرد. گاهی همینطور که پشت وانت و زیر دست و پای بقیه نشسته است، به زمین بازی فکر میکند. تیم آنها یکی از هشت تیمی است که در مسابقههای فوتبال لیگ مدرسههای ماملودی برای رسیدن به مقام قهرمانی خیلی تلاش میکند. تیم پرسیوال یکی از محبوبترین تیمهاستکه در دوره قبلی مسابقهها قهرمان شده بود. این تیم بخشی از پیروزیاش را مدیون کاپیتان تیم، یعنی پرسیوال است. او یکی از بهترین بازیکنان است و تیم را بهخوبی هدایت میکند. این پسر 13 ساله برای دست یافتن به چنین مقامی تمرین و تلاش زیادی کرده است. به ندرت پیش میآید که لحظههای فراغتش را به کاری غیر از فوتبال بپردازد.
بازیکنان باید از میان کوهی از کفشهای کهنه، یک جفت کفش مناسب پیدا کنند. بدون کفش بازی ممکن نیست
همه با همان لباسی که به تن دارند تمرین میکنند، بعضیها با روپوش مدرسه و بعضی با لباس معمولی
مربی برایشان از فوتبال میگوید و از راز آن؛ یعنی«یکی برای همه، همه برای یکی»
او حتی شبها هم خواب فوتبال میبیند. خواب میبیند مثل بازیکن محبوبش، « سیبو سیسو زوما» همراه با تیم ملی فوتبال افریقای جنوبی وارد زمین چمن شده است. مادرش همیشه به او میگوید: «اگر به آنچه فکر میکنی ایمان داشته باشی ، به آرزویت میرسی!» مادر هم همراه پسرش آرزوی روزی را دارد که او یک فوتبالیست حرفهای شده باشد. به نظرمادر پرسیوال این راهی است که پسرش را از گرفتار شدن در باندهای مخوف قاچاق مواد مخدر محفوظ نگهمیدارد.
شهر ماملودی یکی از فقیرترین شهرهای افریقای جنوبی است. نزدیک به یک میلیون نفر در کلبههای کوچک و به شیوهای فقیرانه زندگی میکنند. از هر ده نفر ساکن آن، فقط دو نفر شغل ثابت دارند. بسیاری از اهالی منطقه الکلی یا گرفتار اعتیاد به مواد مخدر هستند. جانیس کیکانا، معلم ریاضی مدرسه هم به همین دلیل اصرار دارد شاگردانش فوتبال بازی کنند. او فوتبال را راه خوبی برای سالم ماندن دانش آموزان میداند. به نظرش کسی که فوتبال بازی میکند فرصت انجام کارهای احمقانه ندارد.
«مالاتسه موکگوتو» هم مربی فوتبال است و با همین هدف به بچهها تمرین فوتبال میدهد. لباسهای تیم برای بیشتر بازیکنان، چند شماره بزرگتر است، بعضی از لباسها هم پاره یا سوراخ شدهاند، ولی برای اعضای تیم مهم نیست. مسئله مهم این است که همه کفش مناسب فوتبال داشته باشند و البته مقداری پول برای پرداخت هزینه داورها. بازی بدون کفش در زمین خاکی خیلی خطرناک است، چون توی خاک پر از تکههای شیشه است. پول هم لازم است چون داورها بدون دستمزد داوری نمیکنند و اعضای تیم ها باید پولهایشان را روی هم بگذارند و دستمزد داور را تأمین کنند.
مادر شریک رؤیاهای پسرش و یکی از طرفداران جدی اوست و تا جایی که بتواند پرسیوال را در رسیدن به هدفش کمک میکند
با این لباسهای مرتب و یکشکل کاملاً شبیه یک تیم حرفهای شدهاند. این لباس تیم برای شرکت در مسابقهای در سطح کشور افریقای جنوبی است و هزینه آن هم از طرف دولت تأمین شده
بچه های تیم از مسابقهای که درمدرسه دیگری برگزار شده، با پای پیاده باز میگردند. آنها پولی برای کرایه اتوبوس ندارند
پرسیوال برای هر کدام از مسابقهها باید با مشکلات زیادی مبارزه کند، انگار که قرار است برای جام جهانی بازی کنند. او وقتهای بیکاری و فراغتش را هم بهعنوان کاپیتان تیم به راهنمایی بازیکنان دیگر میپردازد. بیشتر وقتها اعضای تیم دور هم جمع میشوند و درباره شیوههایی که میشود توپ را از تیم حریف گرفت صحبت میکنند. آنها با هم برنامهریزی هم میکنند که چه طور در زمانهای مناسب توپ را به پرسیوال پاس دهند تا او بتواند آن را وارد دروازه حریف کند. فوتبال یک بازی جمعی است و برای اینکه بازیکنی بتواند گل بزند همه باید همکاری کنند. پرسیوال میگوید: «راز موفقیت هر تیم این است: یکی برای همه، همه برای یکی.»
معمولاً بعد از جلسه تیم، پرسیوال احساس عجیبی دارد، احساس خوشحالی، غرور و خوشبختی. او متوجه میشود که اعضای تیم با چه علاقهای مجذوب حرفهای او میشوند. او هم با دقت به نظرها و حرفهای اعضای تیم گوش میدهد.
چند وقت پیش تیم آنها یکی از بزرگترین موفقیتهایش را بهدست آورد: آنها از طرف وزارت ورزش افریقای جنوبی برای شرکت در مسابقههای سراسر کشور انتخاب شدند. هزینه سفرشان هم از طرف دولت و یک سازمان آلمانی تأمین شد. حالا آنها باید در مسابقه ای جدی شرکت کنند که میتواند برایشان آغازیک موفقیت دیگر باشد.
نوجوانهایی مثل پرسیوال ثابت کردهاند کسی که در ورزش راه مبارزه را یاد میگیرد، در جاهای دیگر زندگیاش هم میتواند موفقتر باشد.