این واژهها را میشناسید. تقریباً اکثریت، «شازده کوچولو» را خواندهاید یا آنها که هنوز ارتباطی با خواندن برقرار نکردهاند آن را دیدهاند؛ گفتار حکیمانه و تکاندهنده روباه و شازده کوچولو را. بهتر است دوباره با هم این جملات را مرور کنیم:
روباه گفت: من روباهم.
شازده کوچولو به او پیشنهاد کرد: بیا با من بازی کن. من خیلی غمگینم.
روباه گفت: نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند.
ـ «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: این چیزی است که تقریباً فراموش شده است. یعنی «پیوند بستن»... مثلاً تو برای من هنوز پسر بچهای بیشتر نیستی، مثل صد هزار پسر بچهی دیگر. نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری. من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم، مثل صد هزار روباه دیگر. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هر دو به هم احتیاج خواهیم داشت. تو برای من یگانه جهان خواهی شد و من برای تو یگانه جهان خواهم شد. («شازده کوچولو»/آنتوان دوسنت اگزوپری/مترجم: ابوالحسن نجفی/ص 92ـ93)
«خواندن» برای هر فرد یک جور شازده کوچولو است که روباه درون او را به تدریج «اهلی» میکند. تا وقتی این ارتباط برقرار نشود او را کشف نخواهید کرد. این اهلی شدن یا همان واژه «الفت»، به مرور و ذره ذره شکل میگیرد و ساخته میشود. با هر خواندن، شما ذرهای از وحشی بودن، ناآشنایی و بیگانگی فاصله میگیرید و ذرهای به آشنایی، شناخت و دوستی میرسید. میشود گفت «خواندن» آدمیزاد را آرام آرام به «تمدن» میرساند؛ به «مدنیّت». «تمدن» واژه دیگری است که «اهلی»بودن یا شدن را تعریف میکند. هر کتاب میتواند یک شازده کوچولو باشد، و هر کدام از ما یک روباه. «خواندن» پلی است میان این روباه و شازده کوچولو. نگاه کنید. این اتفاق فقط در شازده کوچولو رخ نداده. اساس ادیان یا دین و دینداری در شخص برگزیده هم با «خواندن» آغاز میشود و کلمه «بخوان». زندگی فردی که میخواند با فردی که نمیخواند اصلاً برابر نیست. زندگی روباهی که شازده کوچولو را ندیده با روباهی که شازده کوچولو را دیده، اصلاً به هم شبیه نیستند.
این مقدمه، فقط یک «دعوت» است. از طرف کسی که «خواندن» تمام زندگیاش را دگرگون کرده است. این روزها دوست بزرگ من ـ «خواندن» ـ مرا کشانده به سرزمین عجایبی به نام جین آستین و شش رمان حیرتانگیز او به نامهای «غرور و تعصب»، «اِما»، «ترغیب»، «نورثنگر ابی»، «عقل و احساس» و «منسفیلد پارک». مترجم فرهیخته و دانایی مثل رضا رضایی این موقعیت را برای تکتک ما ساخته و پرداخته است. اگر این مترجم نبود و تصمیم پرشکوه او برای ترجمه هر شش رمان جین آستین، من امروز شش گنجینه بزرگ خواندنی نداشتم. اگر نبود من از طریق خواندن با هر کدام از این کتابها ارتباط برقرار نمیکردم. و اهلی نمیشدم. به «تمدن» نمیرسیدم. بگذارید روشنتر بنویسم. اگر نبود تصمیم بزرگ رضا رضایی، خوانندگان جین آستین نمیتوانستند از خواندن آثار او «لذت» ببرند. یک وجه از معنای اهلی شدن و تمدن، رسیدن به درک و شناخت «لذت» است. قدم گذاشتن به این سرزمین عجیب و چشیدن طعم میوههای گوناگونش.
«خواندن» گروه سنی ندارد. دارد و اما ندارد. متهم نکنید مرا که چرا آثار جین آستین را و شش رمان بزرگش را به نوجوانان دبیرستانی معرفی میکنم. به خصوص مخاطب دعوت من دختران دبیرستانی هستند. آنها ظرافت و پیچیدگیهای جین آستین را بیشتر درک میکنند. این فقط حرف من نیست. رضا رضایی در مصاحبهاش به همین نکته اشاره میکند که: «دبیرستانیها هم میتوانند مخاطبان رمانهای جین آستین باشند.» و من میگویم تک تک رمانهای جین آستین و به خصوص «غرور و تعصب» او میتواند میان شما و خواندن «الفت» برقرار کند. میتواند شما را با ابعاد پنهان «اهلی» شدن آشناتر کند. میتواند با هر رمانش و با مجموعه شخصیتهایی که آفریده، شما را به شناخت، به اهلیت، به تمدن و دوستی و لذت برساند. این یک دعوت است. مثل دعوت روباه از شازده کوچولو.
غرور و تعصب/اِما/نورثنگر ابی/ترغیب/منسفیلد پارک/عقل و احساس
نویسنده: جین آستین
مترجم: رضا رضایی
ناشر:نشر نی
چاپ اول: 86ـ88