اما این روند همچنان ادامه دارد، بهطوری که قرار است 600 سد در آینده نزدیک در کشور احداث شود. این درحالی است که برخی مسئولان دولتی هم در این زمینه به صراحت هشدار میدهند. برای نمونه مدیرکل امور منابع جنگلی سازمان جنگلها و مراتع اخیرا بهصراحت اعلام کرد:«در برنامه پنجم توسعه 61 هزار میلیارد تومان برای ساختن 600 سد در کشور اختصاص یافته است. ساخت این تعداد سد روی رودخانههای کشور نهتنها سفرههای آب زیرزمینی را نابود خواهد کرد بلکه اراضی کشاورزی را به زیر آب برده و رودخانهها را نیز خشک خواهد کرد. این چه بینشی است که پول نفت را در تودههای سیمانی به نام سدها هزینه و مدفون کنیم؟ با ساخت این 600 سد از ایران جز بیابان چیزی باقی نخواهد ماند».
آنچه در پی میآید هشدار شماری از صاحبنظران و کارشناسان عرصه آب و توسعه پایدار است درخصوص ادامه روند مدیریت ناصواب حوزه آب بهویژه روند شتابناک سدسازی و پیامدهای نامطلوب آن که طی نامهای خطاب به مسئولان کشور تنطیم شده است.
هدف از ساخت سدها همواره افزایش زمین کشاورزی، تولید برق، مهار سیل و تأمین آب شرب، عنوان شده است. بسیاری از سدهایی که به نام کشاورزی ساخته شدهاند، مانند سد حنای اصفهان و سد سیوند فارس، اصلاً در پروندهشان هیچ نشانی از اراضی نیازمند به آب وجود نداشت. سد زایندهرود حقابه شاید هزاران هکتار زمین کشاورزی در پایین دست را ضایع کرد. روستاها از پایینترین نقطه آبخیز با ازدستدادن حقابههایشان که براساس طومار منسوب به شیخ بهایی به زیبایی تنظیم شده بود از روستانشینان خالی شدند. بهعنوان مثال ورزنه، شهری از هزاره سوم با صنعت بومی کهنسال پارچهبافی و متکی به پنبهزارهای منطقه، با غصب حقابههایش به وسیله سد زایندهرود، مزارع پنبه و ناگزیر پارچهبافی خود و نیز فواید ماهیگیری و گردشگری در تالاب گاوخونی را از دست داد. این شهر در 30کیلومتری تالاب که از سال 1347شهرداری داشت، اینک با 13هزار نفر جمعیت، خالی از سکنه شدن را به پیشواز رفته است. اینگونه تضییع حقها هرگز موضوع هیچ پژوهشی قرار نگرفت.
سد زرینهرود، اراضی پاییندست رود در میاندوآب را که پیش از آن نیز آبی بودند، زهدار کرد. آیا اساساً به ساخت سد نیازی بود؟ همانگونه که دانشگاه ارومیه بهدرستی مطرح کرده است، آشنایی با شرایط و اقلیم منطقه این پرسش را برمیانگیزد که آیا همه 40سد ساخته شده در آبخیزهای مشرف به ارومیه تکرار همین تجربه تلخ نبودند و نیستند؟ تقریباً نزدیک به180هزار هکتار از سطح دریاچه ارومیه به شوره زار خطرناکی بدل شده است و اراضی کشاورزی منطقه با پراکنش غبار نمک از این شورهزار، در خطر کاهش است (بگذریم از اراضیای که زیر دریاچه سدها رفتهاند یا اراضیای که حقابهشان ضایع شده یا اراضیای که زهدار و شور شدهاند). سد کرج حقابه زمینها و باغهای کرج و شهریار را همانند همه سامانههای انتقال حوضه به حوضه، بیتوجه به صاحبان آنها منحرف کرد و همین بلا بر سر حقابهبران جاجرود (پس از ساخت سد لتیان)، لار (پس از ساخت سد لار)، شاهرود (پس از ساخت سد طالقان) و... آمد و صدها هزار هکتار از اراضی کشاورزی آبی کاسته شد تا 2میلیارد مترمکعب حقابه کشاورزی به تهران، شهری که 7برابر معیار، آب مصرف میکند اختصاص یابد. (سرانه 1100لیتر در روز در برابر 150لیتر معیار جهانی).
بسیاری از سدها مانند سد بار نیشابور یا سد نهرین طبس یا سد ماشکید سیستان و بلوچستان ساخته شدهاند تا همان اراضی را آبیاری کنند که قناتی کهنسال و بارور آبیاری میکرد بیآنکه هیچ آبی را در برابر آفتاب بگذارد. این سدها گذشته از ویرانسازی قنات از سطح اراضی آبی کاستند. سدهای مناطق مرکزی ، شرقی و جنوبی کشور با تبخیر سالانه بیشتر از 5متر رو در رو هستند.
از سد همیشه خالی پیشین، سخنی نمیگوییم اما سد میناب هرمزگان نشان داد که آب حبس شده در برابر آفتاب در این مناطق چه زود به زوال میرسد و نه به درد شرب میخورد و نه به درد کشاورزی. بیش از 20 سد ساخته شده در آبخیزهای البرزشمالی از سد سفیدرود گیلان تا سدهای البرز و تجن مازندران و سدهای استان گلستان، در پایین دست خود، شالیکاری و باغهای باروری داشتند که با آببندان- این شیوه اندیشمندانه گردآوری آب باران در فصل سرد- برای کاربرد در کشتهای فصل گرم، آبیاری میشدند.
این سدها به اراضی کشاورزی هیچ نیفزودند که از آن نیز کاستند و صدها هزار خانوار کشاورز مولد را از روستاهایشان آواره کردند تا زمینهای بارورشان در مخزن سدها مدفون شود. سد گاوشان تجربه دیگر تأمین آب کشاورزی برای دشتهایی است که بدون سد نیز با شبکه سنتی از رودها و سفرههای زیرزمینی بهره میگرفتند. انحراف آب از یک حوضه به حوضه دیگر در کیلومترها دورتر، با احداث سد و سامانه انتقالی بسیار پرهزینه است. تقریباً 320میلیون مترمکعب تبخیر سالانه از سد کرخه بسیاری از کاربردهای این آب، از مصارف کشاورزی تا جلوگیری از خشکیدن خطرناک هورالعظیم را نابود میسازد. کم یا بیش همه سدها از سطح اراضی آبی کشور کاستند.
زیانبارترین شیوه تولید انرژی
گرانترین و خسارت بارترین شیوه تولید برق، برقابیها هستند. اما تحلیلی برای مقایسه برقابی با نیروگاههای گازی یا خورشیدی انجام نشد. آیا تجربه ساخت نیروگاههای خورشیدی در کشورهای کم آفتابِ اسکاندیناوی نباید ما را به اندیشه میانداخت تا در سرزمین مهر تابان، ساخت برقابی بسیار گران قیمت با پیامدهای زیان بار آن برای موجودات زنده را متوقف کنیم؟ و اما ادعای مهار سیل که بهعنوان دیگر فایده ساخت سدها مطرح بود جای بحث فراوان دارد. وقوع سیل که در بسیاری از نقاط کشور رخ میدهد از جنگلزدایی سرچشمه میگیرد. جنگل مانند اسفنج سیلاب را به خود میکشد اما در نقاط بدون پوشش گیاهی رواناب به سیل تبدیل میشود. رویکرد سختافزاری مدیریت آب سالها با پاک کردن صورت مسئله و نادیده گرفتن علت اصلی، مهار سیل را یکی از اهداف خود برشمرد. شکستن سد دشت در خراسان شمالی و خسارات جانی و مالی ناگوار آن نشان داد که سدها در بارندگی سنگین از سیل خطرناکترند.
چاره سیل احیای جنگل و پوشش گیاهی و سامانه هشدار سیل (مدیریت نرمافزاری) است. اما دیگر هدف ساخت سدها، تأمین آب شرب به میزان نیاز است. درحالیکه سدها تنها توهم فراوانی آب ایجاد کردند تا آنجا که بهرغم دهها سد بزرگ ساخته شده برای شرب تهران، هر روز30 تا 60 درصد (بسته به فصل) نیاز شهر از سفرههای آب زیرزمینی برداشت میشود. پس آب زیرزمینی (بهویژه 500 قنات قدیمی تهران) میتوانست مصرف سنجیده حتی جمعیت کنونی را تأمین کند. در مجموع هرگونه نیاز آبی در هر منطقه باید از منابع خودش و با مدیریت مصرف و تقاضا تأمین شود.
فعالیت های بدون حسابرسی
داستان سدهای مرزی نیز یکی از داستانهایی است که بهراستی آزمایی نیاز دارد. اما بزرگترین فایده مدیریت سازهای بخش آب همانا منافع شرکتهای بزرگ و کمیتهها و کمیسیونها و دفاتر دولتی- خصوصی اقماری آنهاست که فعالیتی بدون پاسخگویی و بدون حسابرسی دقیق داشتهاند. رویکرد مدیریت سخت افزاری در بخش آب با ساخت سدها و سامانههای انتقال به مناطق دیگر، با نادیده گرفتن حق کشاورزان و عشایر و ماهیگیران، با کاستن از اراضی کشاورزی و منابع طبیعی کشور، با صرف هزینه گزاف و بدون ارزیابی تحلیلی از طرحهای اجرا شده، طی 5دهه پیامدهای ناسازگار اجتماعی- اقتصادی را به جامعه و خشکیدن خطرناک پیکرههای آبی (رودها، تالابها و دریاچهها) و آلودگی خطرناک هوا با پراکنش غبار از تالابها و دریاچههای فروخشکیده را به محیطزیست کشور تحمیل کرده است و رویکرد نرمافزاری دربرگیرنده اصلاح الگوی مصرف، افزایش کارایی آب یا بررسی سامانههای گردآوری باران و نیز بازیافت و بازچرخانی و کاربرد چندین باره آب با نصب ابزارهایی نه چندان پیچیده روی بام ساختمانها و نیز گسترش و ترویج یاختههای خورشیدی و سایر شیوههای پایدار تأمین آب و برق نادیده مانده است.