این بخش «وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ» میتواند وابسته به همین «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ» باشد برای اینکه غالب انسانها هم در تصمیمگیری نپختهاند و هم در اندیشه و فکر و باور، خاماند. در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود.
در مسئله انگیزه هر اراده و نیّتی وقتی مطابق با عقل و نقل نبود، نپخته است؛ هم انسان باید در مسائل علمی به نصاب برهان برسد، هم در مسائل عملی به نصاب حق. اکثر مردم اینچنین نیستند؛ هم زودباورند، هم زود تصمیم میگیرند. این عجله و شتاب قبل از نصاب علمی و عملی در غالب مردم هست.
آن هدایتی که قرآن کریم بهعهده دارد که «یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ» میگوید وقتی سلوک علمی دارید به برهان برسانید و زمانی که سلوک عملی دارید به ایقان و اخلاص برسانید قبل از اینکه به مرحله یقین و حجت شرعی برسی، چیزی را باور بکنی، خامی و عجله است.
قبل از اینکه به آن خلوص دسترسی پیدا کنی، تصمیم بگیری عجله کردهای! باید تعاملی بین آن علم و این عمل باشد؛ یعنی وقتی مرکز فرماندهی به نام اراده، تصمیم، نیّت و مانند آن شروع به فعالیت میکند، بعد از آن باشد که مرکز اندیشه به نصاب رسیده، اگر انسان چیزی را احساس کرد، تجربه کرد، بعد به خیال و واهمه داد همانجا محور باورش شد، چنین انسان خیّالِ وهّامی را قرآن به مُختال تعبیر میکند؛ یعنی این خیالاندیش است. اما وقتی که به برهان رسید، به جزم رسید، با دلیل مطلبی را فهمید، این میشود عاقل؛ این در مراحل علمی است.
در مراحل عملی هر چیزی را که دلش خواست یا عصبانی شد، غضبناک شد، بیمیل بود محور تصمیم او شهوت یا غضب بود، این را میگویند مُختال اما اگر از شهوت و غضب گذشت، به آن عقل عملی رسید که «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»(1) شد، تصمیم را به دست عقل داد، این میشود عاقل؛ آنکه «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ» همین است.
عجله هم با سرعت فرق دارد؛ عجله برای قبلالوقت است، سرعت برای بعد از وقت. کسی که قبل از ظهر دارد نماز میخواند این عجله کرده است چون هنوز وقتش نشده. گرچه با قرینه گفته میشود «عجّلوا بالصلاه قبل الفوت و بالتوبه قبلالموت» اما آن با قرینه است وگرنه نماز قبل الوقت عجله است. نماز اول وقت اما «سرعت» است که فرمود: «وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَه»(2) اما عجله هر جا مطرح شد «نهی» شد... .
البته موارد فراوانی را مفسّرین[آوردهاند] مخصوصاً فخر رازی چندین مورد ذکر کرده است. غالب آنها بر فرض تمامیتشان بیان مصداقی از مصداقهاست. مثلاً چون در آیهای دارد که «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ»(3) یا «کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً» گفتهاند این عجله ناظر به این است که کفار وقتی آیات عذاب و معاد و قیامت را میشنیدند، میگفتند «مَتَی هذَا الْوَعْدُ»(4)؛ عجله میکردند؛ این حق است اما بیان مصداقی از مصادیق است یا در همین آیه قبل که «یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً» و «أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ» مثلاً «عَذَاباً أَلِیماً» میگویند «مَتَی هذَا الْوَعْدُ» یا میگفتند که پس آن بشارت و این انذار کجاست؟
این شتاب بیموقع است که فرمود «وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً» یا در جریان ولایت حضرت امیر(ع) که آن شخص گفت «إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَهًً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(5) و «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»(6) این مصداقی از مصادیق عجول بودن انسان است؛ هیچکدام از آنها نمیتواند تمام مدار این آیه نورانی باشد. این آیه نورانی درباره اکثری انسانهاست که اینها هم خوشباورند، هم زود تصمیم میگیرند.
اینکه در بعضی از تعبیرات دینی ما آمده است که «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع»(7) در دروغ هر انسان همین بس که همین که چیزی را شنید نقل میکند قبل از تحقیق. این «إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ»(8) برای همین است دیگر!اینکه فرمود «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» هر چه را شنید نقل بکند، یعنی از گوش به دهان و از دهان به گوش این وسطها به عقل مجال فکر نمیدهد، هر چه شنید نقل میکند، فرمود این درست نیست. خب این شتابزدگی در کار است.
بنابراین اینگونه از آیات که دارد عجول بودن انسان را مذمّت میکند و راه عاقل شدن او را هم ( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ) معرفی میکند، اقوم بودنش این است که در مسائل اندیشه و علم تا به جزم نرسیدهای چیزی را باور نکنی؛ در مسائل عملی هم تا چیزی مسلّم نشد که خیر است و خالص است اقدام نکنی! هم آن باورِ علمی هم این اقدامِ عملی باید عاقلانه باشد؛ این راه قرآن است: مشورت کنید؛ فکر کنید، برهان کنید «لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مسئولاً»(9). مکرّر در مکرّر فرمود گوش مسئول است، زبان مسئول است، دل مسئول است، تا عالم نشدهاید باور نکنید، حرف نزنید.
وجود مبارک حضرت صادق(ع) فرمود: «إنّالله حصّن» أو «حضّ» أو «خصّ عباده بآیتین»(10). فرمود خدای سبحان انسان را در یک مدار بسته نگه داشت؛ دو طرفش سیم خاردار است؛ این طرف میخواهد برود سیم خاردار است، آن طرف میخواهد برود سیم خاردار است؛ این وسط باید زندگی کند.
فرمود دو طرف جامعه انسانی را با سیم خاردار بست (خصّ عباده بآیتین)؛ یکی اینکه از این طرف بخواهد برود باور کند جلویش را میگیرند (تا یقین پیدا نکردهای باور نکن)! از آن طرف میخواهد تکذیب کند، نفی کند جلویش را میگیرند تا دلیل نداشتی تکذیب نکن! آن وقت دوتا آیه را هم بیان میکنند؛ یکی «لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَُ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مسئولاً» و «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ»(11). تصدیق بیدلیل با ایمان سازگار نیست؛ میخواهی تصدیق کنی با دلیل، تکذیب هم میخواهی بکنی با دلیل.
فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را در یک مدار بسته تربیت کرده؛ این میشود «یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ». در واقع میخواهی چیزی را تکذیب بکنی عیب ندارد ولی دلیلش را بیاور. اگر کسی بیدلیل تکذیب کرده مشمول این کریمه است: «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ».
تصدیق بیدلیل مشمول آیه سوره «اسراء» است که «لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ».اگر کسی شتابزده، بدون تحقیق تصدیق کرد «یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ» میشود؛ شتابزده بدون تحقیق تکذیب کرد، این هم همینطور میشود. این «یَدْعُ» گرچه خیلیها به تعبیر سیدناالاستاد وجوه فراوانی را برای آن ذکر کردهاند بعضیها از متأخرین میگویند این جزء پیچیدهترین آیههاست برای اینکه «یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ» این یعنی چه؟ انسان دعا میکند شر خود را مثل دعای خیر؛ این یعنی چه؟ بعضی گفتند که وقتی انسان عصبانی شد مرگ خود، مرگ فرزندان خود، سقوط خود را از خدا میخواهد. این آیه به این عظمت و جلال را بر آن معنا حمل کردند.
«یَدْعُ» یعنی «یطلب»؛ اولاً این «یَدْعُ» اصلش «یدعوا» با «واو» هست؛ دلیلی هم بر جزم و سقوط «واو» نیست و دلیلی هم بر ترک «واو» در کتابت نیست حالا چون قرآن رأساً مهجور در حوزهها بود و متأسفانه هنوز هست هنوز این بحث فقهی روی آن نشده که ما قرآن را چطور بنویسیم. حتماً باید طوری بنویسیم که بچههایمان نتوانند بخوانند، توده مردم فارسیزبان نتوانند بخوانند، حتماً باید آن «الف» را کوچک بنویسیم؛ این درد است!
چرا با خطّ نستعلیق ننویسیم؟ عروس خطها خط نستعلیق است؛ چه کسی گفته قرآن را حتماً باید آن طور بنویسیم؟ حتماً باید طوری که طه عثمان نوشته بنویسیم خب طرزی بنویسیم که خودمان، بچههایمان، زنهایمان، دخترانمان، همین مردم شیرینزبان فارسی بتوانند بخوانند دیگر! لذا طوری نوشته میشود که غالباً نمیتوانند بخوانند؛ با اینکه وظیفه رسمی همه ما این است که در خدمت این کتاب باشیم[و] حداقل روزی 50آیه بخوانیم.
خب، این «واو» دلیلی بر حذفش نیست. میشود این را نوشت چون مجزوم نیست؛ نظیر «سَوْفَ یُؤْتِالله الْمُؤْمِنِینَ»(12) یا «یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ»(13)، خب «ینادی» باید باشد نه «یناد» این «یاء» چرا حذف شده؟ اما مکتوب این است. «سندعُ» با ضمّه نوشته شده نه با «واو». [در]«یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ» «یاء» حذف شده، در مقام بحث ما هم «واو» حذف شده. «یَدْعُ» اصلش «یدعوا» است.
اینجا نه دلیل بر نصب است، نه دلیل بر جزم است، نه دلیل بر چیز دیگر است که «واو» حذف بشود.به هر تقدیر «یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ»- آن بیان6-5، وجهی که جناب فخر رازی ذکر کرده است- اینها قبول دارند که هیچکدام از اینها نمیتواند پیام اصلی آیه باشد؛ خب هر کدام از اینها میتواند مصداقی از مصادیق آیه باشد.اما آن بیان لطیف سیدناالاستاد علامه طباطبایی(رض) میتواند یک بیان خوبی باشد. ایشان فرمودند انسان شبانهروز نیازمند است برای اینکه «أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ»(14) و نیاز به دیگری هم ندارد؛ فقط نیاز به ذات اقدس الهی دارد چون فقیر، محتاج غنی است منتها در تطبیق اشتباه میکند؛ بهدنبال زید و عمرو میرود. پس سراسر جهان سؤال است این مسئله هم اختصاصی به انسان ندارد.
«یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ»(15)؛ این آیه نورانی سوره مبارکه «الرحمن» صدر و ذیلش مربوط به سؤال و جواب جهانی است. «یَسْئَلُهُ مَن فِیالسَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» خب چه چیزی؟ «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(16) چرا؟ برای اینکه کل یوم سائلین زیادند. این یوم نه در قبال لیل است نه صلات یوم، نه مجموعه شبانهروز است بلکه یعنی لحظه؛ نه یعنی لحظه بلکه ظهور. در هر ظهوری او شأن تازه دارد برای اینکه سؤال هر لحظه است؛ میلیاردها میلیارد موجود هر لحظه از او چیزی میخواهند نهتنها 7میلیارد بشر.
«یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» چون سؤال دائمی است، دائمالسؤالاند. او هم «دائم الفیض علی البریه» است. مگر میشود موجودی در لحظهای در «تخوم بحار الی عنان السماء» یک لحظه از خدا چیز نخواهد اینکه فرض ندارد! پس هر موجودی دائماً سؤال میکند او هم «دائم الفیض علی البریه» است؛ فیضش هم قطع نمیشود «وکلّ منّه قدیم».
حالا انسان چه سهمی دارد... . باید از خدا طلب کند اما عجله نکند. این انسانی که بهدنبال حرام میرود طبق بیان نورانی حضرت امیر(ع) عجله میکند، حضرت فرمود اینها روزیِ حلالشان مقدّر شده[ولی] بهدنبال آن نمیروند، بهدنبال یک چیز نقد میروند!
1- الکافی، ج1، ص11، 2- آلعمران/ 133، 3- انبیاء/ 37، 4- یونس/ 48، 5- انفال/ 32، 6- معارج/ 1،7- وسائل ، شیعه، ج12 ص188، 8- حجرات/ 6، 9- اسراء/ 36، 10- الکافی، ج1، ص43، 11- یونس/ 39، 12- نساء/ 146، 13- ق/ 41، 14- فاطر/ 15، 15- الرحمن/ 29، 16- الرحمن/ 29