بهطوری که اندیشمندانی چون بنتام به صورت ویژه بر منفعتگرایی و دیگر اندیشمندان فلسفه سیاسی از جمله هابز، لاک، روسو و مونتسکیو و دیگر خداوندگان اندیشه سیاسی مغربزمین غایت فعل سیاسی و سیاستورزی خویش را در منفعت این جهانی که میتواند سود مادی یا امنیت و غیره باشد رقم زدهاند.
اما راهبران الهی نهتنها سودانگاری و نفع شخصی برای آنها اهمیتی ندارد بلکه مهمترین هدف خود را احیای فضیلتهای فراموششده و نجات انسان از اسارت دامها و تغییر آنها و بهتعبیری آدمی دیگر ساختن از آنهاست.
از همینجا تفاوت فلسفه حکومتهای الهی و فلسفه حکومتهای مادی آشکار میشود. آن یکی بهدنبال آزادی انسان از همه قیدهاست و دیگری به بهانه آزادسازی انسان، بندهای دیگری بر دست و پای انسان قرار میدهد و او را محکمتر از گذشته به بند و بردگی میکشاند.
در اوضاع و احوال امروزه که تمام وعدههای رنگارنگ اومانیسم و سیطره مادیت پوزیتیویسم و اصالت لذت و علمگرایی محض «خدا» را بهنفع انسان قربانی کرده است، نهتنها انسان به مرحله کمال خود دست نیافت بلکه انسانیت نیز از معنا تهی شد و جز قالبی مردار، حقیقتی از آن نمانده است .
وعدهای که اندیشمندان تجربهگرای غربی میدهند نه برابری و برادری انسانها بلکه در آن ساحت برخیها برابرتر و برادرترند و خون برخی نیز رنگینتر است و از همین جاست که مصایب بشری بهوجود میآید.
تقسیمبندیهای ساختگی جنوب، شمال، جهان اول، دوم و سوم و مفهوم کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته همه و همه نشانهای از عدالت گمشده است که قرنهاست بشر را برای رسیدن به آن فریب میدهند و انسان را مانند بازیچهای در معرکه آزمایشگاهها و میدانهای تکنیک که همان ابزار بردگی قرن جدید است، به مسلخ میبرند.
امروز عدالت و صلح قربانی شده است و به نام عدالت و صلح جنگ برپا میکنند و خون میریزند. بازار مکاری و نیرنگ و عرصههای چندرویی و فریب و دروغ و دغل مظهر بارز دیپلماسی نوین شده است و جهان با شتاب فزایندهای به سمت یکجانبهطلبی و یکسونگری در حرکت است.
در این بیکرانه فریب و نیرنگ که امروز با رنگ تکنیک، عرصه معنوی و مادی انسانها را تنگ نموده و آنها را به اسارت درآورده است تنها راه نورانی امام حسین(ع) سید و سالار شهیدان مسیر نجات را مشخص میکند. آنجا که «حبیببنمظاهر اسدی» و «سلیمان بن صرد خزاعی» در نامه خود به آن امام عدالتگستر؛ حسینبنعلی(ع) از ایشان میخواهند تا بیاید و با ظلمهای اقتصادی مبارزه کند و آنها را از دست طاغوتهای اقتصادی و فرهنگی رها کند.
از آنجاست که آن پیام نورانی امام بر عرصه تاریخ قرار میگیرد و تا ابدیت خود را نشان میدهد که «خداوندا! تو خود میدانی که قیام ما برای آن نیست که به حکومتی برسیم یا چیزی از مال و متاع دنیا به چنگآوریم، بلکه ما میخواهیم راه روشن دین تو را به همگان نشان دهیم و شهرها و آبادیها را از چنگ فساد رهاسازیم تا مظلومان ستمکش نجات یابند و...» و برای احیای کرامت انسانی راهی جز حرکت در مسیر امامحسین(ع) که همان احیای سنتهای پیامبر(ص) بود نیست.
امام باقر میفرمایند: «پیامبر (هنگامی که خواست جامعه اسلامی را بنیاد گذارد) سنتهای جاهلیت را از میان برد و از آغاز جامعه اسلامی را با عدالت بنیاد گذارد.»
بنا بر این عدالتگستری و نابود کردن بنیادهای ظلم و حرکت در مسیر عدالت یک کار حسینی است و میدانیم که امام در روز عاشورا در خطبه معروف خود، سخن از عدل گفت و فلسفه مبارزه و شهادت را بر محور عدل قرار داد.
عدل و قسطگستری که امام بر آن تکیه داشت نه در مفاهیم و خطابهها بلکه بهصورت عملی و عینی ایشان در راه تحقق عدالت و کمک به محرومان گام برمیداشتند. تا جایی که در واقعه عاشورا، زخمی کهنه بر دوش امام حسین(ع) دیدند. از امام زینالعابدین(ع) پرسیدند که این چیست؟ فرمود این زخم، جای انبانی است که بر دوش خود حمل میکرد و به در خانه یتیمان و مستمندان میبرد.
این است نمونه کامل انساندوستی و چنین فردی است که صلاحیت رهبری الهی مردم را دارد. تاریخ بشری چنین رهبرانی که اینقدر انسان در برابر آنها حرمت داشته باشد بهخود ندیده است و هر روز که از واقعه خونبار عاشورا دورتر میشویم پیام عدالت و انسانیت امام درخشانتر و احساس نیاز به آن بیشتر میشود.
این پیام رمز جاودانگی عاشوراست و تا زمانیکه عدالت و انسانیت محور رفتارهای اجتماعی ما قرار گیرد، حرکت ما عاشورایی است. و چه زیبا گفتهاند که حسین، امام دلهاست و محبت حسین در قلوب شیعیان و دوستدارانش نهفته است و با وجود پیچیدگیهای زمانه و عسرت روزگار، حسین(ع) به مانند کشتی نجات، بشریت خسته از همه تکبرها، تفرعنها و پارتیها و تبعیضها و منیتها را به ساحل رهایی و نجات میبرد.
یکی از عرفای معاصر میفرمایند همه اهلبیت انسان را به سوی رستگاری و نجات میبرند اما امام حسین(ع) ما را سریعتر به مقصد رهایی میبرد و از این باب است که حسین(ع) را سفینهالنجاه گفتهاند.