شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۱۷
۰ نفر

ندا انتظامی: تئاتر در ذات خود هنری ترکیبی است و از همین رو ترکیب‌بندی در آن نقشی اساسی ایفا می‌کند.

به همان اندازه که عنصر ترکیب‌بندی به‌عنوان یکی از ابزارهای مهم کارگردانی استفاده می‌شود در دیگر عناصر نمایش نیز ترکیب‌بندی عاملی مهم جلوه می‌کند و دست آخر از ترکیب و هماهنگی تمام این عناصر است که یک اجرای یکدست و تأثیرگذار خلق می‌شود.
در میان تمامی عناصری که ترکیب‌بندی در آن نقشی مهم ایفا می‌کند دو عنصر متن و کارگردانی به لحاظ ترکیب عوامل متعدد با ترکیب‌بندی پیچیده‌تری روبه‌رو هستند؛ از این‌رو در این جستار سعی خواهیم کرد به بررسی عامل ترکیب‌بندی نمایشنامه و کارگردانی در اجرای خدا درآلتونا حرف می‌زند بپردازیم.

خدا در آلتونا حرف می‌زند، دومین تجربه مشترک همکاری ابراهیمیان و دلخواه پس از نمایش «توبا» از فضایی چند تکه بهره می‌گیرد؛ فضایی که در آن داستان‌های مختلف از داستان رستم و سهراب در شاهنامه تا خانواده‌های سنتی در جامعه ایرانی و وضعیت مهاجران ایرانی در اروپا به هم گره خورده‌اند و در اثر با خرده‌داستان‌های فراوان از داستان عشق پدر به زن زنگاری، تا داستان مهاجرت پسر به آلمان و از روایت زندگی سیاسی پدر تا گذشته او، نحوه عبورش از مرز، دادگاهی شدنش و... روبه‌رو می‌شویم. وجود این روایت‌ها و فضاهای متعدد، ترکیب‌بندی در این اثر را به شکلی مضاعف تبدیل به عاملی مهم می‌کند چرا که گره زدن منطقی این تعداد روایت و فضا در عمل امری دشوار به‌نظر می‌آید و انگار ابراهیمیان و دلخواه قصد دارند تاریخ و فلسفه و زمان و مکان را در یکجا و یک نمایش واحد گرد آورند.

در حوزه نمایشنامه این تعداد روایت که بعضی از آنها هیچ کمکی به روایت اصلی داستان نمی‌کنند که مثال بارز آن روایت مربوط به پدربزرگ است نتوانسته‌اند ترکیبی مناسب و منطقی پدید آورند و تماشاگر با داستان‌های متعددی روبه‌رو می‌شود که با پشتوانه منطقی ضعیفی کنار هم چیده شده‌اند از جمله مثال‌های بارز ضعف ابراهیمیان در ترکیب‌بندی می‌توان به روایت مربوط به رستم و سهراب اشاره کرد که تنها منطق آن ارتباط معنایی ضعیفی برای انتقال ایده پسرکشی و پدرکشی است و انگار نویسنده می‌خواهد به ما القا کند که اگر تفکر گذشته مبتنی بر پسرکشی بوده است، تفکر نسل امروز بر پایه پدرکشی بنیاد گذاشته شده است در حالی که چنین منطقی تنها بر پایه معنا استوار است و نه منطق روایی اثر و تنها بهانه حضور این روایت که اتفاقاً بخش عمده‌ای از نمایش را شامل می‌شود علاقه شخصیت پدر به شاهنامه است و نه ضرورت حضور آن در داستان نمایش.

از این دست مثال‌ها می‌توان در نمایشنامه ابراهیمیان فراوان  سراغ گرفت. مثال‌هایی که بیش از هر چیز این نکته را به ما اثبات می‌کند که نویسنده در ترکیب وقایع متعدد و متنوع داستان چندان موفق عمل نمی‌کند.

این ضعف در ترکیب‌بندی تنها به نمایشنامه‌ محدود نمی‌ماند و به حوزه اجرا نیز تسری می‌یابد چرا که در اجرای دلخواه از این نمایشنامه نیز شاهد فضایی چند پاره هستیم که در هم ادغام نمی‌شوند و به‌عنوان پاره‌هایی جدا از هم باقی می‌مانند.

از یک‌سو در اجرا شاهد بازی‌های رئالیستی که بالاخص در بازی بهزاد فراهانی نمود می‌یابد هستیم و از سوی دیگر و بالاخص در لحظاتی که با تعدد شخصیت‌ها در صحنه روبه‌رو هستیم شاهد ترکیب‌بندی‌های قرار دادی از سوی کارگردان هستیم که کاملاً با لحظات رئالیستی اجرا ناهمگون است.

این فضای چند پاره باعث می‌شود مخاطب در یافتن منطق اجرا سردرگم بماند که آیا باید منطق رئالیستی اثر را بپذیرد یا منطق قرار‌دادی و تئاتریکال آن را.از سوی دیگر تصاویر و ترکیب‌بندی‌هایی که کارگردان بر صحنه خلق می‌کند علاوه بر قراردادی بودن، تصنعی نیز هست بدین معنی که این تصاویر و ترکیب‌ها تحمیلی و باسمه‌ای به‌نظر می‌رسند و چندان در اجرا ادغام نمی‌شوند و این بالاخص در صحنه‌های بازسازی روایت رستم و سهراب، صحنه حضور پدر در جمع دوستان پسرش و صحنه‌های ترانه‌خوانی شخصیت‌ها نمود بیشتری دارد.بخشی از این تصنعی بودن به بازی ضعیف بازیگران جوان این نمایش باز می‌گردد و بخشی دیگر به ناهمخوانی آن با فضای کلی اثر. هرچند ترکیب‌ها و تصاویری که دلخواه می‌سازد به لحاظ بصری و نحوه جایگیری شخصیت‌ها بسیار استادانه است اما به دو دلیلی که ذکر شد این عامل به تنهایی نمی‌تواند ترکیبی زیبا و هماهنگ خلق کند.

از دیگر ناهماهنگی‌های عمده در اجرای مسعود دلخواه می‌توان به ترکیب ناهمگون بازیگران نمایش اشاره کرد؛ از یک سو شاهد بازی‌های پخته، باور پذیر و روان از سوی بازیگرانی چون بهزاد فراهانی و محبوبه بیات هستیم و از سوی دیگر بازیگران جوان نمایش و بالاخص دوستان پسر در آلمان بازی‌های بسیار تصنعی و غیرقابل باور را از خود نشان می‌دهند و تقابل این دو جنس از بازی از تضادهای عمده‌ای است که کارگردان نتوانسته از پس آن بربیاید.

این ناهمگونی و ترکیب‌بندی نامناسب در طراحی صحنه نمایش نیز به چشم می‌خورد.
در این نمایش ما با صحنه‌ها و فضاهای متعددی روبه‌رو هستیم که قرار است چه به لحاظ مکان و چه به لحاظ جغرافیا، فضاهای متعددی را به ما معرفی کند.

این تعدد فضایی بیش از هر چیز نیاز به دکورهایی پرتابل و انعطاف‌پذیر دارد و این در حالی است که ما در نمایش خدا در آلتونا حرف می‌زند شاهد دکوری خشک و ایستا هستیم که به هیچ عنوان جوابگوی پرسش‌های مکانی متعدد موجود در متن و اجرا نیست.

در واقع آنچه طراحی صحنه نمایش به مخاطب القا می‌کند بیشتر بیانگر فضای یک اتاق است؛ اتاقی بدون هویت مشخص که معلوم نیست در ایران یا آلمان قرار دارد و به همین دلیل فضای بسیاری از صحنه‌های نمایش از دست می‌رود که از جمله مهم‌ترین این صحنه‌ها باید به صحنه مرگ پدر در ایستگاه آلتونا اشاره کرد که به‌دلیل عدم‌هویت فضا، صحنه که قرار است صحنه‌ای تأثیرگذار باشد ناقص و الکن باقی می‌ماند.

سیاهه این ناهماهنگی‌ها را می‌توان در بسیاری از عناصر دیگر اجرا پی گرفت، ناهماهنگی‌هایی که بیشتر از ترکیب‌ ناهمگون عناصر مجزا و گاه متضاد ناشی شده است و باعث می‌شود خدا در آلتونا حرف می‌زند را نتوان جزو آثار موفق کارگردان آن به شمار آورد؛ کارگردانی که پیش از این آثار موفق و دشواری چون ویتسک بوخنر را به صحنه آورده است.

خدا در آلتونا حرف می‌زند در تالار قشقایی

نماش خدا در آلتونا حرف می‌زند به کارگردانی مسعود دلخواه و به نویسندگی محمد ابراهیمیان از 20فروردین‌ماه سال جدید به‌مدت 30 شب اجرا می‌شود.

در این نمایش بازیگرانی چون   کاظم بلوچی، محبوبه بیات، نقی سیف‌جمالی، حمیدرضا هدایتی، محمد ابراهیمیان، سودابه گودرزی، بیژن زرین، محسن بابایی، مانی قاجار، مجتبی مظفری، ارشیا زرین، سارا علیا، افسون دلخواه، نعیم برزکار، حسین طاووسیان، داریوش رضایی، آزاده گرجی و مسعود دلخواه ایفای نقش دارند.

علاقه‌مندان تئاتر می‌توانند هر روز ساعت 19:45 به‌مدت 110 دقیقه در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر به تماشای این اثر نمایشی بنشینند.

کد خبر 106318

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز