این دلشورۀ مدام سبب میشود انرژیاش را جمع کند و نهایت تلاشش را به کار بگیرد، مبادا این پارۀ تن آسیبی ببیند یا ناقص پا به دنیا بگذارد.
همانطور که مادر برای تولد نوزادش نیاز به تغذیه خوب، آب و هوای تازه، محیط سالم، استراحت و مراقبت و... دارد، شاعر نیز باید به خودش و حرفهایش برسد و فضای مناسبی را برای رشد و کامل شدنشان فراهم کند. شاعر باید حواسش به موجودی که در اعماق ذهن و قلب و جانش رشد میکند باشد و هوایش را داشته باشد و از لحظه لحظۀ تغییر و رشدش خبر داشته باشد.
شاعر سوژههایش را از دنیای همیشگی و اشیا و اتفاقات تکراری پیدا میکند. با این حال هر شعر موفق انگار که دنیای متفاوتی را مقابل چشمهایمان قرار میدهد یا جهان تازهای را به دنیا میآورد. درواقع هر شعر موفق، تولد تازه و دیگرگونۀ یک اتفاق تکراری است.
در نقد و سنجش میزان موفقیت هر شعر به طور مستقیم و غیرمستقیم صحبت از تولد است. این شعر چه تصویر تازهای خلق کرده؟ این شعر چه فکر نویی ارائه داده؟ این شعر چه حس تازهای را منتقل کرده؟ زبان این شعر چه تفاوتی با زبان معمولی پیدا کرده؟ جهان شاعر مدام در حال تغییر و نوبهنو شدن است و هرچه تعداد تولدها در آن بیشتر باشد، احتمال این که شعر موفقتر باشد، بیشتر است.
گاهی خودِ تولد بهانهای میشود برای سرودن یک شعر. نه فقط تولد انسان، که تولد یک گل، ستاره، فصل، رابطۀ تازه یا حتی حس عجیب و غریب.
تولد، آغاز شکل گرفتن و شدن است و یکی از شاعرانهترین اتفاقهای زندگی!