تا با عرضه آثار و بناها و محوطههای تاریخی و فرهنگی و هدایت برنامهریزی شده سیل گردشگران، نقد برخی بیمبالاتیها در بهرهبرداری از ابنیه تاریخی توسط دستگاههای دولتی و نهادهای مردمی را به اظهار نظر گردشگران علاقهمند و دلسوز بسپارد.
مسجد دارالاحسان سنندج و مسجد جامع ارومیه 2بنای عرضه شده در بازدید گردشگران در ایام نوروز، تأسف بسیاری را برانگیختند.
مسجد دارالاحسان سنندج متعلق به دوره قاجار از زیباترین مساجد دو ایوانی است که به سبک اصفهانی در سال1227 هجری قمری ساخته شده است. شیوه استقرار بنای مسجد مدرسه دارالاحسان بر کرسی سنگی حاشیه خیابان امام خمینی سنندج، هویت سیمای کالبدی ضلع شرقی این محور را جلای خاصی بخشیده است.
تزئینات آجرکاری و کاشیکاری هفت رنگ ورودی حیاط، کتیبههای خطی و حجاریهای چوبی درها و پنجرهها در میان اشکال خیرهکننده کاشیکاری 2ایوان شرقی و غربی، محوطه حیاط را به نمایشگاهی از خلاقیت معماری و هنر تبدیل کرده است. تناسبات 2مناره شرقی و نسبت عرض به ارتفاع طاق نمای حجرههای پیرامون در قیاس با تناسبات ایوان شرقی و ابعاد حیاط مرکزی، کلکسیونی منحصربهفرد از خلاقیت ملکوتی روح انسان را به نمایش میگذارد که همه چیز را به اندازه و تناسب آفریده است.
در ضلع شمالی این بنای ارزشمند، در حدود سال1385 ساختمان محل برگزاری نماز جمعه سنندج ساخته شد که تقریبا هیچ حق همسایگی را علاوه بر آنکه به جا نیاورده بلکه حقوق تاریخی و هویتی بنای مسجد دارالاحسان را نیز بهشدت به خطر انداخته است.
بی حوصلگی محض در انتخاب تناسبات شهری و بیدقتی آشکار در پایمال کردن افق پرهویت بنای مسجد دارالاحسان در همسایگی جنوبی و سهلانگاری در طرح منارهها و بازشوها و مصالح، تقریبا هیچ محلی برای مقایسه بین دو اثر را در کنار یکدیگر باقی نگذاشته است. اینکه این جسارت کم نظیر چگونه رخ داد و سازمان میراث فرهنگی وقت در زمان ساخت این ساختمان کجا بود و روح دلسوزانه کارشناسان منطقه در کدام عالم سیر میکرد، جای بحث امروز نیست.
خلوص و آرامش و معصومیت نهفته در حجاریهای موجدار ستونها و طاقها و تویزههای شبستان ایوان شرقی مسجد، هیچ تندی، بدخلقی و نا سپاسی را در همسایگی خود بر نمیتابند.
کمی آن سوتر در مرکز استان آذربایجان غربی، حدیث مکرر بر مسجد جامع ارومیه رفته است. مسجد سلجوقی متعلق به قرن ششم هجری ارومیه که بر آتشکدهای ساخته شده است، موزه ترکیببند سنگ و آجر قرمز است. محراب گچی مسجد با سطحی حدوده 40مترمربع شاهکار هنری کم نظیری است که خلاقیت در گرهها و چفتها و لانه کفتریهای آن حیرتانگیز است. طرح این محراب که خلق آن به عبدالمؤمن بن شرفشاه نقاش تبریزی در سال 674 هجری قمری نسبت داده میشود، از پیچیدگیهای اعجاببرانگیز خطوط و نقوش در 2لایه برخوردار است که ناخودآگاه بازدیدکننده را به سجده وامیدارد.
شبستان گنبد دار مسجد با پلان مربع بر شالودهای از 4 جرز سنگی به سبک کوشکهای ساسانی استوار است که در افق جنوبی بازار کهن ارومیه در حاشیه خیابان اقبال میدرخشد.
نسبت عرض به ارتفاع مطبق این گنبد خانه آنچنان متناسب طرح شده است که عاملان دخل و تصرفات چند سال گذشته در کالبد بنا، قادر به هیچگونه تغییر در کالبد و فضاهای بنا نشدهاند. شبستان چهل ستون متصل به گنبدخانه که مجموعهای از طاقها و تویزهها و گنبدهای آجری بر پایههای سنگی است، سرشار از روایتهای تاریخی است. تغییر شاقول برخی ستونهای سنگی ضرورت استحکام بخشی و رفع هرگونه خطرات جانبی را در بنا نشان میدهد. در شرح حیاط مسجد و استقرار آن در مجموعه راسته بازار ارومیه، تحقیقات بسیاری طی قرون گذشته انجام شده است.
در سال 1372 خورشیدی با ساخت ساختمان جدید حوزه علمیه به موازات شبستان 40ستون مسجد کهن در فاصلهای کمتر از 6 متر با شالوده اثر، سرعت تعطیل و تخریب اثر شدت و ارزشهای هویتی بنا در معرض خطر قرار گرفت. ساختمان حوزه علمیه با طبقات مشرف بر بنای مسجد کهن تقریبا حیاط و محوطه حوض خانه مسجد را اشغال کرد و با یک طبقه زیرزمین، شرایط نفوذ رطوبت و لرزه پذیری شالوده اثر را فراهم کرد.
ساختمان حوزه علمیه که با فقر کامل در مبانی طرح، ایده و تناسبات در همسایگی با یکی از ارزشمندترین آثار دوره سلجوقیان قرار گرفت، فرصت مستندسازی گردشگران از مسجد جامع را به کلی مخدوش کرد و افق طاق نماهای شبستان را کاملا پوشاند. آه دردناکی که از نهاد هر گردشگری با رؤیت این ناسازگاری محض در بدو ورود به حیاط مسجد، فضای حیاط را اشباع میکند، مسئولیت سازمان میراث فرهنگی را بهشدت زیر سؤال میبرد.
شأن و مرتبه اثر ارزشمند مسجد جامع ضمن آنکه محلی برای طرح موارد قیاس با ساختمان بیبنیه همجوار نمیگشاید، آنچنان نقش حیاتی در شکلگیری هسته کهن شهر ارومیه ایفا میکند که هرگونه دخالت در اجزا و عناصر آن، کارکرد تاریخی و هویتی شهر را فلج خواهد کرد.
تصرف در آثار و ابنیه و محوطههای تاریخی و ایجاد تغییر در اجزا و عناصر و تأمین شرایط سلب حقوق آنان، خلاف موازین و قوانین مصوب دولتی است. این آثار مالکیت ملی و جهانی داشته و حفاظت از آنان تکلیف است.
هرچند تاکنون در دوره معاصر، هیچ افتخاری در خلق یک اثر ملی ماندگار در ابنیه و کالبد شهرهای کشور به نام متولیان میراث فرهنگی به ثبت نرسیده است، اما هدر دادن فرصتهای مشابه 2نمونه بالا نیز، جای گلایه بسیاری را سبب میشود.
ضرورت حیاتی است آن است که اگر بر آمار آثار ماندگار و جاودان نمیافزاییم، حداقل داشتهها و میراث گذشته را با رعایت مرام امانتداری به نسلهای آینده بسپاریم.