پاسخ به این سؤال به 2 راهبرد کاملا متضاد بستگی دارد اینکه برای رسیدن از نقطه الف به ب صرفا نقطه ب و نتیجه و مقصد اهمیت دارد، فارغ از اینکه کدام مسیر از میان بیشمار راه را باید پشتسر گذاشت یا اینکه اساسا تمام مطلوب در گزینش مسیر است و صرفنظر از اینکه نتیجه چیست، صرفا یک راه انتخاب شود؛ راهی که براساس معیارهای مشخص، صراط مستقیم است.
براساس راهبرد اول، علیالقاعده از آنجا که ترویج اخلاق اولویت دارد، باید مسیرهایی را طی کرد که به آن بتوان رسید و مسلما راههایی که به این مهم ختم میشود، در مقابل هدف والا، ارزش کمتری دارند. این راهبرد که البته پیش از این نیز آزموده شده است، دستبرقضا این روزها طرفداران زیادی دارد.
در روزگار پیش از انقلاب، مؤسسهای اسلامی که هنوز نیز پرسروصدا به فعالیت خود ادامه میدهد، کتابهایی چاپ میکرد که شخصیتهای داستانهایش مرزهای اخلاقی را زیرپا میگذاشتند و سرآخر، سرخورده از بیبندوباری، دنبال راهی برای بازگشت بودند. عمدهشان هم دخترانی بودند که فریب پسری دیوسیرت را با ذکر تمام جزئیات در قصه میخوردند و نویسنده یا نویسندگان بینام این کتابها، تمام ماجراهایی که برسر آنها رفته بود را با آب و تاب شرح میدادند تا در پایان مخاطب خود را به این نکته برساند که مبادا در جوانی پا کج بگذارد و دامنش را به گناه بیالاید. ناگفته پیداست که این کتابهای در قطع جیبی، فروش بالایی داشتند و استقبال از آنها زیاد بود اما مسلما نه به خاطر نتایج اخلاقی پایانش.
چندی پیش بالاخره سریال بیپایان (باهر مفهومی که از آن برداشت میکنید) «به کجا چنین شتابان» به انتها رسید تا همه مخاطبان آن دریابند که وسوسه پولدارشدن میتواند جوانکی سربهراه و حتی خانوادهدار را به درندهای مبدل کند که از دست زدن به هر اقدام خلاف و غیراخلاقی، ابایی ندارد. به روشی کلاسیک در مقابل آدم خوبهای داستان که اساسا هیچ نکته حتی به ظاهر منفی نداشتند، «بدمن»ها از نوک انگشتان پا تا فرق سر و حتی چند وجب بالاتر از آن آلوده به هرگونه پلشتی قابل تصور و غیرقابل آن بودند و جالب آنکه سازندگان سریال با آب و تاب خارج از وصفی، با ذوق زدگی هرچه تمامتر سعی کرده بودند همه این رفتارهای غیراخلاقی را به تصویر درآورند؛ از مصرف انواع مخدر گرفته تا اشارت به استخر مختلط و اتفاقات رفته در پارتیهای آنچنانی و چه و چه تا سرانجام در پایان قصه، همه آدم بدها مکافات اعمال زشت خود را ببینند و بیننده درس بگیرد که به سفره کوچک خود قانع باشد و لقمه بزرگتر از دهانش برندارد تا یک وقت دهانش نچاید.
گذشته از آنکه تا چه حد این پندهای خلاقانه اخلاق گرا در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب تأثیر دارد، روش تلویزیون در باز گذاشتن دست سازندگان این سریال، قابل توجه بود. رسانه ملی که در فیلمها و سریالهای خارجی معلومالحال، اسباب شربخمر را از دست آدمهای قصه میگیرد و روابط معلوم و نامعلومشان را نسبتسازی میکند، وقتی به اینگونه تولیدات داخلی میرسد برای نشان دادن خبث طینت همان آدم بدها، با دست خود باندرول از سر شیشه باز میکند و رابطهها را شنیعتر از نمونههای خارجی، به ترسیم میکشد؛ باز هم بگذریم که این مسئله در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب خاص و عام این رسانه که دل به امواج ماهوارهای نسپرده و باورشان نمیکند چگونه حل میشود که برخلاف آنچه شنیده و براساس آنچه از تولیدات خارجی قاب گرفته در تلویزیون وطنی دیده، جامعه غربی به آن همه تردامنی که بدان متهم است، آلوده نیست و دوروبر خودمان گستردهتر از آنچه باور داریم ناپاکی ریخته است...، بله. همان بهتر که بگذریم.
بی تردید، سازندگان و پخشکنندگان به کجا چنین شتابان، بیش از آنکه به فکر روش ارائه پیام اخلاق گرای خود باشند، شتابان در پی جذب مخاطب بودهاند و فارغ از مسیر رفته بهدنبال کسب نتیجه. بیتردیدتر، این راه برای دیگرانی که دستی برآتش دارند و اثری داستانی برای رسانه ملی جلوی دوربین میبرند هم تا این حد هموار نیست و دستشان برای اینگونه به تصویر کشیدن باز نبوده و نخواهد بود چراکه تجربه نشان داده ملاک گردانندگان دستگاه عریض و طویل تلویزیون «آن است که میگوید، نه آنچه گفته میشود». نامها بسیار قابل اعتمادتر از حرفها هستند و امکانات برای آنها که به این دستگاه نزدیکترند بیشتر است. همان بهتر که از این هم بگذریم.
ریز و درشت علمای ارتباطات معتقدند، ذات رسانه، سرگرمسازی است و بیشتر، این تفنن است که باعث دست گرفتن کنترل از راه دور تلویزیون میشود نه درسآموزی و پندگیری. همان علما را اعتقاد بر این است که زیرکی در گرداندن رسانه، پیامدهی زیرجلدی و یواشکی است تا در کنار سرگرم شدن، مخاطب بیآن که خود بفهمد، بپذیرد آنچه باید بپذیرد. نگاه کنید به انبوه تولیدات آن سوی آبی که در پس ظاهر فریبنده تولیدات خود چه پنهان، حرفشان را میزنند و چگونه آنطور که میخواهند از این نمد برای خود کلاه میدوزند.
اگرچه رسانهای چون صداوسیمای ما موظف به پنددهی و اندرزگویی است و اتفاقا باید در این زمینه بیشتر هم فعال باشد اما نکته مهم نحوه ارائه این پیامها به بیینده است. اگر قرار است جامعه ما نسبت به موضوعات مهمی چون کسب روزی و لقمه حلال حساس باشد- که حتما باید اینگونه باشد- تنها راه آن، تصویر به لجن کشیدن حرامخورها نیست که این نه قانون الهی است و نه همیشه مصداق دارد؛ که همهما خلاف آن را بسیار دیدهایم.
چه بسیار آدمهای دوروبرمان که با هزار دوز و کلک، مال و مکنتی نهچندان حلال و دستکم شبههناک به هم زدهاند و خیلی ساق و سالم و بیدردسر روزگار میگذرانند. اینکه پروردگار مقدر کرده تا کجا حساب و کتاب کند به ما مربوط نیست اما مسلما عقوبتشان حتما در این دنیا نخواهد بود، برای همین تصویری که رسانه ملی به انحای مختلف سعی دارد از چهره ثروت اندوزان نشان دهد، مبهم، کاریکاتوروار و درنهایت غیرقابل باور است، درحالی که میتوان با ارائه یک سبک زندگی با کسب روزی حلال قابل دسترس در برنامههای نمایشی، آن هم درمیان شخصیتهای محکم و قابلقبول که سعی ندارند العیاذ بالله، شانه به شانه معصوم بیاسایند، رضایت از زندگی با کسب روزی حلال را نه شعاری و گل درشت به نمایش بگذارد.
غیرازاین راههای دیگری نیز هست که میشود با استفاده از آنها جامعه را نسبت به این موضوعات پراهمیت حساس کرد ولی شیوه پیش گرفته شده که یکی پشت دیگری از دست یکدیگر برداشته میشود، دیگر نه تنها جامعه را نسبت به چنین مسائلی بیتفاوت میکند که حتی میتواند تأثیر معکوس نیز داشته باشد کما اینکه یکی از این تأثیرات، روی آوردن به خوراکی است که دیگران بر سر سفره تلویزیونشان میگذارند.
واقعیت آن است که فعلا به هر دلیلی داریم بوق را از سر گشادش مینوازیم. نهبراساس آموزههای دینی و روش بزرگان مذهبیمان طی طریق میکنیم که توصیه به راه کردهاند نه نتیجه، و نه براساس آنچه امروزه بهعنوان یک دانش، رسانهها در آن مسیر گام بر میدارند، پیش میرویم. نه رومیرومی شدهایم و نه زنگیزنگی و بهطرز مشهودی باری به هر جهت، به سویی میرویم که معلوم نیست پیشروست یا پشتسر و واقعا یکی نیست که بگوید:«به کجا چنین شتابان؟»