مادرم
گل نبود
سمبل بهار بود
چشمهای روشن و صمیمیاش
تکچراغ آسمان تار بود
او که رفت،
آسمان
کور شد
بغض از درون خاکیام جوانه زد
قمری سیاه غم
آمد، آشیانه کرد
روی شانههای خیس و خستهام
برگهای قلب من
خشک شد به سادگی
گرچه حال
یک خزان خشک و خالیام
داد میزنم که من
غنچۀ
یک گل بهاریام
خوش به حال من
که مادرم بهاری است
وای، نه!
مادرم بهار نیست
مادرم بهار بود...
نیلوفر نیک بنیاد از تهران
تصویرگری: فریبا دیندار، تهران
خواب زندگی
رها می شوم
از کابوس زندگی
به خواب رؤیایی
مائده محتشمینژاد از تهران
خندة شیرین
خندید
با دندانهای شیرینش
قندان
رقیه حلیمی از قم
عکس: شیرین شیوایی، تهران
با درخت
باران که بارید،
چشمهایم
تو را شفافتر دید
دستهایت پر میوه
ریشههایت در زمین
سبز سبز بودی
آنقدر که لبخندت را
مثل سیبی شیرین
از سر هر شاخه
میشد چید!
فریما منشور از کرج
بادبادک
بادبادکی!
انگشت اشارهام
تو را نشانه گرفته
ادامۀ این بازی
به نخی بند است!
پریا پورزند از تهران
تصویرگری: سپیده توکلی، کرج
لبخند خورشید
تکرار یک موجی
همرنگ یک دریا
لبخند تو آبی
تصویر تو رؤیا
مانند بارانی
بر چترهای ما
گاهی تو میباری
بر پیکر گلها
از جنس گلهایی
هم پاک و هم زیبا
لبخند خورشیدی
در نیمۀ شبها
مهتاب رجبیکیا از کرج
کاشهای برباد
«کاش»هایم را
میبافم و
از پنجره آویزان میکنم
نگاه کن!
به درد باد هم نمیخورند
حدیث اسدی از تهران