در شرایطی که سازمانهای یک کشور در حالتی نسبتا آرام و با تغییر و تحولات اندک به حیات خود ادامه میدهند، مدیران چنین سازمانهایی حتی اگر دگرگونساز و تحولآفرین هم نباشند، میتوانند برای مدتی طولانی به کار خود به عنوان مدیر یک مجموعه ادامه دهند.
اما در شرایطی که سازمانهای یک کشور از جهات مختلف با تغییراتی نظیر، فراوانی یا کاهش مواد اولیه، فراوانی یا کاهش کارگران، کارشناسان و مدیران ماهر، افزایش یا کمبود بودجه مالی، کاهش یا افزایش نرخ ارز، افزایش سریع تورم، افزایش نقدینگی مردم، دولتیشدن یا خصوصیسازی سازمانهای دولتی و نظایر آن مواجهاند تنها مدیرانی قادر به رهبری و هدایت اثربخش سازمان تحت سلطه خود هستند که بتوانند با ویژگیهای مؤثر مدیریتی و تفکر اندیشمندانه خود، سازمان را از گردونه تحولات به سوی توسعه و پیشرفت رهنمون سازند. برای اینکه رهبری مؤثر و اثربخش را در یک سازمان ارائه دهیم، لازم است به بعضی از ویژگیهای شخصیتی یک مدیر اشاره داشته باشیم و همراه با آن رفتار و اعمال مؤثر یک مدیر را بیان کرده و مهارتهای خاص مدیریتی و تخصصهای لازم در این راستا را در وجود خود احساس کنیم.
با نگاهی دقیق به مجموعه صفات و رفتارهای رهبری و مدیریت اثربخش، قادر خواهیم بود رابطه بین صفات مؤثر با رفتارها و نگرشها را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. معمولا مدیری که به خود اعتماد دارد و دارای شهامت و شجاعت در عرصه نظام مدیریت است، میتواند در شرایط سخت و دشوار، ثبات رفتاری بیشتری برای مواجهه با انواع ناملایمات و ناهنجاریها از خود نشان دهد.
اگر وظیفه یک مدیر را در وضعیتی که سازمان محل کار او با تغییرات محدود و قابل پیشبینی مواجه است، فعالیت در زمینه افزایش بهرهوری سازمان، بهبودبخشیدن به کیفیت محصولات سازمان، افزایش سطح رضایت مشتری و سلامت روانی افراد، با توجه به تغییر و تحولات محدود و قابل پیشبینی اقتصادی- اجتماعی و نظایر آن بدانیم، مدیر دگرگونساز و تحولآفرین، وظایف دیگری نیز به عنوان وظایف اساسی و مشخصههای حوزه مدیریت خود با رویکردی نو و تفکرات خاص برعهده دارد.
وقتی شرایط یک سازمان یا یک مؤسسه عادی است و تغییر و تحولات گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بازار کار محدود و قابل پیشبینی باشد، مدیران سازمانها میکوشند تا سازمان محل اشتغال خود را به سوی جهت یا جهات مؤثر از قبل پیشبینی شده هدایت کنند تا خللی در روند اجرای امور جاری سازمان یا مؤسسه مورد نظر پیش نیاید. اما مدیر تحولساز و تحولآفرین میکوشد تا مسیر حرکت سازمان تحت نظارت خود را در جهات و مسیرهای مناسب توسعه و پیشرفت با تغییر و تحولات مقطعی و در عین حال در جهت هدفهای اصلی سازمان که همانا مانایی و حفظ موجودیت سازمان است، هدایت کند.
یکی از ویژگیهای چنین مدیری، آن است که میتواند سازمان تحت سرپرستی خود را ابتدا در جهت تشخیص وضعیت کنونی و انتخاب مسیر اجرای سازمان یاری داده و سپس سازمان را برای پذیرش اهداف مورد نظر و فعالیت برای دستیابی به برنامههای مهم و راهبردی جهت بقای هدفدار و توسعه و پیشرفت به حرکت درآورد و بالاخره آن دسته از تغییراتی را که لازم است برای همیشه به عنوان تغییرات اصولی و اساسی در درازمدت در مؤسسه باقی بماند، تغییراتی که در سازمان به عنوان فرهنگ درآید و ایجاد امکانات لازم را برای پذیرش این تغییرات از طرف کارکنان و کارشناسان فراهم آورد، بدون آنکه خللی در افکار عمومی پرسنل تحت سرپرستی برای پذیرش تغییرات ایجاد شود. از دیگر ویژگیهایی که برای یک مدیر موفق و تحولآفرین میتوان برشمرد، خلاقیت و دانایی است.
مدیران خلاق با توجه به شرایط یا وضعیتی که در سازمان خود میبینند، میتوانند برنامهریزیهای متنوعی را در جهت پویاترشدن و ماندگاری سازمان خود حتی در جهت پویایی سایر سازمانها و مؤسسات اقتصادی، تولیدی و اجتماعی در جامعه انجام دهند. تجربه صاحبنظران و متخصصان امر نشان میدهد که عملکرد بعضی از مدیران چنان است که به نظر میرسد نسبت به این جنبه از وظیفه مدیریت حساس و آگاه هستند.
در واقع مدیران نابغهای وجود دارند که میدانند چه عواملی باعث میشود افراد تحت نظارت آنان بیشتر و بهتر کار کنند، کدام عوامل موجبات روحیات بسیار خوب افراد را فراهم میآورد و نیز میدانند چگونه ضمن رعایت همه ارزشهای انسانی و اخلاقی، کارایی و اثربخشی یک یک کارکنان را به بالاترین سطح ممکن برسانند. عوامل انسانی هنگامی بهرهوری بهینه و مؤثر خواهد داشت که برای کار از سوی مدیر خود انگیخته شده باشد.
برای تقویت انگیزهکاری افراد باید محیط کار، نیازهای شخصی و مسائل اقتصادی آنان به نوعی در اولویت مورد توجه قرار گیرد، تا جایی که مدیر موفق میتواند با تکیه بر سیاست مدیریت خود با تکتک کارکنان به مذاکره پرداخته و درد دلهای آنان را گوش داده و از راههای قانونی برای مرتفعساختن نیازهای کارکنان بهره جوید.