او معتقد است که «هیچ دسترسی خاصی به اجسام مقدم بر مفهوم آنها در تفکر و زبان وجود ندارد.» به عبارت بهتر، بهواسطه زبان و اندیشه نمیتوان مواجههای عینی با اشیا و پدیدارهای مادی را متصور شد.
بر همین منوال، جنسیت را نمیتوان صرفاً به واقعیات مادی فروکاست. بنابراین، آنچه که همواره در این زمینه حائز اهمیت است، طبقهبندی اجتماعی و متعاقب آن مفهومی است که از این مقولات صورت میگیرد.
مطلب حاضر در مقایسه آرای «جودیت باتلر» با «تئودور آدورنو»، فیلسوف آلمانی، در زمینه فلسفه ماده و مادهگرایی، میکوشد تا به نقاط افتراق و اشتراک آنها اشارهای گذرا داشته باشد.
در بحث از مواد و اجسام، جودیت باتلر تلاش کرده که اجسام و مواد را با همان روشی که یک مفهوم مرکزی، استوار و خودمحور در سالهای اخیر تجزیه و تحلیل شده بررسی کند. در عمل، باتلر مدعی است که در یک حوزه نظری، ماورای چارچوب مادهگرایی و ایدهآلیسم عمل میکند. در حالی که من با بسیاری از مباحث باتلر موافق هستم، با این گفته او که «هیچ تفاوت معناداری بین اجسام و مفهوم کلامی آنها وجود ندارد»، مخالفم.
در ادامه، من موقعیت باتلر را با آنچه تئودور آدورنو در مقاله «ذهنیت و عینیت» و همچنین در کتاب «دیالکتیک منفی» آورده است، مقایسه خواهم کرد. امیدوارم که بتوانم از مطابقت بسیاری از مباحث باتلر با دیدگاه مادیگرایی آدورنو دفاع کنم، در حالی که در نتیجه آن هیچ نقد بالقوهای شامل ماده گرایی نخواهد بود.
نکته انحرافی من مشهورترین بحث باتلر است. هیچ جنسیت طبیعی مقدم بر طبقهبندی اجتماعی از جنسیت وجود ندارد. باتلر با الهام از لکان، دریدا و مخصوصاً فوکو، از جنسیت به عنوان یک هدیه جسمانی که ساختار جنسیت به طور مصنوعی از آن ناشی میشود، حمایت نمیکند، بلکه آن را به عنوان یک هنجار فرهنگی که بر مادیت اجسام ناظر است، میپذیرد. باتلر معتقد است که در بطن این بحث مرکزی، تعابیر متنوع و کلی برای ایدهآلیسم و ماتریالیسم وجود دارد.
برای مثال او میگوید: یک ساختارگرایی مدرن، مجموعه تضادهای متافیزیکی بین ماتریالیسم و ایدهآلیسم موجود در نسخه جدید را به صورت یک کاربرد بیقاعده که به گونهای در مادیت جنسیت بحث میکند، بازنویسی کرده است.
قسمت عمده این مقاله تعابیر علمی و ماهیت وجودی این تعریف جدید را مورد آزمون قرار میدهند، مخصوصاً وقتی باتلر آن را به طبقهبندی جنسیت مربوط میکند. من به طور خلاصه، دستاوردهای سیاسی مهمی را که به عقیده باتلر میتواند از این حرکت تئوریک پیروی کند، جستوجو میکنم. همان طور که میبینیم، تجزیه و تحلیل من همیشه به مادیگرایی آدورنو مربوط میشود، حال به مداخله علمی باتلر میپردازم.
مداخله در اجسام
باتلر در ابتدا تأکید میکند که هیچ دسترسی خاصی به اجسام، مقدم بر مفهوم آنها در تفکر و زبان وجود ندارد. ما فقط میتوانیم اجسام، اشیاء، حقیقت و بنابراین مواد را از طریق مفاهیم آنها درک کنیم.
باتلر میگوید مادهگرایی از ابتدا با معانی محدود شده است. با توجه به طبقهبندی خاص از جنسیت، باتلر به این نکته که اعضای تناسلی یک کودک در لحظه تولد، دختربودن او را مشخص میکند و اینکه این نشانه بر طبیعت زنانگی اثرگذار است، میپردازد.
ما کودک را از طریق طبقهبندیهایی میبینیم که مرتبط با اعضای تناسلی خارجی اوست و دلالت میکنیم که آن صفات نوعی، معنی واقعی یا حالت طبیعی دارند. به عبارت دیگر، باتلر میگوید که زنان و مردان با جنسیت معین نمیتوانند خارج از این طبقهبندیها زندگی کنند و در واقعیت مادی، هیچ راهی برای بناگذاشتن جنسیت وجود ندارد.
آدورنو در این زمینه با باتلر توافق نسبی دارد. در حقیقت هسته اصلی تئوری آدورنو این است که زبان یا تفکر نمیتوانند نقش برابری برای توصیف یک واقعیت عینی داشته باشند. بنابراین با تفکر در واژگان فنی آدورنو درمییابیم که عینیت ناهمانند است. او مینویسد که این ناهمانندی ضروری نیست.
طبق نظریات آدورنو این اصل که دانش جهان از طریق تفکر تأثیر میگذارد، مدتهای مدیدی است که توسط مادیگرایان مورد قبول واقع شده است.
علیرغم این خوشبینی، فکر میکنم گفتن اینکه استفاده از این اصول دیگر به اندازه گذشته اساسی نیست، عادلانه به نظر میرسد. بنابراین باتلر در پافشاری خود جهت استفاده از اصول طبیعت به عنوان مداخلهگر، برای طبقهبندی جنسیت و تمایلات جنسی یک مبتکر است.