برای این که هر روز 25 ساعت بنشینید یک گوشه و به این فکر کنید که کی از شر این همه مصیبت خلاص میشوید؟ برای این که هر پنج دقیقه یک بار، یاد بدهکاریهایتان بیفتید و اوقات خودتان و اطرافیانتان را زهرمار کنید؟
میگویید و میدانید که اینطور نیست؛ ولی بعید نیست که زندگی شما در عمل آینه سریال «لبه تیغ» شدهباشد!
اگر به شما بگویند شما برای این به دنیا آمدهاید که شاد باشید، پوزخند میزنید. شاید فکر کنید چنین اتفاقی فقط در افسانهها رخ میدهـد و فــقــط شاهزادههای فیلم های والت دیزنی، زندگی سراسر شاد و به دور از هر گونه غم و غصهای دارند. اما اگر این روزها زیــاد تـلویزیون نگاه کنید، متوجه میشوید که همه چیز ممکن است با یـک اتفاق شگرف، غیرمنتظره و عجیب از این رو به آن رو شود.
ممکن است هر روز صبح که چشم باز میکنید، اتفاقی غیر منتظره در انتظار شما باشد. گاهی این اتفاق زندگی را برایتان جهنم میکند و گاهی بهشت. این اتفاق فقط در فیلمها نمیافتد. زندگی هم همینطور، شگرف، غیرمنتظره و عجیب است. یک تغییر، فقط و فقط یک تغییر ممکن است برای رسیدن به خوشحالی کافی باشد. همانطور که برعکس، یک تغییر ممکن است همه چیز را به هم بریزد.
البته فیلمسازها، این روزها خیلی اتفاقات مثبت زندگی را تحویل نمیگیرند. برای آنها، اتفاقات منفی جذابتر شده، چون اگر به تصادفات مثبت و خوشایند زندگی بپردازند، متهم میشوند به عامهپسندی. شاید هم حق دارند. به هرحال داستان باید پیش برود، باید گره داشته باشد، باید بالا و پایین داشته باشد و بالاخره پرویز پرستویی باید در موقعیتی غمانگیز قرار بگیرد تا بتواند بازی فوقالعادهاش را به رخ ما بکشد!
زندگی همین اتفاقات غمانگیز است؟
شک نکنید که برای همه، زندگی، همانقدر که پر از اتفاقات غیرقابل پیشبینی غمانگیز است، پر از اتفاقات خوب و امیدوارکننده هم هست. گذشته از این اما، تغییرات زندگی فقط آنهایی نیستند که خودشان اتفاق میافتند. در واقع این تغییرات بــا تغییراتی که در زندگی قهرمانهای فیلمهای تلویزیونی اتفاق میافتد، متفاوت است. چراکه تغییر تنها فیزیکی نیست، بلکه احساسات و عواطف و روح شما را نیز در بر میگیرد.
تغییر فیزیکی، تنها شامل جسم شما می شود. مربوط به بدن و چیزهایی است که شما قادر به دیدن آنها هستید، اما تغییراتی که در درون شما اتفاق میافتند، باعث ایجاد شادی حقیقی در اعماق وجود میشوند.
کاش جای پرویز پرستویی بودم!
شاید شما هرگز در موقعیت پرویز پرستویی در لبه تیغ قرار نگیرید که بالاخره با یک تصمیم و یک تحول درونی، آشفتگی خود را به سمت آسایش هدایت کنید، اما در زندگی روزمره هم میتوان راههایی برای رسیدن به شادکامی یافت. شاید اولین رمزش همین باشد: این که برای خود و محیط اطراف خود احترام قایل باشید. این احترام است که زندگی را برای شما شیرین میکند، حتی اگر ناخواسته بدترین بلا را به سر نزدیکترین دوست زندگیتان بیاورید. حتی در آن صورت هم، زندگی میتواند شیرین باشد، اگر بتوانید نگاهتان به زندگی را به شیرینی آمیخته کنید.
لذت بردن از کوچکترین داراییها
فضایی که در آن زندگی می کنید، مثل منزل، محل کار، حیات خانه و حتی اتومبیل شخصیتان انعکاسی از درون شماست. این مکانها را با وسایلی که از نگاه کردن و استفاده از آنها لذت می برید: کارهای هنری، گلهای طبیعی و... همچنین، با وسایلی که شما را به یاد خاطرات خوش ایام گذشته میاندازند مثل قاب عکس، کادو و... پر کنید. باور کنید رعایت همین نکات کوچک، به شاد شدن شما کمک میکند.
از توجه به جسم خود هم غافل نباشید. از غذاهای مقوی استفاده کنید و ورزش کردن را نیز فراموش نکنید. انجام تمرینهای ورزشی باید به صورت جزء لاینفک زندگی روزمره شما درآید. حتما لازم نیست برای آن یک برنامهریزی طولانی مدت داشته باشید. فعالیت بدنی تنها میتواند به سادگی بالا رفتن از پلههای خانه، باغبانی کردن، قدم زدن و یا حتی بازی کردن با بچهها باشد. البته اگر بتوانید زمانی را برای رفتن به باشگاه ورزشی در برنامه روزانه خود بگنجانید، عالی است.
به خودتان اهمیت بدهید!
روانشناسان میگویند؛ احساسات بخش جدا نشدنی وجود شما هستند. شما همواره باید نسبت به آنها قدردان باشید و در پروراندن آنها از هیچ تلاشی مضایقه نکنید. البته این معنایش آن نیست که در راه رسیدن به شادکامی احساسات منفی خود را مدفون کنید. اتفاقا اگر شما احساسات منفی خود را درک نکنید صرفا باعث طولانیتر شدن و عمیقتر شدن آنها میشوید. پس برای این که از شر آنها خلاص شوید باید با آنها روبه رو شوید. این همان کاری است که پرویز پرستویی کرد!
شیرینی هم شیرینیهای ارزان!
وقتی آدمهایی هستند که با خوردن بستنی شکلاتی مورد علاقه شان شاد میشوند، چرا شما نباید از این دسته از افراد باشید؟ یعنی شاد شدن اینقدر سخت است؟ اگر برای رسیدن به شادی، لازم است تا در کاری زیاده روی کنید، این کار را بکنید. منتظر چه هستید؟ همین حالا شروع کنید. به خودتان اجازه دهید تا در چیزهایی که شما را خوشحال میکنند غوطه ور شوید. به خود بقبولانید که استحقاقش را دارید؛ چه مساله مالی باشد، چه زمان گذاشتن برای یک کار خاص؛ و چه حتی یک خوراکی!
صدای خودتان را میشنوید!
به ندای درون اعتقاد دارید؟ همان صدای درونتان که گاهی با شما صحبت میکند: این شغل را قبول کن؛ با آن آدم ارتباط برقرار نکن؛ از آن طرف برو و ...او همیشه از شما محافظت میکند و در موارد زیادی زندگی شما را از خطر نابودی نجات می دهد.
او به شما اجازه میدهد که بدانید و بدون این که در مورد برخی مطالب فکرکنید اطلاعات دقیق و بی نظیری در اختیار شما قرار می دهد.این یک واقعیت است که متاسفانه ما در جهان مدرن امروزی یاد نگرفتهایم که چگونه میتوانیم بینش خود را نسبت به مسایل پیرامون خود افزایش دهیم. همانطورکه اگر عضلات بدن تحرک نداشته باشند از کار خواهند افتاد، اگر روح شما نیز پرورش نیابد، بینش خود را از دست خواهد داد. راههای متفاوتی برای برقراری ارتباط با الهه درونیتان وجود دارد. برای رسیدن به آرامش، میتوانید در یک پارک قدم بزنید، چند نفس عمیق بکشید و یا به یک موسیقی آرام بخش گوش فرا دهید.
فکر میکنید مدیتیشن که میگویند چیست؟ هر کاری که دریای متلاطم ذهن شما را آرام کند، باعث ایجاد برقراری ارتباط با خود حقیقی تان شود، مدیتیشن به حساب می آید.
درس آخر
همیشه این را بهخاطر داشته باشید: جسم، احساسات و روح خود را پرورش دهید. این کار از شما انسانی سالم تر و شادتر می سازد. پس همین حالا راه بیفتید و در جعبه شکلاتهای خود را باز کنید و هر کدام را بیشتر دوست دارید بردارید و به دهان خود بگذارید تا شیرینی آن تمام وجود شما را در بر گیرد؛ فقط بعد از آن پیاده روی فراموش نشود!