دست خالی
انگار هیچوقت نبودهام
انگار این سکوت
حس شکستن ندارد
جوهر فکرم تمام شده است
و خطخطیهای دفترم زیاد
میترسم
از اینکه هیچچیز برای گفتن ندارم
میترسم!
شقایق اعظمی، خبرنگار افتخاری از کرج
عکس: سپیده توکلی، خبرنگار افتخاری، کرج
مثل تنور
سنگ صبور شد دلم
کوه بلور شد دلم
با تو در اوج خندهها
شادی و شور شد دلم
ماه رخ تو را که دید،
عاشق کور شد دلم
آتش عشق آمد و
مثل تنور شد دلم
مهجبین شیراوندی، خبرنگار افتخاری از اسلامشهر
بعدازظهر پوچ
روی میز خاکگرفته
دستهای مریم خشکشده
با روبان سیاه
«دو فنجان چای غمزده»
و نامهای پاره
اما
شنیده نشده با گوش دل
این بود
قصۀ یک بعد از ظهر پوچ!
محدثه محمدنژاد، خبرنگار افتخاری از تهران
عکس: افسانه علیرضایی، خبرنگار افتخاری، رباط کریم
مجسمۀ پاییزی
ساکت
خاموش
بیحرکت
مجسمۀ سنگی
در باد پاییزی
مائده محتشمینژاد، خبرنگار افتخاری از تهران
تعلق
شیرینی را از عسل
گرما را از خورشید
آبی را از دریا نمیتوان گرفت
سبزی مال کاج است
خنده مال کودک
کودکی مال من
واژۀ مجنون، سهم بید
حجم سبز برای سهراب و
ریشه از آنِ خاک
نگاه متعلق به آسمان
تپش به دل
زندگی
به تو
به من!
سارا چکنی از تهران
عکس: پریسا وفایی، خبرنگار افتخاری، تهران
مقصدجادهای خالی، نگاهی منتظر
سفری که باید رفت
گامی که باید برداشت
و راهی که باید پشتسر گذاشت
رفتن تا انتها
تا رسیدن به مقصد
تا رفتن!
احمد داوری از خرمآباد