فراموشی
خروشان و کفآلود
میآیند به ساحل
موجهای فراموشکار
صدفها از لای انگشتهایشان
زمین میریزد و
بیخیال بازمیگردند
مرضیه میرزائی علیآبادی از تهران
سادگی
میزیست
آرام و
شکیبا
در لاک کوچکش
حلزون
مجتبی ناطقی از کرج
عکس: زینب طیبی، بابل
او
دور
دورتر از رؤیاهایم
دورتر از فاصلهام
تا مریخ
دورتر از دورادورها
نزدیک
نزدیکتر از رگ گردنم
به من!
پریسا شکوهی مجد از تهران
التیام
زخم
زمانی خوب می شود
که دیگر نباشد!
زخمی هستم
روی تن سرخ دنیا!
فرشته پیرعلی از تهران
شب
شب، نه نور
شب، نه روشنی
شب، نه ماه
نه ستارهای
نه رفیق و همدمی
شب، تمام آسمان فقط
پردۀ کشیدۀ غمی!
راضیه چنگیز نائین از شاهینشهر
تصویرگری: مژده برتینا، تهران
درود
چشمهایت چون کلاغی پرسیاه
در فضای چشم من آمد فرود
قالب فکرم پنیری تازه بود
او که آمد، نوک زد و آن را ربود
شاید آمد در پی شعری جدید
در پی آنچه دگر در دل نبود
بالهایش تیره بود و دمبهدم
در دلم با حوصله «شب» را سرود
رنگ زد بر آسمان صاف دل
گنبد نیلی و پاکم شد کبود
من که بودم استوار و باثبات
زود گشتم خسته و پیر و خمود
هرچه این دل میکشد، از چشم توست
بر کلاغ چشمهای تو درود!
مهجبین شیراوندی از اسلامشهر
عکس: عباس کریمی، پارسیان
در غروب
همهچیز
لحظهای ایستاد
حتی
نبض کوچک گنجشکها
تا سر دهد مکبر
اذان را!
عاطفه باباشاه از اسلامشهر
این شعر
تق...
تق...
نصفهشب هم
دست از سر اتاق تاریک و خوابآلودۀ
مغزم برنمیدارد!
سیده منور ثامنی از رشت