تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۸۵ - ۰۶:۴۱

اصلا اتفاقی نیست، این‌که موسیقی فوق‌‌العادة فیلم خوب و مدرنی مثل «مرثیه‌ای برای یک رؤیا» که قصه‌اش حول و حوش مواد مخدر و فروپاشی رؤیاهای چند تا آدم عادی است، بشود موسیقی تیتراژ برنامه خوب و مدرنی مثل «هزار راه نرفته».

هرچند خانم شریفی یکی از آدم‌های اصلی این برنامه (می‌توانستیم بنویسیم آدم اصلی این برنامه، ولی خودش اصلا خوشش نمی‌آید)، بگوید که اتفاقی بوده. انگار قرار بوده موسیقی اختصاصی بسازند، ولی موقع ساخت تیتراژ، همین موسیقی داشته توی اتاق پخش می‌شده و سازنده تیتراژ‍، تیتراژ را بر اساس آن طراحی ‌می‌‌‌‌کند.

وقتی عوامل برنامه این موسیقی را گوش می‌دهند، این‌قدر خوش‌شان می‌آید که بی‌خیال ساخت موسیقی دیگری می‌شوند. به قول خانم شریفی اصلا این موسیقی به «هزار راه نرفته» بیشتر می‌آید تا به خود «مرثیه‌ای برای یک رؤیا»! حالا چرا توی شروع گفت‌وگو این همه داریم درباره موسیقی‌ «هزار راه نرفته» روده‌درازی می‌کنیم؟

انتخاب این موسیقی خاص و متفاوت، سلیقه متفاوت و خاص گروه سازنده این برنامه را نشان می‌دهد. سلیقه و وسواسی که آن را در تک‌تک اجزای ریز و درشت برنامه می‌توانید ببینید، از شکل تصویری و گرافیکی کار و تدوین و نورپردازی و تصویربرداری و انتخاب کارشناسان برنامه و سؤالات بگیرید تا حتی انتخاب متن‌های میان برنامه.

این سلیقه و وسواس، در انتخاب سوژه‌های برنامه و پرداخت آن هم حسابی معلوم است. تا به حال برنامه‌های زیادی با موضوع ازدواج و طلاق در رادیو و تلویزیون داشته‌ایم، ولی هیچ‌کدام مثل این برنامه به این موفقیت و تأثیر گسترده دست پیدا نکرده‌اند.

آمار صدا و سیما هم چنین چیزی را نشان می‌دهد: سری اول این برنامه 33 درصد، سری دوم 5 /55 درصد، سری سوم 8/66 درصد و سری چهارم تا الان 80 درصد بیننده داشته است که در میان مجموعه‌های اینچنینی، آمار عجیب و غریبی است.

برنامه‌های ترکیبی مشابه با موضوع ازدواج و طلاق اگر 10 تا 15 درصد بیننده داشته باشند، کلاه‌شان را بالا می‌اندازند. ولی «هزار راه نرفته» بیشتر از خیلی از سریال‌های تلویزیونی بیننده دارد. چرا؟

پاسخ ساده‌ای دارد، این برنامه از معدود برنامه‌های تلویزیون ماست که نگاهی واقع‌بینانه و کارشناسی (با پشتوانه ماه‌‌ها تحقیق و مطالعه) به موضوعی اجتماعی مثل ازدواج و طلاق دارد و این نگاه را در قالب یک برنامه تلویزیونی جذاب ریخته تا حرام نشود و تأثیرش را بگذارد.

برای همین اصلا عجیب نیست که صدا و سیما برای طرح و بررسی شفاف موضوعی مثل دوست دختر و دوست پسر به این برنامه اعتماد می‌کند و پس از سال‌ها در تلویزیون دختران و پسرانی با قیافه‌های متفاوت را می‌بینیم که حتی بدون محو شدن چهره‌شان درباره این نوع دوستی‌ها حرف‌ می‌زنند.

اتفاق‌های اینچنینی که این برنامه شروع‌کننده‌اش بوده و تصاویر و حرف‌هایی که تا قبل از این برنامه، از تلویزیون پخش نشده بودند، همه و همه زیر سر گروه سرسخت و پیگیری است که در این اوضاع برنامه‌سازی «بساز و برو»، برای خوب در‌آوردن تک‌تک بخش‌های برنامه‌شان کلی عرق می‌ریزند.

در گفت‌وگو با خانم شریفی سعی کردیم بخشی از رمز و رموز این گروه و نوع نگاه‌شان و سختی‌هایشان برای ساخت این برنامه را برملا کنیم.  گفت‌وگویی که با یک گپ خودمانی شروع شد و بعد...

  •   این کسانی را که می‌آیند توی برنامه و درباره زندگی‌شان این‌قدر راحت صحبت می‌کنند، از کجا پیدا می‌کنید؟

به غیر از دورة اول، در بقیة دوره‌ها این‌طوری بوده که ما توی تلویزیون فراخوان می‌دادیم که هر کس تمایل دارد جلوی دوربین حرف بزند، تماس بگیرد. بعد  تقریبا روزی 200 نفر تماس می‌گرفتند. از این 200 تا 10 نفر حاضر می‌شدند که بیایند. از این 10 تا هم فقط 5 نفر می‌آمدند و مصاحبه می‌کردند و دست آخر فقط 2 نفر حاضر می‌شدند که مصاحبه‌شان پخش شود.

  •  چی می‌شد که نمی‌آمدند؟

خب ما برای خودمان شرایطی داشتیم. باید یک اتفاقی هم می‌افتاد که آدم‌ها توی شرایطِ کاملا تهییج‌شده نباشند.

 شما برای این آدم‌هایی که به برنامه‌تان می‌آمدند، انگار نقش مشاور را هم داشتید. این آدم‌ها در ارتباطی که با شما داشتند، یک مقدار نظرشان نسبت به موضوع تغییر می‌کرد.
اتفاقی که می‌افتاد، این بود که ما شمارة همسر هر کسی را که به تنهایی مراجعه می‌کرد، داشتیم. ماجرا اصلا مراحل داشت. ما فرم‌های متعدد داشتیم و این‌ها هم به صورت کتبی امضا دادند که ما حاضریم جلوی دوربین قرار بگیریم. همة این کارها باعث می‌شد که در طول مدت تماس بودن آن هیجانات اولیه بگذرد و طرف منطقی‌تر صحبت کند.

ولی خب چون طی این مراحل، یک مقدار زمان می‌برد، گاهی اوقات یک عده پشیمان می‌شدند. تازه آن یک نفری هم که حاضر می‌شد بیاید جلوی دوربین، زنگ می‌زد و می‌گفت با برادرم صحبت کرده‌ام و او گفته نباید این چیزها پخش شود.

  •  حتی ممکن بود توی این فاصله با هم آشتی کنند و برگردند سرخانه و زندگی‌شان؟

بله. از این نمونه‌ها داشتیم، منتها اکثر کسانی که در هزار راه نرفته شرکت می‌کردند، رابطه‌شان به مقدار زیادی از بین رفته بود.

  •  یعنی دیگر به آخر خط رسیده‌اند؟

بله. کسانی که دو نفری با هم می‌آیند سراغ ما، واقعا به آخر خط رسیده‌اند. باز یک‌ نفره‌ها بعضا یک امیدی برای بازگشت دارند.

  •   آره دیگر. احتمالا با خودشان می‌گویند با استفاده از رسانه یک تیکی بزنند شاید فرجی شد.

آره، همین آقایی که برنامه‌اش پارسال پخش شد و کلی هم سر و صدا کرد ـ‌همانی که دو بار ازدواج کرده بود ـ آمده بود که خانمش او را ببخشد.

  •  پس این‌جا برای خودش یک جور دفتر مشاوره هم هست!

مشاوران ما به غیر از این دورة آخر، غالبا آمادگی این را داشتند که به هر کسی که می‌خواهد، مشاوره بدهند. ولی این سری آخر، عجیب بود. بعضی مواقع حتی من خودم پیشنهاد می‌دادم که شما حتما یک جلسه بروید پیش فلانی، ما برایتان وقت می‌گیریم. ولی هیچ‌کس مشاوره نمی‌خواست.

  •  تا حالا کسی بود که حرف بزند اما بعد پشیمان بشود و نخواهد مصاحبه‌اش را پخش کنید.

من به همه این قول را می‌دهم که اگر نخواهند، به هیچ وجه گفت‌وگوهایشان پخش نمی‌شود. تا حالا کسی نبوده که ما خلف وعده کرده باشیم. حتی روی نوار گفت‌وگوهایشان را پاک کردیم و چیز دیگری ضبط کردیم.

  •  به نظر می‌رسد خود سوژه، خیلی شما را مجذوب می‌کند، جدا از بحث ساخت برنامه و این‌ها.

این، حرفِ کاملا درستی است. چون اگر غیر از این بود، آن‌ها این‌قدر راحت حرف نمی‌زدند. ضمن این که شما آن چهره‌های گریان را نمی‌دیدید، چون خیلی وقت‌ها تصویر مات بود. ولی من می‌دیدم. من هیچ‌وقت این حرف دکتر مهدوی را فراموش نمی‌کنم. ایشان می‌گفتند طلاق فاجعه‌آمیزترین مسألة زندگی هر کسی بعد از مرگ عزیز است.

واقعا هم همین‌طور است. مشکل زندگی، خیلی سخت است. یعنی من الان به محض این که بخواهم یک مطلب عاطفی و واقعی و درونی از خودم را مطرح کنم، شما به کلی، روزنامه و مصاحبه را فراموش می‌کنید. آن موقعی هم که من می‌نشینم این‌‌جا و با یک نفر حرف می‌زنم، هم من فراموش می‌کنم که جلوی دوربین هستم و هم طرف مقابلم؛ و این چیزی است که من را دچار عذاب وجدان می‌کند.

  •  عذاب وجدان یا درگیری‌های عاطفی؟

نه! بخشی از آن، عذاب وجدان است.

  •  چرا؟

چون خوب گوش می‌دادم، مردم این‌قدر خوب می‌گفتند. وقتی ماجرا تا این حد شکل می‌گیرد، که بیننده احساس می‌کند که این‌ها نمی‌تواند واقعی باشد و نمایشی است، پس یک اتفاقی افتاده. آن آدم کاملا اعتماد کرده و همة درونیاتش را بیرون ریخته. این خیلی حرف است! گروه تولید ما خیلی تعدادشان زیاد است. ما چهار پنج دوربینه کار می‌‌کنیم. یعنی حتما دو تا تصویربردار جدی، آن‌جا پشت دوربین‌های بزرگ نشسته‌اند؛ و دستیارهایشان و صدابردار و کارگردان و خودش و خیلی‌ها! پیش این همه آدم حرف زدن و آن‌طوری بیرون ریختن، برای من عذاب وجدان ایجاد می‌کند.

  •  خب اگر قرار باشد کار مستند دربیاید، این‌‌جور اتفاقات هم طبیعی است.

بله. بخشی از آن، اجتناب‌ناپذیر است. ولی خب...

  •  چه کار می‌کنید؟ آن‌‌جا چه اتفاقی می‌‌افتد؟ توی برنامة شما آدم‌ها شخصیت خودشان را به راحتی جلوی دوربین نشان می‌دهند. چه جوری؟ فقط همین شنیدن حرف‌هایشان کافی است تا این کار را بکنند؟

همه آدم‌هایی که آمده‌اند این‌جا و حرف زده‌اند، حداقل دو تا نوار 40 دقیقه‌ای گفت‌وگو دارند. ولی این آدم‌ها آن اولی که می‌نشینند جلوی دوربین، خیلی رسمی حرف می‌زنند. مثلا می‌گویند «من به ایشان عرض کردم این‌چه طرز حرف زدن است» بعد کم‌کم، ده دقیقه یک ربعی که می‌گذرد، یخشان می‌شکند.

  •  این یخ چه جوری می‌شکند؟

خیلی عادی، شنیدن! یک مثال بزنم. شما چرا موقع شروع مصاحبه از من سوال نپرسیدید، چون ما الان داریم با هم گفت‌وگو می‌کنیم. آن‌جا هم همین اتفاق می‌افتاد. این سری‌های آخر که دیگر کار خیلی راحت‌تر بود. چون مردم من را می‌شناختند. بله! اعتماد به من خیلی سخت بود. ولی وقتی که می‌نشستند، این بی‌اعتمادی تمام می‌شد. توی همین گفت‌وگوها.

  •   این‌جا یک مسأله‌ای هست خانم شریفی. این آدم‌ها می‌دانند که حرف‌هایشان از تلویزیون پخش می‌شود و همه می‌بینند. حالا غیر از بحث اطمینان متقابل، آن احساسِ از تلویزیون پخش شدن را چه کار می‌کنید؟

خیلی‌ها این احساس را نداشتند؛ به‌ویژه در سری اول و دوم. یعنی  این بعد وسیع رسانه‌ای را باور نمی‌کردند. البته من هم انتظار این اندازه مخاطب که جذب برنامه شده باشند را نداشتم. ولی الان خیلی راحت‌تر شده. و البته تعداد کسانی که حاضرند جلوی دوربین بیایند خیلی کمتر شده.

  •  خب قبلا نمی‌دانستند که چه اتفاقاتی می‌افتد و شما از این موضوع استفاده کردید.

منظورتان سوءاستفاده است (با خنده). نه! ما توضیحات لازم را می‌دادیم. حتی یک دختر خانمی اصرار داشت که تصویرش پخش شود. پدر او رئیس یکی از شعبه‌های اصلی یکی از بانک‌های بزرگ بود. هر چی ما به‌اش می‌گفتیم جلوی دوربین نیا، برای پدرت بد می‌شود، می‌گفت: «نه! من اصلا مشکل ندارم.» به شدت به همسرش علاقه داشت و فکر می‌کرد به خاطر خانوادة همسرش مجبور است از او جدا شود. می‌گفت: «باید به او بگویم دوستش دارم.» قرار نبود از کسی بد بگوید. ما صحبت‌های ایشان را ضبط کردیم.  برنامه خوبی هم شد.

  •  بعدا پشیمان شد؟

پدرشان آمدند. ما برنامه را ساخته بودیم و تحویل داده بودیم. گفتم واقعا هیچ‌کاری نمی‌شود کرد. بالاخره نامه نوشتم به مدیر شبکه و در نهایت تصویر دختر را پوشاندیم. پدرش گفته بود صدایش اشکال ندارد، تصویرش نباشد.

  •   بعداچطور؟ شده کسی بعد از پخش تصویرش پشیمان بشود؟

ما همه جور واکنشی داشتیم. حتی یکی دو مورد داشتیم که بعد از پخش برنامه، نامه به دستمان رسید که «لطفا برنامة من را پخش نکنید، چون دارم برمی‌گردم به زندگی.» ولی نامه حدودا دو هفته بعد از پخش رسید. معمولا ما در این جور موردها تصویر نداریم. معمولا چهره‌شان مات است. ما همه جوره‌اش را داشتیم. خیلی‌ها هم زنگ زدند و تشکر کردند.

  •   ایدة برنامه مال خودتان بود؟ یعنی از اول، خودتان به سازمان پیشنهاد ساخت آن را دادید؟

بله. البته نوع ساختارش را که نه، فقط موضوعی. ما اصلا هیچ الگوبرداری خارجی نداشتیم. چون از اولش که شروع کردیم، نمی‌دانستیم چی می‌خواهیم بگوییم. فقط می‌دانستیم چی نمی‌خواهیم بگوییم.

  •   چی نمی‌خواستید بگویید؟

نمی‌خواستیم بگوییم که فقط یک روان‌شناس، همه چیز را می‌داند و بقیه نمی‌دانند. نمی‌خواستیم مشکلات همه را با این برنامه حل کنیم. یعنی وقتی که من طرح را می‌دادم، ‌گفتم هدف ما کاهش آمار طلاق نیست، آگاهی دادن است.

  •  به نظر شما چون طلاق یک پدیدة مذموم است، نباید واقعیت را درباره‌اش گفت؟

 طلاق وقتی در ذات خودش معنی رهایی دارد، چطور می‌تواند مذموم باشد؟یعنی یک ازدواج غلط، ممدوح است؛ ولی یک طلاق درست، مذموم؟ هر پدیدة اجتماعی اگر در جای خودش واقع نشود، غلط است و آسیب‌زننده. من الان می‌گویم که رقم خیلی بالایی از طلاق‌هایی که الان رخ می‌دهد، اگر همه چیز در جای خودش بود اتفاق نمی‌افتاد. پس غلط است و آسیب‌زننده. ولی واقعا طلاق مذموم است؟ بله! یک موقع‌هایی می‌گویند عرش به لرزه درمی‌آید. خب این درست است.

ولی اگر ما یک کار خطای دیگر بکنیم، چطور؟ شخصا می‌گویم که هزار راه نرفته برنامة طلاق نیست، برنامه ازدواج است. چون اکثر بازخوردهایی که گرفته‌ایم از جوان‌هایی بوده که داشتند ازدواج می‌کرده‌اند؛ کسانی که متوجه شده‌اند که چه مشکلاتی ممکن است در یک زندگی مشترک به وجود بیاید و حواسشان را بیشتر جمع می‌کنند. این خیلی عالی بود.

  •   حالا این برنامة شما با آن دیدگاهی که معتقد است نباید آمار داد و واقعیت را گفت، در تضاد نیست؟ شما می‌آیید واقعیت را نشان می‌دهید و همة آن آدم‌هایی را که بعدا ممکن است اتفاق بدی در زندگی‌شان بیفتد، وادار به یک بازبینی می‌کنید. این البته لزوما به این معنی نیست که آن‌ها ازدواج نمی‌کنند.

من کاملا حرف شما را می‌فهمم و تأییدتان می‌کنم. منظور شما این است که با حذف صورت مسأله چیزی درست نمی‌شود. ولی من از دید کار خودم می‌گویم، شاید همه کسانی که صرفا آمار دادند خیلی درست رفتار نکردند. یعنی فقط یک اطلاعاتی داده شده. هدف از آن اطلاع‌رسانی چیست؟ یعنی اگر من می‌خواهم اعلام کنم که طلاق فاجعه است، برای این است که مردم برنامه من را ببینند؟ یا برای این که سازمان برنامه‌ام را قبول کند یا واقعا برای این است که درباره یک معضل اجتماعی بحث کنیم و همه حرکت کنیم؟ ولی ما یک خبری را فقط به این جهت که خبر مهمی است، بزرگ می‌کنیم و اعلامش می‌کنیم. به تبعاتش هم کاری نداریم. من یک مثال بزنم؟

  •   بله، حتما!

یک خبری را روزنامه‌ها اعلام کردند که آمار دختران آمادة ازدواج از پسرها بیشتر است. یک عده گفتند یک میلیون و دویست ‌هزارتا بیشتر. یک عده گفتند 7 میلیون بیشتر. هنوز هم معلوم نیست چقدر بیشتر. در یکی از برنامه‌های ما یکی از جامعه‌شناس‌ها گفت نه این‌طور هم نیست. خیلی هم تفاوت ندارد.

حالا کی درست می‌گوید و اصلا می‌خواهیم چه کار کنیم؟ ما برای برنامه خیلی تحقیق می‌کنیم و توی این تحقیقات، دخترهای زیادی را دیده‌ایم که برای ازدواج تلاش می‌کنند؛ فقط به خاطر این‌که نکند شوهر گیرشان نیاید، چون گفته‌اند تعداد دخترها از پسرها بیشتر است.

این واقعا درست است؟ من وقتی این خبر را می‌دهم، باید بگویم که فرض کنیم این اتفاق به خاطر این افتاده که امکان مهاجرت به کشورهای دیگر برای آقایان راحت‌تر از خانم‌ها است و خب این باید یک تعدیلی به وجود بیاورد. حالا گفتن این خبر، درست است یا نه؟ من می‌گویم این حرفی که شما می‌زنید، کاملا درست است.

ولی ای کاش همة ما در جایگاه خودمان این‌قدر هوشیاری داشتیم. در درجة اول، آن کسانی که متولی فرهنگ هستند، با این اخبار یک تکانی در وضعیت اجتماعی ایجاد می‌کردند.

بعدش ما احساس می‌کردیم که این مرجع‌ها وجود دارند و ما باید خبررسانی‌مان را درست انجام بدهیم و اطلاعات آن‌ها را کامل کنیم.

  • می‌دانید، یک سری مقاومت‌هایی در زمینه کاری شما وجود دارد. چه توی سازمان و چه در جاهایی که می‌روید برای تهیه گزارش و گفت‌وگو. ولی در عین حال در هزار راه نرفته چیزهایی پخش می‌شود که قبلا همه فکر می‌کردند خط قرمز است. این خط قرمزها واقعا وجود نداشته یا این که اتفاق دیگری افتاده است؟

من احساس می‌کنم شناخت از آدم‌ها خیلی مهم است. ضمن این که مدیران شبکه دو واقعا فوق‌العاده هستند و من واقعا از آن‌ها تشکر می‌کنم. من هم به خیلی چیزها باور دارم.

گاهی وقت‌ها وقتی برنامه‌ای از سوی سازمان اصلاح می‌شود، می‌بینم اگر من هم جای بیننده بودم شاید جا  می‌خوردم. به قول شما در شرایطی که این حرف‌ها زده نمی‌شود، وقتی اتفاق تازه‌ای می‌افتد برای خود مردم یک‌جور شگفت‌زدگی رخ می‌دهد که باعث می‌شود ننشینند پای برنامه و گوش بدهند. می‌گویند: «اِ چی شد؟ این دختره و پسره چرا کنار هم نشسته بودند و گفتند ما سه سال است که با هم دوست‌ایم؟»

  •   در حالی که مردم هر روز توی خیابان می‌بینند این چیزها را!

اگر تلفن‌هایی را که به برنامه شده، بشنوید اصلا تعجب می‌کنید که این‌ها مگر توی این شهرها راه نمی‌روند؟ من پیام‌های متفاوت زیاد دارم. هم آقایان می‌گویند خانم شریفی طرفدار خانم‌ها است، هم خانم‌های بیشتری می‌گویند فلانی هوای آقایان را دارد. بعد یک برنامه‌ای پخش می‌شود و من منتظرم که همه خانم‌ها تلفن بزنند و تشکر کنند. باور کنید برعکس می‌شود، اعتراض خانم‌ها بیشتر می‌شود!

  •   همیشه همین‌طوری است! برگردیم سر سؤال قبلی و آن خط قرمزها؟

من خیلی دلم می‌خواهد از زیر سؤال شما در بروم! سری چهارم هزار راه نرفته یک جور قشر تحصیل‌کرده را به تحسین وا داشته والا ما در مورد همین مواردی که شما می‌گویید از طرف مردم حتما مورد عتاب و خطاب قرار می‌گیریم.

اما در مورد سؤالی که پرسیدید و جواب دادنش برای من خیلی سخت است، فکر می‌کنم یک شناخت اولیه‌ای از من ایجاد شده به عنوان هزار راه نرفته و در عین حال ما خودمان هم سختی‌هایش را می‌کشیم. یعنی این را داریم که برای پخش یک قسمت‌هایی خیلی سختی می‌کشیم. تلاش می‌کنیم تا این اتفاق بیفتد.

  •   آخر خیلی وقت‌ها می‌گویند این موضوع را نباید گفت. ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد چرا نباید گفت؟ فقط چون تا حالا کسی درباره‌اش حرفی نزده، تبدیل شده به یک تابو.

واقعا شاید اگر ما هم در مقام تصمیم‌گیری بودیم، چون نمی‌دانستیم بعدش قرار است چه اتفاقی بیفتد، می‌خواهد تخریب کند یا اصلاح کند، شاید ما هم مانعش می‌شدیم.

  •   ولی معلوم است که مدیرهای شما این جسارت و اطمینان را داشتند.

آره. این اطمینان رخ داده است. من باز هم به عنوان ترجیع‌بند مصاحبه می‌گویم که هزار راه نرفته قائم به من نیست و یک کار گروهی است. ضمن این که حتما می‌دانید در کارهای مستند، در اجتماع هم سنگ‌های زیادی جلوی پای شما می‌اندازند.

  •   چه سنگ‌هایی مثلا؟

مثلا برای سری چهارم، قرار بود برویم در بین مسافرهای تورهای یک روزه و برنامه ضبط کنیم. همه چیز آماده بود. حتی ساعت6 صبح قرار گذاشتیم که برویم، درست دو ساعت قبل از این که بچه‌ها بروند خبر دادند که آن تیم گفته که ما نمی‌خواهیم این‌ها با ما بیایند.

می‌گفتند اگر نشان داده بشود در این اتوبوس که دارد می‌رود شهرستان، همه دوست دختر، دوست پسر هستند، برای ما بد است، کار و کاسبی‌مان کساد می‌شود.

  •   آن وقت از همه کسانی که با تور می‌آمدند باید اجازه می‌گرفتید ؟

بله. بچه‌های گروه تحقیق ما رفته بودند، با همه‌شان حرف زده بودند. یک عده‌شان گفته بودند اشکال ندارد و ما می‌آییم جلوی دوربین، یک عده هم گفته بودند نه. چون ما اصلا نمی‌دانستیم که یک دختر حاضر می‌شود بیاید جلوی دوربین و بگوید این دوست پسرم است؟

  •   مثلا در اتوبوسی که می‌رود نمک‌آبرود!

آره. اصلا هر کجا. این خیلی عجیب بود. ببینید مثلا ما دخترهای سن بالا می‌خواستیم برای این که بیایند بگویند حالا که ما ازدواج نکردیم، این مشکلات را داریم یا این راحتی‌ها را.

هیچ‌کس حاضر نشد بیاید. حتی در مورد همین بحث دوست دختر، دوست پسر خیلی جاها مشکل پیدا کردیم. خیلی از  ارگان‌ها می‌پرسیدند چی می‌خواهید بگویید. این‌ها خب سختی‌هایی است که در اجتماع هست. ولی باز هم تصورات ما می‌شکست. دخترها و پسرها خیلی راحت می‌آمدند جلوی دوربین!

  •    این دختر و پسرها را هم با فراخوان پیدا می‌کردید؟

نه. ما می‌رفتیم و پیدا می‌کردیم.

  •   اولین جایی که رفتید کجا بود؟

بعد از این که آن قضیه تور منتفی شد، رفتیم کوه. رفتیم و آرم هزار راه نرفته را زدیم. بعد بچه‌ها با دخترها و پسرها حرف می‌زدند. ما با نزدیک 40 تا آدم حرف زدیم تا 10 تا گفت‌وگو از تویش در بیاید. ضمن این که ما باید نشان بدهیم که آخر این رابطه به شکست منجر می‌شود.

  •   یعنی چی باید نشان بدهید؟

یعنی این که واقعا اکثر قابل توجهش منجر به شکست است. چون ما هنوز تربیت نشده‌ایم که بدانیم آدم‌ها می‌توانند خیلی ساده با هم مراوده داشته باشند. من الان با شماها دوستم! چرا باید حتما یک احساسی شکل بگیرد و ماجرا تغییر شکل بدهد. این‌ها را به جوان‌های ما یاد نداده‌اند.

  •   بالاخره چی؟‌ یعنی راه رفته‌اش چی است؟

اگر به ما اجازه بدهند یک برنامه‌مان پخش شود، شکل موفق این رابطه را هم داریم. اگرچه من بعید می‌دانم.

  •   یعنی آخرش ازدواج کردند؟

بله و مدتی هم ازش گذشته.

  •   خب پس چرا می‌گویید اکثرش شکست می‌خورد؟

بله. بیشترش این‌طوری است. چون آموزش ندیده‌ایم.

  •    این آموزش یعنی چی؟ شامل چه چیزهایی است؟

یعنی حضور خانواده و تربیت بچه‌ها که با شروع یک ارتباط ساده در محل کار، تحصیل یا اجتماع، وارد مراحل دیگری نشوند و اجازه دهند برای انتخاب همسر راه‌های منطقی و درست و مطابق شأنمان طی شود.

  •   شاید مشکل این باشد که در رسانه ملی ما این رابطه تا حالا مخفی بوده.

ما همین چند وقت پیش یک گردهمایی دانشجویی داشتیم درباره «دوست دختر، دوست پسر» شما باور نمی‌کنید بابت این گردهمایی چقدر نامه برای ما آمده که توضیح بدهید چرا آن دخترها و پسرها را پهلوی هم نشانده‌اید. بابا! این‌ها دانشجواند که توی دانشگاه هم همین‌جوری‌اند. توی تاکسی هم ما کنار هم می‌نشینیم. خب ما اگر یک کم صبر داشته باشیم می‌بینیم که هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد.

  •   همین! مثلا ما خیلی کم توی تلویزیون خانمی را می‌بینیم که روسری‌اش کمی عقب رفته باشد.  بحث سر تأیید پوشش فلان خانم نیست. خودم صد در صد به حجاب اعتقاد دارم و دوست ندارم همسرم یک تار مویش هم بیرون باشد. ولی همین نشان ندادن این چیزها راه درستی است یا نشان دادنش؟

برای چی نشان بدهیم؟ نشان بدهیم که چی بشود؟

  •   چیزی را که در خیابان اتفاق می‌افتد، چطور می‌توانیم نشان ندهیم؟

نه! نه این‌که به قصد نشان ندهیم. من می‌گویم برای چی باید چیزهایی که در جامعه به‌وفور می‌شود دید را نشان بدهیم؟

  ببینید، تلویزیون می‌تواند تأثیرگذار باشد. برنامه شما این را نشان داده. برنامه شما با نشان دادن یک چیزهایی توانسته اعتماد مخاطب را جلب کند و حالا یک سری جوان هستند که می‌نشینند پای برنامه‌تان و حداقل دو درصدشان یک چیزهایی یاد می‌گیرند. تلویزیون با پخش تصویر واقعی از جامعه می‌تواند اعتماد خیلی از مردم به خصوص جوان‌هایی را که تلویزیون دوست دارد روی آن‌ها تأثیرگذار باشد، جلب کند و تأثیرش را روی آن‌ها بگذارد.

درست می‌گویید. ولی کج‌فهمی هم خیلی چیز بدی است. ما یک برنامه‌ای پخش کردیم که من با یک پسر و دختر توی کافی‌شاپ حرف زده بودم. بعد برنامه تقریبا 20 تا تلفن پشت سر هم داشتیم که آقاهایی زنگ زده بودند و اعتراض کرده بودند.

با ادبیات مختلف! حتی یک آقایی خیلی به کارشناس‌های ما توهین کرده بود. این‌ها کم‌کم روی ناخودآگاه آدم تأثیر می‌گذارد. البته من منکر سعه صدر نیستم. ولی یک موقع‌هایی آدم فکر می‌کند یک خرده دست به عصا تر راه برود، بتواند آهسته جلو برود.

قطعا اگر خیلی از این حرف‌هایی را که ما الان در هزار راه نرفته چهار می‌زنیم توی سری اول می‌زدیم، دیگر خبری از سری‌های بعدی نبود.

  •   خانم شریفی، ارزیابی خودتان از وضعیت اجتماعی جامعه بعد از ساخت 4 دوره برنامه چقدر تغییر کرده؟ اصلا بگویید خوش‌بین‌تر شده‌اید یا نه فکر می‌کنید اوضاع از نزدیک، بدتر از حد تصور است؟

من کلا آدم خوشبینی هستم. تک تک آدم‌‌ها را که می‌بینم به وجد می‌آیم که چقدر اتفاق‌های خوب می‌تواند بیفتد. ولی این که این اتفاق می‌افتد یا نه، یک بحث دیگر است. وقتی یک معضلی وجود دارد و به آن رسیدگی نمی‌شود، این معضل بزرگ‌تر می‌شود. ای کاش کمتر می‌شد.

  •   مشکلی که خیلی‌ها می‌گویند، این است که تلویزیون از موج‌هایی که در جامعه راه می‌افتد عقب‌تر است. یا اگر برنامه‌ای به‌روز است این‌قدر کلیشه‌ای است که کسی نمی‌رود طرفش.

شما فکر می‌کنید چرا این‌جوری است؟ چرا به قول شما دیر به فکر می‌افتند؟

  •   شاید چون نگران عواقبش هستند.

اگر آدم از چیزی نگران باشد و کاری را انجام ندهد، حق دارد؟

  •   وقتی مسؤولیتی به گردنش است نه، حق ندارد!

یعنی باید بایستند و آن کار را انجام بدهند و آن موج را نشان بدهند و درباره‌اش حرف بزنند و از اتفاقات بعدش هم نترسند؟

  •   شاید اگر بایستند اصلا اتفاقی هم نیفتد.

اگر شما در این مسند بودید و واقعا نگرانی‌هایی هم از عکس‌العمل‌ها وجود داشت، چکار می‌کردید؟

  •  آدم باید آن‌جا قرار بگیرد تا بتواند تصمیم بگیرد.

چرا به تلویزیون ایده نمی‌دهید؟

  •    ببینید ما این‌جا نشستیم که بگوییم یک برنامه‌ای مثل هزار راه نرفته می‌آید کارش را می‌کند و به هر حال نتیجه‌اش این است که یک طیفی از مردم تأییدش می‌کنند و می‌گویند که این برنامه هم توانسته جذب مخاطب بکند و این که مشکلات را تحلیل کند. چند درصد ممکن است مدعی بشوند که این برنامه مشکلات را اشاعه داده؟ خیلی کم! تلویزیون هم که راضی است. ولی چرا این کار تکرار نمی‌شود چرا در  زمینه‌های دیگر چنین برنامه‌هایی نداریم؟

در عین حالی که من با همه حرف‌های شما موافقم، معتقدم که تمام این‌ها یک‌جور پیشنهاد است!

  •  الان به نظرتان سوژه خیلی داغی که به درد برنامه ساختن می‌خورد چیست؟

من اگر برنامه ساختن دست خودم بود خیلی دوست داشتم درباره Life Style (سبک زندگی) برنامه بسازم. چون فکر می‌کنم ما آداب خیلی چیزها را فراموش کرده‌ایم. البته طرحش را داده بودم به یک شبکه‌ای. ولی گفتند نه، باید هزار راه نرفته بسازی!

  •  الان رابطه بین دختر و پسرها در جامعه چطور است؟

الان هم جای خوبی نیستیم. هدف از یک رابطه باید کاملا معلوم باشد. مثلا با دختر و پسرهای جوان که حرف می‌زنی همه‌شان می‌گویند دوستی پسر با دختر چه فرقی با دوستی پسر با پسر یا دختر با دختر دارد؟ این یک‌جور توجیه است.

الان این رابطه مثل مُد شده! من از خیلی از دخترهای جوان شنیده‌ام که می‌گویند ما اگر نگوییم که دوست پسر داریم، در جمع گروه‌های دوستانه راهمان نمی‌دهند.

 این‌ها همه نادرست است. آن وقتی که هیچ‌کس این رابطه را نداشت خوب بود یا الان که این‌قدر کج و معوج است؟

من فکر می‌کنم نقش متولیان فرهنگ در این زمینه خیلی جدی است. یعنی باید اساسی روی این ماجرا کار کنیم و به یک ثبات برسیم. یعنی تکلیفش را روشن کنیم. پس اگر جامعه می‌خواهد حواشی غلط این را نفی کند باید آستین بالا بزند و این کار را بکند.

  •  یعنی تکلیفش را روشن بکند؟

بله. آشکار و شفاف با آن برخورد کند. با یک قدم جلو رفتن و چهار قدم عقب آمدن چیزی حل نمی‌شود.

کارشناسان

دکتر عیسی جلالی
مشاور روان‌شناسی سریال‌های بیژن بیرنگ و مسعود رسام مثل «خانه سبز» و «همسران» بوده است و پشتوانه علمی و تحقیقاتی برنامه. گروه «هزار راه نرفته» از همین سریال‌ها دکتر را می‌‌شناختند و دیدگاهش را قبول داشتند. البته تنها گزینه، دکتر جلالی نبود. از سال79 که تحقیقات برای ساخت سری اول شروع شد، با خیلی‌ از دکترهای روان‌شناس صحبت کردند.

 آن زمان، دکتر جلالی هم می‌خواست سفری برود و نمی‌توانست وقت بگذارد. ولی بعد از بازگشت از سفر در سال80، به گروه پیوست. از آن زمان تا بهمن81 که ساخت سری اول شروع شد، با گروه «هزار راه نرفته»  در حوزه‌های مختلف حدود 100 جلسه گذاشت، چه محتوایی و چه اجرایی. از جلسه‌های آموزش طراحی سؤالات بگیرید تا جلسه برای انتخاب کارگردان و تصویربردار و... حدود 40 نفر کارگردان و تصویربردار آمدند و رفتند تا بالاخره گزینه مناسب انتخاب شد.

دکتر سید اسماعیل مهدوی هرسینی
چهره محبوب این برنامه؛  بقیه‌اش را از زبان خانم شریفی بخوانید. «نزدیکی‌های تولید بود و دکتر جلالی به خاطر محذوریت‌های شخصی، دوست نداشتند آن روزها جلوی دوربین ظاهر شوند. برای همین، سخت دنبال کسی بودیم که بتواند خلأ برنامه را پر کند.

با دکتر مهدوی از قبل آشنا بودیم. ولی آن زمان به آمریکا رفته بودند. دکتر 27 سال آن‌جا زندگی کرده‌اند... خیلی تحت فشار بودیم و مورد مناسب را پیدا نمی‌کردیم. ولی سه چهار روز قبل از تولید، خبردار شدیم دکتر مهدوی از آمریکا برگشته‌اند...   همان روز انواع و اقسام لباس‌ها را هم آورده بودند، لباس راحت، کاپشن، توی یکی از اتاق‌ها فقط لباس‌های دکتر بود! این‌قدر انعطاف‌پذیر بودند... مردم، آرامش، متانت، ادب و لحن گفتن دکتر را دوست داشتند. دکتر در زندگی شخصی‌شان هم همین‌جور هستند، ... خیلی‌ها تماس می‌گرفتند و می‌گفتند همسرشان به جز دکتر مهدوی کس دیگری را قبول ندارد.»

دکتر شهریار شهیدی
«از سری سوم برنامه قرار شد از چهره‌های دیگری هم استفاده کنیم. ولی آن آدمی را که می‌خواستیم، پیدا نمی‌کردیم. توی برنامه‌های مختلف تلویزیون دنبال کارشناس می‌گشتیم. این‌قدر توی این زمینه سخت‌گیر بودیم که آقای مشیری (مدیر آن زمان شبکه دو) می‌گفت یعنی واقعا توی این همه‌ آدم، هیچ‌کس نیست؟ دکتر شهیدی را دکتر جلالی معرفی کرد، توی یک برنامه تلویزیونی دکتر شهیدی را دیده بود. دکتر شهیدی فوق‌العاده هستند، اخلاق‌شان که اصلا نمونه است.»

دکتر فرشته موتابی
«دکتر مهدوی، ایشان را معرفی کرد. توی سری دوم خیلی کم بودند ولی از سری سوم و چهارم خیلی جدی توی برنامه حضور دارند. با توانایی بالا و انعطافی ستودنی. زندگی شخصی فوق‌العاده خوبی هم دارند. یکی از بهترین‌‌ها.»

حجت‌الاسلام محمد حسن سعیدی
«خدا نصیب‌مان کرد. سر سری سوم قرار بود چند قسمت از برنامه را به موضوع خیانت زنان اختصاص بدهیم. دکتر پورحسین (مدیر آن زمان شبکه دو) گفتند جلسه فقهی، روان‌شناسانه، جامعه‌شناسانه و... برای بررسی این موضوع تشکیل بدهیم.

با حاج آقا سعیدی توی همان جلسه آشنا شدیم. توی آن جلسه چند تا جمله گفتند که دیدم خیلی مترقی هستند و به سبک برنامه ما می‌خورند. برداشت‌شان از دین، خیلی درست و منطقی است، فوق‌العاده بااخلاق. آدم هر انتظاری که از یک متدین دارد، در ایشان هست.» 

چهره‌ها در «هزار راه نرفته»
توی سری جدید، در بعضی قسمت‌ها، چهره‌های معروفی مثل پرستویی، نیکی کریمی، کمال تبریزی، داریوش کاردان، منوچهر احترامی و... درباره مشکلات آن آدم‌ها نظر می‌دهند، نظرهایی متفاوت و گاهی با 180 درجه اختلاف. حتی گاهی اوقات، کار به طنز و شوخی هم می‌رسد.

خانم شریفی می‌گوید یکی از علت‌های متفاوت شدن این سری با سری‌های قبل،  اضافه‌شدن این بخش به این سری بوده است. ولی دو تا دلیل دیگر هم بوده. «اولا می‌خواستیم مردم اتکای همه جانبه به یک نفر را از دست بدهند. این شکست هزار راه نرفته بود که مردم به چند تا کارشناس ما، متکی شده بودند.

ما باید این را می‌شکاندیم. دوم این که ما توی برنامه، راه‌ها را می‌گفتیم ولی غیرمستقیم. ترجیح می‌دادیم مردم فکر کنند نه این که مثلا فقط به‌شان بگوییم فلان کار را بکنند.

می‌خواستیم ماهی‌گیری را به مردم یاد بدهیم. توی فرهنگ دینی‌مان هم هست که اقوال مختلف را باید بشنویم و بهترین را انتخاب کنیم. ما می‌خواستیم مردم فکر کنند و خودشان راه را انتخاب کنند... این چهره‌ها را هم همین‌طوری انتخاب نکردیم، فقط به خاطر شهرت‌شان نبود.

دکتر جلالی جلسه‌های ده نفری می‌گذاشتند و مثلا می‌دیدند فلانی می‌تواند، انگاره‌های مثبتی دارد که می‌تواند به بیننده تزریق کند... بیشتر این‌ چهر‌ه‌ها هم دستی در این حوزه داشتند. مثلا پرویز پرستویی ده دوازده سال در دادگاه مدنی خاص کار کرده بود، حسن فتحی (کارگردان شب دهم) لیسانس روان‌شناسی دارد، کمال تبریزی سریال «دوران سرکشی» را ساخته که نگاه اجتماعی‌اش فوق‌العاده است...»

این‌جا همة آدم‌ها معمولی‌اند

اندرونی مردم و ناموس‌شان از قدیم به خودشان مربوط می‌شده ولاغیر. دورة «صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن» بود و «تویمان خودمان را کشتن و بیرون‌مان مردم را». طلاق هم که تاریخچه‌اش برمی‌گردد به «با لباس سفید می‌روی با لباس سفید بر می‌گردی».

فکر کنید در دل چنین فرهنگی، برنامه‌ای قد علم می‌کند مثل «هزار راه نرفته». این که زن و شوهرها جلوی دوربین بنشینند و برای همة عالم و آدم، جیک و پوک زندگی‌شان را می‌ریزند رو دایره، قطعا کلی «وا چه بی‌حیا» یا «مرد و زن دعوا کنند، ابلهان باور کنند» به دنبال دارد.

در کنار این‌ها ما عادت داریم که دو دسته آدم را در برنامه‌های اینچنینی تلویزیون ببینیم: آدم‌های مهم که حرف‌های مهم می‌زنند و آدم‌های بد و فریب خورده‌ای که از کارهایشان پشیمان هستند. «هزار راه نرفته» هیچ‌کدام از این‌ها نیست. آدم‌های معمولی (میان مایه‌های جامعه) حرف‌های معمولی از زندگی معمولی‌شان می‌زنند. قطعا این کار جسارت می‌خواهد. قطعا پشت پا زدن به خیلی چیزها یا «پیه خیلی چیزها را به تن مالیدن»

می‌خواهد. برای برنامه‌سازها بیشتر، برای شرکت‌کننده‌ها هم بیشتر. این وسط، یک اتفاق خوب می‌افتد که من «هزار راه نرفته» را به خاطر آن دوست دارم. این که ما باید یاد بگیریم که به مشکلاتمان نگاه کنیم، حل‌شان کنیم، تجزیه و تحلیل و از این‌جور کارها. این که دختر و پسرها فکر نکنند مشکل‌ها و اختلافاتشان فقط مخصوص خودشان است و تا تقی به توقی می‌خورد، پاشوند بروند دادگاه و طلاق.

همین‌قدر که زن و شوهرها پای این برنامه بنشینند و ببینند چقدر همه شبیه هم هستند، چقدر همة دغدغه‌ها، دردسرها و بهانه‌ها عین هم است، خودش کلی کمک می‌کند. قرار هم نیست کسی از روی این برنامه برای خودش تصمیم بگیرد. کافی است یاد بگیرد چطور تصمیم بگیرد یا حتی نگاه یا فکر کند.

باید به تیم این برنامه دست مریزاد گفت که بی‌انصافی نشود. گرچه می‌شود حدس زد این هم یکی دیگر از آن برنامه‌های خط‌شکن و نه جریان‌ساز (مثل نود شبی‌های مدیری یا نیم‌رخ) می‌شود که همة درست بودنش متکی به تیم قوی‌اش است.

می‌شود حدس زد که بعد از این، تلویزیون شروع می‌کند به ساختن کرور کرور برنامة شبیه این که هیچ کدام هم به خوبی «هزار راه نرفته» نمی‌شوند. (خدا نکند!) و باز هم یادشان برود که اصل ماجرا برای چی بوده، و تذکر و آموزش جایش کجاست و فرقش چی است.

خیلی‌ها معتقدند که برنامه‌های این‌طوری فقط روی آدم‌ها را توی روی هم باز می‌کند یا این‌که باعث می‌شود قبح مسائل از بین برود.

خیلی‌ها می‌گویند این برنامه‌ها باب حرف و حدیث‌های اینچنینی را بیشتر باز می‌کند و تبدیل به یک مد می‌شود توی جامعه که مردم راه بیفتند و کوس رسوایی خانواده‌شان را بزنند. ولی جامعه‌شناس‌ها (و به‌ویژه روان‌شناس‌ها) این‌جور مواقع می‌گویند اتفاقا اصلا این‌طور نیست.

یک تحقیق آمریکایی برای بررسی دو نظر مخالف این‌طوری، چند وقت پیش انجام شد که جوابش این بود: تعداد آن‌هایی که ادعا می‌کنند جنایت و خلاف‌هایشان را تحت تأثیر فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیون انجام داده‌اند، نزدیک به چهل درصد آن‌هایی است که ادعا می‌کنند با دیدن برنامه‌های آموزشی از انجام کار بد یا خلافی منصرف شده‌اند.

سیامک رحمانی- محمد جباری- ایمان جلیلی - فاطمه عبدلی

برچسب‌ها