آنها بر این نظرند که «استعاره» پدیدهای شناختی است و آنچه در زبان ظاهر میشود، تنها نمود این پدیده شناختی است. از نظر این دسته از زبانشناسان، استعاره به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی در قالب تصورات ملموستر گفته میشود. اخیراً در ایران گروهی از پژوهشگران خواستهاند تا برمبنای دیدگاههای مطرح در زبانشناسی شناختی به بررسی و تحلیل اعجازشناختی قرآن بپردازند.
به نظر این گروه، مفهومسازیهای قرآن از موقعیتهای گوناگون بینظیر هستند و خداوند اطلاعات مورد نظر از یک صحنه را به صورت بینظیر پردازش کرده است؛ از این رو برای رسیدن به این اعجاز باید اولاً در تحلیل معانی آیهها به مفهومسازی آنها توجه کرد و دوم اینکه با توجه به قواعد و اصول زبانشناسیشناختی به تحلیل آنها پرداخت.مقالهای که از پی میآید، درواقع تقریری است از گفتار دکتر علیرضا قائمینیا؛ قرآنپژوه و نشانهشناس. وی تلاش دارد تا از طریق «اصل تلفیق مفهومی» در زبانشناسی شناختی به تحلیل اعجاز شناختی قرآن روی آورد.
براساس اصل تلفیق مفهومی، بسیاری از حقایق دینی که مجرد و انتزاعی هستند برای تفهیم آنها چارهای جز تشبیه آنها به محسوسات نیست اما قرآن صرفاً برای بیان حقایق مجرد تشبیه نمیکند بلکه معناهای نوپدیدی را در این میان میآفریند. این معناها با سیاق آیات ارتباط دارند؛ از این رو، توجه به «تلفیق مفهومی» افق جدیدی را در معناشناسی و تحلیل سازوکار معنایی قرآن میگشاید. این مطلب را میخوانیم.
اعجاز شناختی قرآن ابعاد بسیار مختلفی دارد و فهم آن با توجه به مباحث و اصول زبانشناسی شناختی امکانپذیر میشود. نظریه بنده در این باره 2بعد دارد. این دو بعد عبارتند از تلفیق مفهومی و دستگاه توجه. یکی از دستاوردهای مهم زبانشناسی شناختی کشف ساختار شبکههای تلفیقی است. فضاهای تلفیقی یا به تعبیر دیگر «تلفیق مفهومی» برآیند دو نظریه دیگر در زبانشناسی شناختی است که عبارتند از: فضاهای ذهنی و استعاره مفهومی. «فوکونیه» نظریه فضاهای ذهنی را بسط داد تا به کمک آن بر تعدادی از مشکلات زبانی در ساختن معنا غلبه کند. بررسی تلفیق مفهومی، نتایج بسیار مهمی در زبانشناسی داشت.
از جمله این نتایج یکی اینکه میتوان گفت تلفیق مفهومی نشان میدهد که معنای یک ساختار چیزی بیش از مجموع معانی بخشهاست. این نظریه مکانیسم تکوین و شکلگیری معنا را نشان میدهد و دوم اینکه مکانیسم انتقال از یک قالب به قالب دیگر را روشن میکند و تأثیر فضاهای گوناگون را در شکلگیری استعاره و مجاز نشان میدهد. فضاهای تلفیقی ابزار جدید و شگفتانگیزی را برای تحلیل تعابیر زبانی فراهم میآورد. از یک جهت، این ابزار کل تعابیر زبانی را در بر میگیرد و زاویه نگرش جدیدی را نسبت به آنها بهوجود میآورد.
فضاهای تلفیقی قدرت تحلیل شناختی را بالا میبرد و ذهن مفسر را به قلمروی جدید میکشاند که در آن، ابعاد پنهان تعابیر زبانی کاملا آشکار میشود. در تلفیق دو فضای ذهنی برای یک عبارت در نظر میگیریم که عناصری از هر یک از آنها با هم ارتباط پیدا کردهاند و این ارتباط فضای دیگری را بهوجود آورده که تلفیق در آن صورت گرفته است.
بسط «تلفیق مفهومی» مجالی گسترده میطلبد که در این مجال به 2مورد از کاربردهای تلفیق مفهومی اشاره میکنم. مورد اول تفاوت آیات مشابه در تلفیق مفهومی: در موارد گوناگون بر این نکته تأکید کردهام که همه آیات مشابه یعنی آیاتی که در بخشی و یا در کل مشابه هم هستند، هرچند در ظاهر مشابه هستند، با هم تفاوتهای اساسی دارند و در حقیقت، میتوانیم از همه مباحث زبانشناسی شناختی برای این مقصود استفاده کنیم. یکی از بهترین راهها توجه به تلفیق مفهومی آنهاست. بهعنوان یک اصل کلی، آیات مشابه در تلفیق مفهومی با هم تفاوت دارند. این اصل را بهطور خلاصه «اصل تلفیق مفهومی» مینامیم. با تحلیل تلفیق مفهومی آیات و بررسی ارتباط آن با سیاق، اطلاعات بسیاری به دست میآید.
تحلیل استعارهها دومین کاربرد تلفیق مفهومی است. پیش از این استعارههای قرآنی را با تفکیک وجوه هستیشناختی و وجوه معرفتشناختی آنها بررسی میکردیم. این تفکیک دستاورد بحث استعاره مفهومی بود. یکی دیگر از راههای تحلیل استعارهها بررسی تلفیق مفهومی آنهاست. توجه به تلفیق مفهومی استعارهها از دو نظر سودمند است؛ اولا، توجه به تلفیق مفهومی در موارد بسیاری معنای جدیدی را برای استعاره آشکار میسازد و ثانیا وجود مقیاس بشری را در استعارهها بیشتر روشن میسازد.
بهعنوان مثال به تحلیل «الاسراء، آیه13» توجه کنید؛ «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَه کِتَابًا یلْقَاهُ مَنشُورًا؛ و کارنامه هر انسانی را در گردنش بستهایم و روز قیامت برای او نوشتهای بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده میبیند.»
درباره معنای «طائر» در این آیه 2قول هست که طبق قول نخست، مراد از آن «عمل» است. عمل ممکن است خیر یا شر باشد. «طائر» هم از باب ذکر لازم و اراده ملزوم بر عمل اطلاق شده است؛ زیرا قوم عرب زمانی که اراده میکردند کاری را انجام دهند و میخواستند بدانند که آن کار به خیر منتهی میشود یا به شر، به احوال پرندگان توجه میکردند. آنها پرندهای را رها میکردند تا پرواز کند. پرنده هم گاهی خودش و گاهی هم پس از اینکه کسی او را میترساند پرواز میکرد. همچنین، گاهی به طرف چپ و گاهی به طرف راست پرواز میکرد؛ گاهی اوج میگرفت و گاهی در سطح پایین به پرواز ادامه میداد. هر یک از این حالات برای آنها تعبیر خاصی از قبیل خیر و شر و شوم و نیک و... داشت. این امر در میان عرب بسیار شایع بود و به همین دلیل خیر و شر را ـ از باب نامگذاری شیء به اسم لازمش ـ «طائر» نامیدند.
ابنقتیبه در «غرائب القرآن» احتمال دیگری را هم نقل کرده است که طبق آن مراد از «طائر» حظ- یعنی بهره هر کس از خیر و شر- است. هر کسی بهرهای از خیر و شر دارد که لازمِ گردنش است. عرب هم به هر چیزی که لازم انسان باشد میگوید لازم گردنش است. به بهره آدمی از خیر و شر هم «طائر» گفته شده است؛ زیرا عرب میگوید که طائر (پرنده) برای او به خیر یا به شر پرواز کرد. پس بنا به مذهب آنها نحوه پرواز پرنده سبب خیر یا شر است و این نامگذاری شیء با سببش است. خداوند هم با استعمال آنها خطابشان کرده و امری را که طائر قرار دادهاند لازم گردنشان قرار داده است.
قرطبی هم در تفسیرش از زجاج نقل کرده که ذکر عُنق (گردن) عبارت از لزوم است؛ مانندِ لزوم قلاده برای عنق. در آیات دیگر هم واژه تطّیر و طائر آمده است؛ فَإِذَا جَاءَتْهُمْ الْحَسَنَه قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَهٌ یطَّیرُوا بِمُوسَی وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَالله وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ؛ پس هنگامی که نیکی [و نعمت] به آنان روی میآورد میگفتند: «این برای [شایستگی] خود ماست» و چون گزندی به آنان میرسید، به موسی و همراهانش شگون بد میزدند. آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونی آنان تنها نزد خداست [که آنان را به بدی اعمالشان کیفر میدهد]، لیکن بیشترشان نمیدانستند. (الاعراف/131)
هر نعمتی که به آل فرعون میرسید خود را مستحق آن میدانستند و اگر دچار مصیبت میشدند یا در سختی میافتادند حضرت موسی(ع) و یارانش را شوم و مایه بدبختی میدانستند. خداوند هم در مقابل آنان میفرماید که نصیب آنها از شر و شوم که عذاب باشد نزد خداست و لکن آنها نمیدانند که آنچه انجام دادهاند پیش خداوند محفوظ است. علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه احتمال دوم را مطرح کرده و گفته است که تطیر از طیر مشتق است و آن نسبت شگون بد زدن است.
آنها با برخی از پرندگان مانند کلاغ، فال بد میزدند. پس معنای شگون بد زدن (تشؤم) هم از طیر گرفته شد. از این رو، معنای تطّیر شگون بد زدن با پرنده است ولی مطلق نصیب آدمی از شر و شؤمی «طائر» نامیده شد.