اما این شاخص بودن نه تنها دردی را از بحران کمدی در سینما و تلویزیون ایران دوا نکرده است بلکه صد چندان به آن ابعاد جدیدی داده است؛ در حقیقت شاخص بودن کمدی در محصولات سینمایی و تلویزیونی ما، بیشتر از جنبه کمی است. در حالی که در کشور ما نه کمدین شاخص به معنای واقعی آن و نه کمدی نویس برجستهای لااقل در بعد از انقلاب یافت نمیشود اما حجم بالایی از محصولات تصویری ما کمدی و طنز هستند.
این موضوع به نوبهخود سبب ضعفها و گاه آسیبهای جدی در اینگونه محصولات میشود. این موضوع در برخی از محصولات سینمایی آنقدر فاجعهآمیز است که حتی بین دو فیلم از 2کارگردان متفاوت نیز نمیتوان فرق قائل شد. همانندیهای ابتذالآمیز، بازیهای نزدیک به هم و هنرپیشههای یکسان و.... بیانگر بحران جدی در سینمای ما هستند و اما تلویزیون... .
در ایام نوروز بینندگان تلویزیون شاهد 3سریال بودند: چاردیواری، زن بابا و دارا و ندار.
در این 3سریال چنان که رسم سریالهای نوروزی است طنز و کمدی پای ثابت بود اما برای واکاوی آسیبهایی که گریبانگیر اینگونه آثار و دیگر آثار کمدی تلویزیونی است باید نگاهی به عوامل ایجاد کمدی در این آثار بیندازیم.
طنز موقعیت؛ گوهری نایاب
نادر در دستشویی قطار در حال خشک کردن شلوار شستهاش از پنجره قطار است، در حالی که همسرش در قطار دنبال او میگردد و چند نفر هم پشت در دستشویی منتظر هستند که ناگهان شلوارش را باد میبرد.در این موقعیت کمدی، اگرچه قبلا هم در آثار کلاسیک کمدی دیده شده است و موقعیتی تکراری است، کلام نقشی ندارد و بهخودی خود گویای موقعیت فردی است که در این سریال قرار است بدشانسیاش یکی از عوامل ایجاد طنز باشد. متأسفانه طنز موقعیت در سریالهای نوروزی امسال بسیار ضعیف بود و به جز مواردی در سریال چاردیواری در 2سریال دیگر طنز مبتنی بر شوخیهای کلامی و حتی ادا در آوردن بازیگران بود.
در حقیقت ضعف فیلمنامهها در ارائه دادن موقعیتهای جذاب کمدی، باعث ایجاد این نوع کمدی سطحی در سریالهای نوروزی شده بود. البته این به آن معنی نیست که کمدی موفق تنها مبتنی بر موقعیت باشد، کمدیهای موفق بسیاری در تاریخ سینما مبتنی بر طنز گفتاری بودهاند. اما طنز گفتاری نیز به نوبهخود نیاز به فیلمنامهای قوی و پشتوانهای قابل اعتنا در ادبیات کتبی و شفاهی یک فرهنگ دارد که در ضعف فیلمنامه بهعنوان معضل دوم سریالهای نوروزی و استفاده از کلیشه رخ مینماید.
تیپهای تکراری با بازیهای تکراری
با نگاهی به شخصیتها در سریالهای نوروزی به آسانی در مییابیم که اکثر آنها برای مخاطب تلویزیون آشناست چرا که مشکل کمدی و طنز آفرینی باعث شده است که بسیاری از کارگردانان و نویسندگان در ترسیم شخصیتهای جدید ریسک نکنند و تیپهای امتحان پس داده قبلی را مستقیما وارد شبکه داستانی جدید کنند.
در حقیقت کلیشههای امتحان پس داده، جای خلاقیت را در شخصیتپردازی میگیرد و الگوهای تکرارشونده، جای شخصیتپردازیهای منحصر به فرد مینشیند. این معضل باعث ایجاد همانندی بین سریالهای مختلف میشود و بهنظر میرسد که سریال سازان ما مخصوصا آنها که با تجربهترند از آثار خود و دیگران شابلون میزنند.
نقشهای اصلی در این سه سریال بهخصوص در زنبابا و دارا و ندار و برخی از نقشهای فرعی در این سریالها بسیار کلیشهای هستند. نقشهایی که توسط سیروس گرجستانی، علی صادقی، مهران غفوریان، فتحعلی اویسی، محمد کاسبی، بهنوش بختیاری و حتی امیر جعفری بازی میشود، هیچ حرکت رو به جلویی در کارنامه بازیگری آنان محسوب نمیشود. تنها شبیهسازی نقشها و تیپهای موفقی است که در همین سریالهای مناسبتی البته در سالیان قبل خلق شده است.
البته استفاده از تیپها و شخصیتهای خلق شده در سالیان قبل بهخودی خود ضعفی محسوب نمیشود که البته بستگی به فیلمنامه و شبکه روابطی دارد که قرار است شخصیت خلق شده و آشنا در آن قرار گیرد.
بهعنوان مثال مهدی مظلومی از شخصیت کاووسی با بازی فتحعلی اویسی در سریال بدون شرح، چند بار دیگر نیز استفاده کرد اما با گذشت زمان و استفاده دیگر کارگردانان از این شخصیت، کلیشه «فتل» از کارکرد کمدیاش کاسته شد و این در مورد باقی شخصیتها نیز صدق میکند؛ نظیر اتفاقی که برای تیپ خشایار در سریال زیرآسمان شهر نیز افتاد.
شوخیهای موهن و طنز روحوضی
شاید دمدستیترین نوع کمدی استفاده از انحرافات زبانی باشد؛ نوعی نمایش کمدی مبتنی بر اشتباه تلفظ کردن کلمات که با نمایش سیاه بازی و شاگرد و اوستا در نمایشهای سنتی ما شناخته میشود که در آن شخصیت سیاه یا شاگرد، کلمات را به عمد یا به سهو اشتباه ادا میکند و باعث ایجاد سوءتفاهم میشود یا حتی شوخی با لهجهها و بازنمود خلقیات قومی یا اخلاق نسبت داده شده به یک قومیت از دمدستیترین تمهیدات برای خنداندن مخاطب است.
چنان که ذکر شد هنگامی که دست فیلمنامه برای خلق موقعیتهای کمدی خالی باشد و در شبکه روابط داستان، اثر قابلاعتنایی از موقعیتهای تقابلی در طنز بهچشم نخورد، لاجرم کمدی بهسمت قشر حرکت کرده و استفاده از طنز گفتاری به شکل سطحی آن و جایگزین شدن انحرافات زبانی و لهجه به جای طنز کلامی واقعی میشود.
از طرف دیگر طنز کلامی دچار انحراف دیگری نیز میشود و آن استفاده از شوخیهای موهن و ابهام برانگیز است.
البته ناگفته مشخص است که طنز شفاهی ما سرشار از این نوع شوخیها است. حتی تاریخ ادبیات ما نیز پر است از اینگونه طنزها و بسیاری از بزرگان تاریخ ادبیات ما که برخی از بزرگان عرفان نیز شمرده میشوند از به کاربردن چنین طنزی مبری نبودهاند.
بنابر این اکثر فیلمسازان و سریال سازان طنز ما با این دو راه مواجه میشوند که آیا باید از اینگونه طنز استفاده کرد یا خیر؟
نوع نگرش فرهنگیای که لااقل بر تلویزیون حکمفرماست، طبیعتا در این مورد سختگیرتر است اما بهتدریج بهنظر میرسد که مقاومت فرهنگی تلویزیون نیز چون سینما دارد در مقابل این جریان شکسته میشود، بنابراین لااقل باید آرزو کرد که ای کاش این شوخیها خود تبدیل به هدف برای کمدی نشوند و بهعنوان وسیله و درست و بجا استفاده شوند؛ چرا که تجربه ثابت کرده است که نقد ، نصیحت، جدل و... این جریان را متوقف نکرده و نخواهد کرد و به هر حال شوخیهای موهن، راه خود را برای ورود به فیلمها و سریالها پیدا میکنند. حالا ممکن است این راه به قول یک منتقد در یکی از خبرگزاریها، شوخی با محوریت دستشویی و آفتابه باشد که قبح آن در تلویزیون شکسته شده است.
در هر حال در یک نگرش کلی وضعیت طنز و کمدی در تلویزیون ما چندان مناسب نیست و ابتذال حاکم بر کمدیهای سطحی سینمایی کمکم دارد راه خود را به تلویزیون نیز باز میکند.